۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۶, سه‌شنبه

مخمس بر غزل شهریار


دیده عمریست, که در راه تو بر در کردم
داغ هجران ترا بر دلم اخگر کردم  
سوختم خون دل خویش بساغر کردم
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم"
"حیف از ان عمر که در پای تو من سر کردم

خاطرت هست ؟ که گفتی بمن از فصل خزان
سایه ات بودم و دنبال تو همواره روان
لیک رفتی و من از هجر تو گشتم نالان
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران"
"ساده دل من که قسم های تو باور کردم

آرزو مرد!  دریغا چو به هنگام بهار
طعنه ها میزند اغیار به هر لحظه دوبار
این منم با دل افسرده ,  تن لاغر و زار
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار"
 "گشتم اواره و ترک سر و همسر کردم

چشم من از غم هجران تو یک عمر گریست
بیقراری بجهان چون من نالان کس نیست
قصه بی سر و سامانی من دانی چیست
در و دیوار به حال دل من زار گریست"
"هر کجا ناله ناکامی خود سر کردم

ساعت هجر تو یکسال ملالم افزود
قرن ها گریه نمودیم ازین مویه چه سود
گوئیا گشته ای همباز تو با چرخ کبود
بخدا کافر اگر بود به رحم آمده بود"
"زان همه ناله که در پیش تو کافر کردم

همه دم دیدۀ ماراست رجا کی دانی
هوس منزل لیلاست مرا کی دانی
دل سودا زده شیداست بتا کی دامی
زیر سر بالش دیباست ترا کی دانی
که من از خار و خس بادیه بستر کردم

روز صد بار کشم تا دم مردن هوسی
ناله و ضجه و فریاد چو بانگ جرسی
نیست در زمره ما دادگری داد رسی
بعد از این گوش فلک نشنود آواز کسی"
"که من این گوش زفریاد و فغان کر کردم

چون "حمیدی " شده از گردش ایام ملال
انتظاری نکشد بهر تمنای وصال
فارغ از حلقه زلفین تو بودست محال
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال"
"آنکه من خاک رهش را بسر افسر کردم




اول چوزا 1371/ کابل میکرورویان 3

هیچ نظری موجود نیست: