۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

تــرور اســتاد ربــانی

   اینبـــار تــروریســتان اســتاد ربــانی را به شـــهادت رســـانیدند
پنجشنبه ، 31 شهریور 1390 ، 13:50

دردا و دریغا! که بار دیگر دستان جنایتکار دشمنان قسم خورده ملت ما از آستین مشتی جنایت پیشه حرفه ای بدر شد و بهترین فرزند راستین او را به شهادت رسانیدند. آری دیروز دَدمنشان جهان خوار، از پشت بر قامت استوار رهبر خردمند جهاد و مقاومت, خنجر کوفتند تا گویا بزعم خودشان میدان را تهی نمایند و قامت استوار ملّتی را که با هوشیاری به پاخاسته است، درهم شکنند، دردناکتر اینکه رهبری که پا در رکاب عشق به صلح و سر به آسمان حماسه مى ساييد، مردی که نه کوه به استوارى اش مى رسيد و نه کوير به سادگى و يک رنگى نگاهش, با انفجار دستار , یک دستار سیاه جذام آور به همین سادگی بخون میغلطد و شهید میشود و ما ها را که چاره ای جز به شنیدن و قبول اخبار اینچنینی نداریم بار دیگر به سوگ و عزا رهبر مان نشانیدند.
از دیشب به اینسو که خبر جانگداز و استخوان سوز شهادت استاد را از طریق تلویزیون های ماهواره ای بطور پیهم پخش میگردد.پس از ساعتها اندیشیدن با خود به این نتیجه رسیده ام که این تنها استاد ربانی نیست که شهید شده است، گویی همه ما از قبل جام شهادت نوشیده و مرده ایم!
حتا شاید همه ما روزی که مسعود را شهید کردند، مـُردیم! اما باور نکردیم که مرده ایم. با این پندار برایش وب سایت درست کردیم،مجله و اخبار چاپ کردیم, بنیاد درست کردیم و ده سال پیاپی عزاداری کردیم و اشک ریختیم. و به تکرار گفتیم " مسعود راهت ادامه دارد" شاید ما به این پندار بودیم که میتوان با شعار دادن راه کسی را که نهال سبز آزادی را با خون سرخش آبیاری کرد، تا این نهال درختی تنومند صبح آزادی گردد را به همین سادگی رفت؛
سپس جنرال داوود را شهید کردند، گفتیم از خونش دفاع میکنیم هرچند بخوبی می دانستیم که در میان دشمن ما رنگ و بوئی از احساس انسانیت و مردانگی وجود ندارد.بقول دشمن باور کردیم و از وی استمداد جستیم شاید چاره ای دیگری هم نداریم!
شاید ما زمانی را که مسعود (رح ) گفت در برابر ظلم تا آخرین توان میجنگم" و همه ما با یکپارچگی نعره تکبیر گفتیم و قرار شد دیگر نترسیم را فراموش کردیم چونکه امروز این دشمنان ماست که از ما نمیترسند و ما هم یکپارچه نیستیم!
پس آیا براستی ما هنوز زنده ایم ؟اگر جواب آری است پس چرا با بی غیرتی نظاره گر این همه قتل و جنایت، ظلم بر مردان زنان و کودکان بیگناه هستیم و خود بسان گوسفندان قربانی آماده رفتن به مسلخ...
آری استاد از زمره مردانى بود که دريا در دلش موج مى زد و آسمان در دست هايش جاى مى گرفت؛استاد مرد سیاست و مجاهدت بود از دیشب بدینسو زمانیکه دفترچه خاطرات دوران مهاجرتم را در پشاور مرور مى کنم،بیشتر به بزرگی این رهبر عزیز پی میبرم! وی در پشاور در حالیکه دیگران با سیاست زن ستیزانه و طالبی از رفتن دختران به مکتب جلوگیری میکرد برای دختران دانشگاه امهات المومنین را ساخت! او بود که در برابر دیگرانی که عسکر را بجرم مکلفیت میکشتند اتحادیه پیلوتان نظامی را تاسیس و از آنها حمایت مینمود! او بود که در برابر انحصار طلبی رهبران هفتگانه مقاومت میکرد و افغانستان را میهن تمام اقوام افغانستان میدانست! او بود که با وجود نامردی و دهن کجی عده ای از عناصر جاه طلب, صبورانه و سیاست مدارانه پس از موافقتنامه بن با برده باری برخورد کرد و سپس از همانها در انتخابات پارلمانی جوانمردانه حمایت کرد! او بود که در سال 1369 خورشیدی در کنفرانس مشترک زبان پارسی در تهران بنمایندگی از افغانستان اشتراک کرد در حالیکه هنوز رژیم نجیب الله بر سر اقتدار بود و با اینکار دشمنانش چی نامه های سرگشاده ای نبود که به آدرسش نوشتند او مرد با فرهنگ , صلحجو و خداپرست بود! او بود که با سیاست و تدبیر با اندکترین امکانات در اوج نا امیدی ها با تاسیس جبهه ملی جان تازه ای بر پیکر بی روح اما متحرک مجاهدان و مقاومتگران دمید و لاشخوران و قبرستان نشینان را دوباره مطرح کرد.و سرانجام در یک توطئه از پیش تعین شده در اثنای مذاکره بخاطر صلح و ثبات شهیش کردند!! اما دشمنان باید بدانند که هر قطره خونی که از بدن پاک استاد و سایر شهدا می چکد، گواه پایدار جنایت آن کور دلان خواهد شد و هر مردی که در خون میغلطد، هزار مرد دیگر را، استوارتر و مصمم تر راهی میدان خواهد کرد؛انشالله
ای استاد عزیز! ای شهید راه صلح ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای, ای آنکه پیکر خون آلودت امروز بر دوش معامله گران بی همه چیز با اشک پشیمانی و با عذاب وجدان بسوی منزلگه ابدی ات بدرقه میگردد آرام بخواب!
و سر انجام اي شهید راه آزادگی! اين بار نيز دستي برآر و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را از اين منجلاب ماديات و لجنيات بيرون كش اين بار نيز تو در سياهي شب، مارا رهنمون باش