۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

به بام آسمان- در آئينه دریا

در ساحل بحر مواج شهر کوپنهاگن در فاصله 500  متر دور تر از ساحل دریا مجسمه دختری را ساخته اند که امواج خروشنده دریایی عاشق 

 در هر لحظه با شوق بر سر و رویش بوسه میزنند! مردم کوپنهاگن آنرا مجسمه پری دریایی مینامند.   20 سال قبل زمانیکه برای نخستین بار  به دعوت مسئول تریننگ سنتر با دیگر همکاران غرض تفریح به آنجا رفتم . آقای ارنست شنور مسئول ارشد فلایت سنتر در این مورد چنین گفت" در افسانه ها  فولکولوریک مردم ما  در این مورد میگویند که:  پری دریایی که کتی نام داشت و یونانیان آنرا پری آسمانی میگفتند روزی در هنگام آببازی در امواج ملتهب یونان گم میشود و سرانجام آن پری  بهنگام غروب در همین منطقه پیدا میشود! از همان روز به بعد وی هر روز بهنگام غروب در همینجا  ایستاده میشده و با یک دست موهای طلائی اش را شانه میکرده و عکسش را خرامان در آب میدیده است! لهذا این مجسمه یاد بودیست ار همان پری دریایی آتنی یا پری کتی! با شنیدن این قصه بیاد کتابهای افسانه های پارسی افتادم ! اینکه در اشعار پارسی مواج بودن آب را عاشق بودنش تلقی میدارند! اینکه میگویند آب اگر صد پاره گردد باز با هم آشناست بدین لحاظ که آب ها درد دل خود را به یکدیگر به هر گوشه میرسانند و درد خویش را با موج خروشان بیرون میکشند اینکه میگویند آب هیچگاه آتش نمیگیرد مگر اینکه عکس زیبا روی را در دل خود جا دهد! چنانچه ظاهر هویدا میخواند ( در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است- مهر در آئیینه یا آتش در آب افتاده است) شبی دیگری که به معیت جلیل جان نورمحمد و تنی چند دیگر به این محل آمدم متوجه شدم که  دیدن عکس ستاره گان در آب یا بهتر بگویم تماشای بام آسمان و بویژه تک ستاره اش در آئینه بحر زیبایی دیگری دارد که احمدظاهر آنرا  با آهنگی جاودانی کرده


امشب به بام آسمان
چشمک زنان، دامن کشان
با عشوه های دختران
پروین من شو تو هم

ستاره ی تابان 
من

عاشق تو چشمان  من
پروین من، پروین من
عشق تو شد ایمان من
آه، پروین 

مه پرتوی تو 
سیمگون

مه گشته از حسنت زبون
ای دخت شوخ نیمه شب
یک دم به چشم من خرام
آه، پرویم

هیچ نظری موجود نیست: