۱۳۹۸ بهمن ۱۸, جمعه

نجیم و آهنگ آب بقا




نجیم نوابی و آهنگ آب بقا

نزدیک به چهار دهه است که نجیم نوابی را از طریق پرده تلویزیون با آهنگ ( آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟) میشناسم و دوستش دارم. این غزل معروف را غزلسرای مشهور و معاصر ایران رهی معیری سروده است. .
رهی در هر غزل و بویژه در این غزل چنان گلی زیبائ آفریده که واقعا دشوارست بین شاخ و پنجه گلستان این ابیات غرا و درخور تحسین گلی را جدا کرد و تنها همآن ابیات را در قالب کمپوز سرود. اما از اینکه نجیم توانسته اینکار را در جوانی بکند در خور تحسین است. اجرائ زنده این آهنگ از زبان نجیم که من عمری زیر لب زمزمه اش کردم و واژه واژه اش مرا تا بلندای افق خاطره ها پرواز میدهد آرزوی دیرینه ام بود. خوشبختانه نجیم را در جشن عروسی پسر مامایم شبیر جان دیدم. آرزو داشتم آهنگ آب بقا را که اثر گذاری اش روی روانم در دوسال اخیر متفاوتتر از تمام گذشته بوده است را نجیم جان هرچه زودتر زمزمه کند. بالاخره آرزویم بزودی محقق شد. چنانچه با ختم آهنگ دومش با مطلع (خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی-آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟ ) مرا تا فراسوی خیال و خاطره هابرد. ایشان با اجرای زیبای این آهنگ زیبا دوباره یک کهکشان زیبائی آفرید. اجرائی همراه باوقار، قدرت، جذابیت، صفا و صمیمیت
اما صد افسوس که صدای لودسپیکر ها گوش دل را معذب و گوش آدمی را نه اینکه خراش بلکه زخمی میکرد. در غیر آن نجیم جان مستانه سرود.

واقعن آهنگ آب بقا با ظرافت‌های ویژه خود وجود انسان را درگیر می‌کند. این آهنگ گرچه به نظر لطیف و ساده می‌رسد اما موسیقی آن بر چنان مبانی دقیق و منظم و ریاضی‌گونه‌ای بنا شده که در سمفونی و نت های کوتاه و دراز، آن شعر تبلور میابد و مقایسه مصرع های شعر تصویر و نمود پیدا میکند.
صمیمیت نجیم موجب شد تا بین او و مشتاقانش که یکی از آنها من هستم در محیطی خصوصی تر ارتباطی گرم و پراحساستر برقرار گردد. احساساتی که امواج لطیفش تمام سالون عروسی و فراسوی آن را در برگرفت
اینجا این غزل را میگذارم
رهی معیری »
آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟
آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟
سیمین و تابناک بود روی مه ولی
سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟
دارد لبی که مستی جاوید می‌دهد
مینای می کجا و لب نوش او کجا؟
خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟
بی سوز عشق ساز سخن چون کند رهی؟
بانگ طرب کجا لب خاموش او کجا؟