۱۳۹۶ فروردین ۳۰, چهارشنبه

به سلسله معرفی عرفای غزنه



در مقاله گذشته راجع به غزنه و عارف بزرگ این شهر سنایی بزرگ، مختصر حرفهای نوشتم. اکنون میخواهم به معرفی مختصر سایر عرفا و مجذوبانی که زمانی در این شهر زیسته و در همینجا چهره در نقاب خاک کرده اند بپردازم 

بزرگانی که از آنها یاد آوری مختصری میکنم در واقع پاسداران فرهنگ فخیم پارسی و مشعل داران فرهنگ عرفانی اند. اینها ميراث ارزشمندي جامعه ما هستند كه بايد چون گوهري آن ها را پاس بداريم
 آری! غزنه جلوه گاه با شكوه معنویت ، محور تلالوی انوار حق، و مرکزعارفان و مجذوبان الهی است . غزنه شهر راز و نياز، شهر عشق و هنر، مهد انديشه هاي عارفانه و عاشقانه است. غزنه شهر پارسي گویان پاكدل ، مهربان ، باصفا و قبله گاه مومنان خداست. این شهر جنّت مكان در طول تاریخ به القاب شريف و زيبا مانند شهر اولیا، عروس البلاد ، پایتخت مقتدر خراسان اسلامی و اخیرآ پایتخت فرهنگی جهان اسلام مزين و مفتخر گردیده است.
بر مبنای روایات تاریخ بزرگانی چون فردوسی، عنصری، فرخی، منوچهری، ابونصر مشکانی، حکیم سنائی، سید حسین غزنوی، ناصر علوی،مسعود سعد سلمان،ابوریحان البیرونی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک گردیزی، مولانا یعقوب چرخی و علی هجویری و هزاران هزار شخصیت ها و دانش مردان دیگر که در سینه خاک و لایه های تاریخ از خود آفرینش های به جا مانده اند در همین شهر به جاودانگی رسیده اند. 
 بنابرین از مقدمه
میگذرم و از خواجه لایخوار دوست و مرشد حضرت سنایی می آغازم

حضرت خواجه لایخوار

نام این مرد بزرگوار و فقیر، همچنان صاحب حال، (محمد) بوده و از ساکنین اصلی غزنی میباشد. موصوف در زمان سلطان ابراهیم  در غزنی میزیسته و این شخصیت بزرگ به گفته ی عده از دانشمندان افغانستانی و مستشرقین دنیا سبب تغییر حال و انقلاب روحی در حضرت سنایی غزنوی گردید است.
 به گمان اغلب در زمان شاهی مسعود سوم(492 ـ 508) چشم از جهان فانی بسته و اکنون مزارش بنام (مزار خواجه لایخوارولی) مورد احترام مردم است
موقعیت مزار:  سرک عمومی کابل- قندهار، مقابل بازار- شمال قریه اربابا صاحب

شاه میر پالیزبان یا فالیزوان

 شاه میر پالیزبان طبق روایت عده ای  از پژوهشگران فرزند سید میر کلال مرشد حضرت شاه نقشبند بهاؤالدین بلا گردان بوده و از بخارا به غزنه تشریف فرما شده است. موصوف به سبب قناعت نمودنش به خوراک سبزیجات و گیاهان به فالیزبان مشهور شده و شاید در امور پالیزبانی نیز اشتغال ورزیده است. تاریخ دقیق تولد و وفاتش در هیچ تذکره دستیاب نشده و عوام درباره این شخصیت حکایاتی متعددی دارند.

موقعیت مزار:   شهر نو غزنه  منطقه  شاه میر .

تاج اولیاء

این شخصیت بزرگوار را عده ای از نویسندگان  مامای سید علی هجویری و بعضی هم خواهر زاده ی حکیم سنایی خوانده و در مورد اسمش نیز اختلاف نظر وجود دارد، طبق یک روایت ایشان سید ابوعلی عبدالله طاهر و طبق روایت دیگر او شیخ عمادالدین مسمی شده است
عده ای از محققین بر این عقیده اند که موصوف هم صحبت حکیم صاحب سنایی، خواجه لایخوار و سید حسن غزنوی بوده و مورد تکریم سلطان ارسلان شاه غزنوی(509-511) قرار داشته است
موقعیت مزار: نزدیک زیارت خواجه لایخوار، سمت شمال شاهراه کابل- قندهار

علی لالا صاحب(رح) علیه

نامش علی لقب او رضی الدین و اسم خانواده گی اش لالا بوده، پدرش شیخ سعید لالا پسر عم حضرت سنایی میباشد. حضرت علی لالا در تصوف و عرفان پایه بلند داشته و در شعر و ادب مقام ارجمند دارد. شیخ رکن الدین علاؤالدوله مرتبه ایشان را در مقام ولایت با مرتبه بایزید بسطامی(سلطان العرفاء) برابر دانسته و وفات این قطب زمان را در سال 642هـ ق در شهر غزنی ثبت نموده اند
موقعیت مزار: جنوب شهر قدیمی غزنه، سر راه روضه غزنی، قریه علی لالا

هجویری احتمالاً در غزنه (هجویر، از محله‌های غزنه) تولد یافت. اصل وی از غزنین است و جلاب و هجویر نام دو محل از محله‌های غزنین می‌باشند. او از رجال معروف به علم و معرفت و طریقت است. خاندان او در غزنین از مردان راه حق بوده و مسجد و منبر داشته‌اند. امام قشیری از استادان وی بود و هجویری با او آشنایی تمام داشت. وی با بسیاری از استادان طریقت مانند شیخ ابوالقاسم عبدالکریم قشیری و شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ ابو علی فارمدی (فریومدی) و دیگر بزرگان و محدثان ملاقات کرده و هم‌صحبت بوده‌است. «ابوالفضل محمدبن المحسن الختلی»، مرشد او بود، و او پیرو مذهب جنید بوده‌است. سپس به سیاحت و حج رفته و ملازم شیخ ابوالعباس احمد بن محمد اشقانی گردیده و از وی پاره‌ای از علوم را آموخت.

پس از تکمیل تحصیلات خویش، چنانکه عادت مشایخ قدیم تصوف بود به سیر آفاق و انفس پرداخت و به شام، عراق، آذربایجان، طبرستان، خوزستان، کرمان، خراسان و ماوراءالنهر سفر کرد و بسیاری از مشایخ عصر خود را دید. او چهل سال در سفر بوده‌است و همچون پیر خویش از تظاهر و از لباس و رسوم تصوف که آن را در زمانه خود نشانه ریا می‌شمرد، بیزار بود.

نسبت به زناشویی نظر خوشی نداشت. به امر پیر خود، به جانشینی شیخ حسین زنجانی، به لاهور (در پاکستان غربی کنونی) آمد. در این هنگام پادشاهی غزنویان رو به تجزیه نهاده و در غزنه رشته زندگی از هم گسیخته بود. ظاهراً هجویری لاهور را موافق طبع نیافت، و خود او گوید که: «من اندر دیار هند، اندر میان ناجنسان گرفتار مانده بودم.» روزها درس می‌داد و شبها به مریدان حقایق طریقت می‌آموخت. عده کثیری از مردم اطراف را به دین اسلام درآورد. در کتاب کشف المحجوب نقل کرده‌است که دیوان اشعار و کتاب منهاج الدین تألیف او را گرفته و بنام خود کرده‌اند، و از خدا خواسته‌است که نام سارق دیوان و کتاب را از دیوان طلاب درگاه خود پاک گرداند. یگانه تألیف معتبری که از او برجای مانده کتاب کشف المحجوب است و آن نخستین نوشته مهم فارسی در تصوف است که علاوه بر بحث در حقیقت و معنای تصوف و شرح الفاظ و اصطلاحات و آداب و رسوم و فرقه‌های آن، احوال و مذاهب عده زیادی از مشایخ تصوف را در بر دارد. 

سید حسن آقا
نامش سید حسن فرزند سید ناصر علوی از شاعران و رجال دولتی قرن پنجم  و از دوستان حضرت سنایی است. مسعود سعد سلیمان(دوست دیرینه او) در حالیکه در زمان وفات او در زندان بسر میبرد در قالب شعر نوحه سر داده و از نالیدن، سوز دل و غمگساری خویش در قبال او یادآور شده است. ایشان در30 سالگی(495- 499) داعی اجل را لبیک گفته و به رحمت حق پیوسته است.
موقعیت مزار: ضلع جنوب بیرونی شهر قدیم غزنه، جوار مسجد جمع اولیاء.


سید احمد مکی

خواجه احمد مشهور به سيد احمد مكی از اولياي كبار و از خلفاي نامدار دوست حضرت 
شيخ رضي الدين علي لالاي غزنوي بوده، در عرفان مرتبت  او را با ابوالحسن خراقانی یکی میدانند و به همین سبب به سلطان ذاکرین مشهور بوده است.
سلسله نسب ایشان را در شجره نامه به امام موسی کاظم میرسانند و او  در سال 669 هـ. ق در گذشت. موصوف اسفراینی الاصل و در قریه مکیلنگ جور فادقان که فعلاً بنام گلپایگان یاد میشود اقامت داشته است.
موقعیت مزار: مدینه الاولیاء غزنی، قریه خواجه احمد، جزء شهر نو غزنی

 شیخ عثمان هجویری (اربابا صاحب) 

شیخ عثمان هجویری از سادات کبار و عرفای نامدار و پدر سید علی هجویری معروف به (داتای گنج بخش) مدفون در لاهور است که اثر نفیس شان کشف المحجوب، شهکار عرفان در زبان فارسی میباشد. در مورد آثار و کارهای علمی او معلومات در دست نیست. مردم با دیانت ما به ایشان ارادت خاص داشته وهمیشه جهت اتحاف دعا به زیارت شان می شتابند و محققین سال وفات او را 420هـ.ق دانسته اند
موقعیت مزار: سه کیلومتری جنوب شرق شهر غزنی، قریه ای اربابا.

خواجه بقال

خواجه بقال از دانشوران زمان خود و از فقهای معروف در مذهب امام شافعی بوده و دانشمندگرامی عبدالحسین زرینکوب در کتاب سیر در شعر فارسی بیان داشته است که: (شیخ و امام بزرگواری در غزنه به نام امام قفال میزیسته که در نزد سلطان کبیر(محمود) مرتبت خاصی داشت). کلمه قفال با گذشت زمان به بقال تبدیل گردیده و وفات این بزرگ مرد نیز در عصر سلطان محمود غزنوی بوده است.

موقعیت مزار:  جنوب شرق شهر قدیمی غزنه، قریه ( خواجه بقال)

 شیخ اجل

شیخ محمد سررزی مشهور به شیخ اجل (رح) ازعرفای بزرگ قرن ششم هجری بوده  و سال وفات او را 599 هـ ق ثبت نموده اند. به قول مولانا یعقوب چرخی او از ابوالفضل محمد بن طیفور  فیض برده است. حضرت مولانا جلال الدین بلخی در مثنوی شریف از این شیخ کامل و عارف واصل حکایتی دارد که نهایت لطیف و شیرین است:(زاهدی در غزنه از دانش مزی= بود محمد نام و کنیت سررزی)

موقعیت مزار: غرب مزار شمس العارفین، بر فراز یک تپه

شمس العارفین(شمس صاحب)

نامش شیخ عبدالواحد و ملقب به شمس العارفین بوده و از بزرگان عرفان و تصوف محسوب میگردد، ایشان در غزنه به دنیا آمده، آوازه تصرفش در بسیاری از شهرهای اسلامی طنین انداز است. خواجه معین الدین چشتی( غریب نواز) قبل از رفتن به اجمیر هندوستان دو سال از محضر این بزرگ مرد فیض ها برده  وموصوف طبق نبشته استاد خلیلی با شاه قسورگردیزی معاصر بوده و با او مکاتبه می کرده است. شمس العارفین درسال 601 قمری از جهان فانی رخت بربسته و 
مزار ایشان مورد تکریم مردم قرار دارد.
  عده ای به این باورند که شمس العارفین همان شمس مرید مولانا بلخی است که پس برگشت از قونیه و داستان وی با قصاب در شهر ملتان نتوانست با بدن بدون جلد  در ملتان بپاید. پس بزودی دوباره راه غزنه در پیش گرفت زیرا که درآنجا خویشاوندانی داشت. او در شمال غرب شهر غزنی در قریه یی که اکنون به نام خود او قریه ی حضرت شمس نامیده می شود، مدتی زنده گانی کرد؛ تا دیده از جهان فانی فرو بست. مدفنش که اکنون به نام زیارت حضرت شمس معروف است، مرجع عام بوده، مردم اعتقاد دارند که اگر زنان نازا را برای چند ساعتی در چله خانه ی آن مزار محبوس سازند، از برکت آن حضرت، نازایی شان رفع می گردد. و اگر مریضان مصاب به تکالیف عقلی و عصبی را چند ساعتی به تنهایی در آن چله خانه به حال خود شان رها ساخته، در را از بیرون بر روی شان ببندند، آنان سلامتی شان را باز خواهند یافت.
     قریه ی حضرت شمس تا نیم قرن پیش بر سر راه شهر غزنی واقع بود، زیرا قریه ی کوشک که در عهد غزنویان محل کوشک مسعودی بود، در کنار سرک کابل ـ قندهار واقع بود، پس از آن قریه مغولان قرار داشت و به امتداد آن قریه ی حضرت شمس و بعد قریه ی حضرت سنایی غزنوی که مدخل شهر تاریخی غزنی بود. ولی امروز که مسیر شاهراه کابل ـ قندهار را عوض کرده اند، این سرک از کنار شهر می گذرد و باید پس از شهر به قریه های سنایی، شمس، مغولان و کوشک رفت.
     و اما عده یی از مردم غزنی به این باور نیز هستند که حضرت شمس غزنی یکی از عارفان وارسته ی محل است که شمس العارفینش می خواندند. به اعتقاد این گروه مزار حضرت شمس در ملتان است، زیرا که او در همان شهر دیده از جهان فروبسته است.
موقعیت مزار: شمال غرب شهر غزنه از جاده ای کابل- قندهار دوکیلومتر فاصله 
دارد
و اما چله نشینی در غزنی، ۴۰ روز در زیر زمین 

نوعی از ریاضت که در افغانستان به آن چله نشینی می گویند در برخی از شهرهای این کشور، از جمله غزنی رایج است که در آن مردان و زنان ریاضت کش به "ریاضت کشی همه جانبه" می پردازند.
در غزنی، جایی که همواره شمار زیادی از صوفیان در آن جا حضور داشته اند، چله نشینی بیش از هر جای دیگر در افغانستان مروج بوده است.
در حال حاضر دست کم ۱۰ "چله خانه" در این شهر فعال است و بیشتر این چله خانه ها در کنار زیارتگاهها ساخته شده است.
چله نشینی آداب و مراسم خود را دارد. به این ترتیب که داوطلب چله نشینی در قدم اول در داخل چله خانه، که معمولاً در حدود سی متری زیر زمین حفر می شود، رفته و در آن جا - که یک اطاق بسیار کوچک و کاملاً تاریک می باشد- محدوده کوچکی را با کشیدن خط به دور آن و یا چیدن سنگ برای خود مشخص می سازد. عقیده بر این است که هر عضوی از اعضای بدن چله نشین اگر از خط خارج شود، به وسیله جن ها مورد اذیت و آزار قرارمی گیرد
تزکیه نفس، مبارزه با جن، دور کردن شیطان و حتی درمان بیماری های روانی، از اهدافی است که چله نشینان در ریاضت کشی در نظر دارند.
ریاضت کشی و تزکیه نفس در میان صوفیان و عارفان از گذشته های دراز رایج بوده و شاید آنان با تشریفات و شیوه های گوناگون به آن می پرداختند، اما در غزنی چله نشینان به گوشه ای در کنار زیارتگاهها و با آداب ویژه ای به ریاضت می پردازند."
آقای خوشه زاده در باره چله نشینی می گوید: "چله نشین مدت ۴۰ شبه و روز در این تاریکی خانه می نشیند. او بسیار اندک غذا می خورد، از خوردن غذاهای گوشتی اجتناب می کند؛ کسی را نمی بیند در صورت ضرورت (قضای حاجت) فقط در دل شب که تاریکی مطلق باشد بیرون می شود در ۲۴ ساعت کمتر از یک ساعت می خوابد و یکسره در حال عبادت است."

چله نشینان غزنی تنها برای عبادت و ریاضت به چله خانه ها نمی روند. برخی از آنان برای درمان بیماری ها، از جمله بیماری روانی هم به چله نشینی می پردازند.
اعتقاد برخی از چله نشینان بر این است که آنان هنگام رفتن به چله خانه با انواع موجودات غیرمرئی، از جمله جن درگیر می شوند و این درگیریها برای بیماران سرنوشت ساز است.
غلام ربانی، پیر مردی پنجاه ساله، که به بیماری روانی مبتلا است در چله خانه حکیم سنایی غزنوی آمده است، می گوید: "چله نشینان با جن درگیر می شوند و به مبارزه می پردازند، اگر چله نشین جن را مغلوب کرد مریضی اش خوب می شود، اما اگر جن او را مغلوب کرد، مریضی اش خوب نمی شود."
به گفته او، بعضی افراد در هفت و یا یازده روز جن ها را مغلوب می کنند و از سوی حکیم سنایی، شمس العارفین و عارفان دیگری که در غزنی مدفون اند، پیام صحت مندی اش را در یافت می کنند و پس از آن از چله خانه خارج می شوند.
غلام ربانی همچنین می گوید: "ما عدد ۴۰ را نیز به فال نیگ می گیریم، چون پیامبر اسلام در چهل سالگی مبعوث به رسالت شد."
اما چله نشینان همواره مورد انتقاد ادیبان قرار داشته اند. جلال الدین رومی که خود فردی عارف است در شعر مشهور خود در دیوان شمس به چله نشینان توصیه می کند که چله نشینی را ترک گفته و با مردم همگام شوند.

بامن صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آن گه گله کن

سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن

مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن

یا آن گونه که حکیم سنای غزنوی از عرفای معروف دوره سلطنت غزنویان چله نشینی را مورد انتقاد قرار داده می گوید:

مال یتیمان خوری، پس چله داری کنی

راه مزن بر یتیم، دست بدار از چله

مزار خواجه ملک یار ولی(پرنده)

خواجه نورالدین ملک یار مشهور به (پرنده) بوده و خلیفه ی شیخ عزیز الدین دانیال خلجی است. این بزرگمرد پس از طی مراحل سلوک به اجازه استادش راهی هندوستان شده و قسمت زیادی از عمر شریفش را در هندوستان صرف پخش و گسترش دین مبین اسلام نموده است. جناب شان در سال 695هـ.ق داعی اجل را لبیک گفته و در شهر زیبای غزنی به رحمت حق پیوست.

موقعیت مزار: قریه کوشک، شمال شهر غزنی، بفاصله چهار کیلومتری شهر غزنی


 بهلول صاحب

نامش شیخ سید زاهد بوده، سروران پژوهش دقیقاً حال و احوال آنرا تا اکنون پیدا نکرده اند اما طبق برداشت های بعضی از مردم که شاید دقیق نباشد وی را هم عصر و برادر سلطان محمود دانسته و آن را با بهلول عاقل دوران هارون الرشید یکی میشمارند. دیوان شعری عارفانه درسال 1011هـ به وی منصوب گردیده و ایشان عارف صاحب حال و صوفی مجذوب وفا بوده است.

موقعیت مزار: ضلع شمال شرقی شهر غزنه، بالای تپه بلند که در دامنه آن قریه بهلول صاحب موقعیت دارد.

ابو ریحان البیرونی

 نامش محمد بن احمد ملقب به ابوریحان البیرونی در سال 362 در منطقه ای به نام بیرون در حوالی خوارزم به دنیا آمده و در سال 440 در غزنی وفات نموده است. البیرونی یکی از دانشمندان و نوابغ بشر بوده و به تقاضای سلطان محمود به غزنه آمد و به اثر توجه آن سلطان علم پرور به بلندای قله دانش (ریاضی و نجوم رسید). البیرونی به سلطان ارادت داشته و درکتاب تحقیق ماللهند محمود را شیر جهان و نادره ی زمان خوانده است. واز ایشان تالیفات زیادی بجا مانده است.

موقعیت مزار:  در یک باغ قریه بهلول، سمت شمال شاهراه کابل – غزنی.

مسجد عروس الفلک یا جمع اولیا

این مسجد در زمان سلطان محمود کبیر با تزیینات زیبای طلا، طاق های بلند ومرمر کاری ساخته شده و در این مسجد در نمازهای جمعه و اعیاد مذهبی سه هزار نفر به راحتی همراه سلطان به عبادت مشغول میشدند و یک راه سر پوشیده مسجد را به سرای امارت مربوط میساخت. این مسجد اکنون بنام جمع اولیا معروف بوده و گفته میشود که از هفتاد و دو و اند محراب قدیمی یکی به جا مانده است. فعلاً مدرسه ای  در آن جا فعال بوده و میگویند که اولیا کرام در این مکان مقدس جمع می شدند.

موقعیت: طرف شرقی شهر غزنه، نزدیک مزار سید حسن، جنوب شهر کهنه یا قلعت غزنین.

ختم اوليا

ابوعبدالله محمد، فرزند علی حکیم ترمذی بوده و از جمله عالمان بلند پایه در علم حدیث و از شيوخ زمان خود بوده است.
از جمع تالیفات و تصنیفات او(ختم الولایت و نوادرالاصول) معروف بوده و گفته میشود که تفسیرقرآن را آغاز نموده بود ولی نا تکمیل ماند.
مرحوم (بینوا) او را از جمله ی یاران نزدیک امام اعظم ابوحنیفه(رح) دانسته و ایشان بخاطر کتاب ختم الولایتش به این نام(ختم اولیا) مسمی شده است
موقعیت مزار: شهر غزنی، جوار لیسه جهان ملکه.

مقبره و مسجد شریف باباجی (رح)

مقبره و مسجد شریف باباجی در زمان خلیفه سوم حضرت عثمان (رض) اعمار گردیده و درقرن هشتم زمان تیموریان هرات یکی ازمشایخین آنوقت درجوار مسجد مدفون شده و از آن زمان تا اکنون همین مسجد شریف بنام باباجی (باباآجی) مسمی گردیده است. مسجد شریف به شکل دو منزله ازخشت پخته با گل چوب پوش بوده و دارای تزئینات رواقها، تاقچه ها و زیرستونی سنگ مرمر میباشد. این مسجد سرستونی های چوبی، کلکین و دروازه اصلی داشته و پیزاره چوبی آن 60 سانتی متر ارتفاع دارد. این مسجد و مقبره مورد احترام مردم بوده و همیشه از آن بخوبی یادمیکنند
موقعیت مزار: شمال شهرکهنه، صد متری دروازه کنیک، میان منازل رهایشی

شيخ عطار

نامش محمد و عطارد تخلص میکرد. ایشان یکی از مشایخین دوره اميرعادل ناصرالدين سبكتگين و سلطان محمود كبير بوده که در فن دبیری و کتابت نام آور بوده است. در جوارشرقی این مزار متبرک یک چشمه هم به همین نام "شیخ عطار" موجود است که آب آن برای دفع بیماری های جلدی مفید ثابت شده است. آرامگاه شیخ محمد عطارد در اثر گذشت زمان دستخوش دگرگونی شده است.

موقعیت: شمال غربی (شهرقدیمی غزنی)به طرف غرب دریا، زیارت شیخ عطار.

خواجه روشنائی

سید رشیدالدین مشهور به خواجه روشنائی فرزند حضرت سیداحمد بوده که سلسله نسبش به 13واسطه به حضرت امام موسی کاظم میرسد. سال های زندگانی ایشان را اواخر قرن هشتم و اوایل سده ی نهم  تخمین نموده اند. او درشهر مبارک غزنی 
اقامت داشته و به رهنمایی طالبان معرفت می پرداخته است

پیرشاه باز

پیر شاهباز به گفته مردم (سید عبدالله فرزند سید ابراهیم) بوده، ازسادات کرام غزنی و از راهیان جاده تصوف وعرفان عملی دراین دیاراست
 جناب او جامع علوم شریعت و دریافت های طریقت بوده و روزگاررا به زهد وپرهیزگاری می گذرانیده است
ایشان پیرو سلسله شریف قادریه"منسوب به شیخ عبدالقادرگیلانی معروف به غوث اعظم" بوده و یکی از پیشتازان شریعت و طریقت محسوب گردیده است
حضرت پیرشاهباز درسال 900هـ.ق داعی اجل را لبیک گفته و به دیار باقی شتافته است
موقعیت مزار:  قریه پیرزاده، جنوب شهر غزنی


خواجه علی غزنوی مشهور به تب بند

خواجه علی معروف به تب بندفرزند خواجه بابا یکی از صالحین و عابدین این شهرتاریخی بوده و درقرن نهم هجری دراین دیارعرفان پرورمی زیسته است.این عارف بزرگوار را از آن سبب تب بند لقب داده اند که بیماران که به انواع و اقسام تب مبتلابوده، در اثر انفاس پاک او شفا می یافته است. این کرامات تاحال که 500 سال از وفات آن بزرگ مرد می گذرد از مزارش پیدا است و ارادت مندان به تربت مبارکش می شتابند و با نیل مطلب برمی گردند.وی درسال 903هـ.ق هنگام که سلطان حسین بایقرا فرمانروای این ساحات بود،چشم ازجهان بست.

موقعیت مزار:  داخل شهرغزنی، نزدیک به دروازه بازار یا دروازه شلگر.

غیبی قلندر

غیبی قلندر فرزند حضرت پیرشاه باز و ادامه دهنده راه آن عارف بلند پرواز در تربیت طالبان راه هدایت و حقیقت سلسله شریف قادریه بوده است. جناب او درجهان ولایت مقام عالی داشته و او را از آن جهت غیبی قلندرمی گفته اند که در جذبات وارده گاه گاه از انظار مخفی و غایب می شده است این بزرگمرد پس از 36 سال مسند نشینی طریقت درسال 936 هـ.ق از دنیای فانی رخت بربست و مردم به این شخص بزرگوار ارادت خاص داشته و زیارتش همیشه محل ورود اخلاصمندان است.
موقعیت مزار: جوار جنوبی قریه قلعتی، جنوب غرب شهر غزنی در حدود 4-5 کیلو متری از شهر غزنی

زيارت خواجه بلغار(ابوبکر بلغاری).

نام مبارکش حسن ملقب به صلاح الدین مشهور به خواجه بلغار است. حضرت ابوبکر بلغاری از قدمای مشایخ غزنی بوده و جانشین حضرت علی لالای غزنوی محسوب گردیده است. ایشان مدت سی سال در شهر بلغار به ترویج و اشاعه فرهنگ اسلامی پرداخته و بدین منظور او را(خواجه بلغار) مینامند. طبق نوشته (سناغزنوی) اصل او از نخجوان مربوط آذربایجان بوده و بعد از سفر های اسفراین، کرمان و تبریز به شهر غزنی آمده است. در پای تربت او چشمه با صفایی جاری است که آب زلالش شفا دهنده بیماری ها شناخته شده است

پیرشاطرها

این شخصیت بزرگوار از عرفای بزرگ غزنین بوده و به گمان اغلب نام این مبارک سید احمد حصاری میباشد
 این مزار از خشت پخته و خام با گل قسم گنبد چهار ضلعی اعمار گردیده در چهارگوشه قسمت بالایی کمرگنبد چهار رواقهای تزئینی خورد وجود دارد در قسمت بالایی بین محـــراب آن تــزئینات گجبـــری گـل و بــرگ ومقــرنس کــاری موجود اســت. وگفته میشود ایشان در عرفان و تصوف دست بالا داشته و مریدان زیادی از وی فیض برده است
موقعیت: گوشه شمال غرب نقطه مرتفع بالاحصار غزنی

 شاه سکندر ولی

این شخصیت درویش و صاحب حال معروف به بابا سکندر بوده و از اسرار طریقت مطابق ظرفیت معنوی اش کشفیات داشته است
روضه ی او بصورت چهارضلعی گنبدی از خشت پخته اعمارگردیده، روی خشت داخل و بیرون مقبره کاگل و سیم گل و رنگ سفید شده و در زیر پای مرقد سنگ کتیبه نصب است که در آن صرف نوشته ی ذیل بنظر میخورد: (بتاریخ شانزدهم شهرالشوال سنه 1147هجری قمری). درغرب مقبره یک باب مسجد شریف بصورت خامه موجود بوده و مردم محل را به بابا سکندر ارادت خاص است.
موقعیت: جنوب کوه روضه میان منازل رهایشی قریه روضه.
موقعیت مزار: شهر غزنی، سمت شمال روضه سلطان 

این بود معرفی مختصر تعدادی از عرفای که در این شهر چهره در نقاب خاک کرده اند ولی از اینکه غزنه در فارسي اوستايي بمعني گنج است!بدون شک کاوش این گنج نیاز به پژوهش و تجسس بیشتر دارد.چونکه غزنی یکی از شهر های بزرگ خراسان بوده که از قدیم ترین ایام در تمدن بشری و ایجاد آن سهم بزرگ و فعال داشته است.
این شهر در تاریخ بعد از اسلام شاهد فراز و فرود فراوان است چنانکه دودمانهای صفاری و سامانی مخصوصآ در عهد غزنویان به یکی از بزرگترین مراکز اداری خراسان مبدل گردید که در عصر سلطنت یمین الدوله و امین الملت ابوالقاسم نظام الدین محمود و تبار دانش پرور او، از کثرت تعداد علما و فضلا که درآن جا تدریس و تعلیم می نمودند و بعد از آفرینش و خلاقیت بدرود حیات میگفتند و در بام بهشت و تپه نور دفن میگردیدند، مدینه ثانی لقب گرفت. چنانکه لقب شهر غزنی (جای اولیا)خوانده و گفته شده که تا اکنون زبان زد هر کس است
در اخیر ناگفته نماند و لازم به تذکار است که بدون تردید، پادشاهی شخصیت های علم دوست و ادب پروری چون حضرت سلطان محمود  زمینه رشد و انکشاف علوم را در عرصه های مختلف می توانست میسر سازد. چنانکه در ستایش  شخصیت او فردوسی توانا حق ادب و ارادت را ادا نموده اند که در لابلای شاهنامه بیشتر از بیست و سه مورد از وی تمجید میکند، چنانکه از وی میخوانیم:

چوکودک لب از شیر مادر بشست
به گهواره محمود گوید نخست

در مورد توجه سلطان محمود غزنوی به آفرینش علوم و تبدیل نمودن شهر غزنی را به یک مرکز تربیت و انکشاف علوم و ادبیات ( ژول مول)* فرانسوی که سال های زیادی را در تحقیق پیرامون فردوسی و شاهنامه سپری نموده می نویسد " آرزوی محمود گرد آوردن حکایات و داستان های حماسی بود کاملتر از آنکه ساسانیان و سامانیان جمع آوری کرده بودند تا فرمان دهد که به شعر آوره شود و از هر جائی که کار مایه را جستجو میکرد. او به کتاب ها و روایات یکسان دلبستگی داشت طوریکه فراهم شدن این هر دو برای او بهترین خدمت به شمار میرفت. به این گونه از سیستان نسخه شامل بخشی از سیرالملوک ابن مقضع را 
بدست آورد به شتاب زده گی آن را به نوع مسابقه گذاشت تا به شعر در آورده شود



اگر بتوان هنر را دستاورد انسانی­ دانست که بر موازین تعادل و ظرافت استوار گشته و زیبایی نهفته در آن را پدیده ­ای شناخت که در نخستین برخورد، نگاه آدمی در آن توقف کند و در آن ایستایی، مهرورزی میان آدمها  و هنر حاصل شود، این دو منار بی ­تردید نمونه­ ی عالی هنر مهندسی در درازنای تاریخ خواهد بود 
که نه صد سال پیش اعمار شده  و این عکس ره آورد  سفر دو سال پیشم است
 
پی نوشت ها

مقاله محترم داکتر اسدالله شعور کابل ناتهه
مقاله ای محترم بسم الله شریفی وب سایت وطندار
 ویکی پیدیا
 خبر نگار بی بی سی فارسی محمد رضایی گذارش
یاد داشت های تحریری و شفاهی استاد ذبیح الله حمیدی و سایر بزرگان دیار غزنه