۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

مباحثه کل و کور

مباحثه برای وحدت زبانی

شب های شنبه دربرنامه اندیشه ؛ تلویزیون ملی ( خرم)؛  یکنفر مجری کل و سر درازی موظف گردیده است تا ظاهرآ برای وحدت زبانی و وحدت ملی به اجرای برنامه های  ملی؟ بپردازد. این کل سر دراز که پیشوند داکتر را نیز در کنار اسم خود دارد با حرف های بی مسئولیت و مضحک برای تملق به اربابش چنان با جعلسازی ره افراط میپیماید؛ که اکنون برنامه های این نابغه به یک برنامه تفریحی و خنده داری بدل شده و شمار بیشتری از بینندگان را به خود جلب نموده است !
 این برنامه  که برای تنفیذ و فرهنگسازی جو حاکم و سیاست کشمش نخودی حکومتی  تهیه میشود، تلویزیون ملی ظاهرآ صرفا در مقام اشاعه دهنده ؛ عمل میکتد. ولی اینکه چه کسی در پشت این برنامه به عنوان فرهنگ سازِ و پالیسی سازعمل میکند هنوز معلوم نیست 
شب گذشته این داکتر جعل وتزویر آدمی  را با عینک های دودی پیدا نموده بود و وی را به عنوان صاحبنظر و استاد گویا در بحث مسخره خود مسخره تر نمود از ویژگیهای ژورنالیستیکی این کل سر
دراز اینست که سوالات وی بیشتر به بیانیه ها میماند و از صاحب نظر فقط تائید کار دارد! بطور نمونه دیشب یکی از سوالات ژورنالیست کل از صاحب نظر کور چنین بود:
استاد محترم بحث ما در رابطه به وحدت زبانی زبانهای آریائی پشتو و دری است! که ما چطور میتوانیم در ویکی پیدیا و دائره المعارف های جهان ای ره ثابت کنیم که مثلا حالی میگن که در کتیبه بیستون در ایران بزبان پشتو است و ما چرا میگن که از کمک ها در راه زبانهای آریائی استفاده نمیوانیم میگن از ای کمک ها صرف هفت فیصدش به فرهنگ است ما چطو باید بفهمانیم که ما زبان اوستائی داریم میگن زبان خروشتی زبان پشتو است همچنان سرود های زردشت به پشتو است استاد محترم آیا نظر شما چیست و ما چطور میتانیم که بدنیا قناعت بدهیم که یونسکو زبان ما را برسمیت بشناسد  همی حالی متاسفانه زبان ما ره فارسی دری میگن که بسیار جای تاسف است ما باید در ویکی پیدیا معرفی شویم تا حالی خوهمسایه های هرچی که دلشان شده همطور نوشته کده بفرمائید:

  (اینه سوال)          " فاعتبرو یا اولی الابصار"
البته استاد کور پاسخ همه ای این سوالات کل را بزبان دیگر آریائی میداد و کل سر دراز که ده فیصد زبان استاد را نمیدانست به علامت تائید سر میجنباند و منتظر توقف استاد بود که باز سوال پنج ورقه اش را بزبان بدل آریائی " دری " از استاد مطرح کند و این مباحثه دلچسپ دوام داشت اما بطور خلاصه اهداف کل و کور دربین برنامه عبارت بود از:
  در جهان باید زبان جدیدی بشکل کشمش نخود پشتو ودری مخلوط شود و بعنوان قدیمی ترین زبان آریائی برسمیت شناخته شود؛ پولش را نیز یونسکو بدهد؛ از منابع کمکی جهانی باید هزینه دریافت شود و به جهان گفته شود که از زرتشت گرفته تا بودا و از سره کوتل گرفته تا سور کوتل هر آنچه در این جهان بوده وهست بزبان پشتو بوده و است.
این هزیان گویی داکتر حلیم تنویر که همچون سیلی تا ختم برنامه برروی هر آدم با منطق میخورد نمیدانم  آقای خرم را هم نگران ساخته است یا خیر زیرا تا جائیکه من دیده ام آقای خرم در بسا موارد مسئولانه برخورد مینمایند چنانچه من خود شاهد بودم که زمانیکه استاد مجاور احمد زیار در هوتل انترکانتیننتال کابل مقاله میخواند چند بار از دانشگاه تهران نام برد در ختم جلسه حلیم جان با همان خم چشمی و بی آبروئی گفت  " زیار صاحب ترمینولوژی ملی ره مراعات نکدی" اما آقای خرم جواب دندان شکن به این ملعون داد !

و اما یک نکته را باید به کسانیکه طرفدار پشتونیزه کردن افغانستان هستند تفهیم کنم که چهل سال پیش چاپلوسانی همچون حلیم خواستند بحیث  مداحان عمل کنند اما بعد ها دیده شد که آنها دشمن پشتو بودند نه دوست

معمولن پالیسی این برنامه که اسمش (اندیشه) است و در اصل مجری و مهمانانش فاقد کوچکترین اندیشه میباشند؛ اینست که : سعی شود فرد ناشناسی را که هیچگونه سابقه ی علمی؛ ادبی  و سیاسی نداشته و  فاقد تحصیلات تخصصی باشد به عنوان تحلیلگر و کارشناس یک موضوع دلخواه، دعوت کنند و گپ های حکومتی را از زیر زبانش نشخوار کنند. زیرا تجربه نشان داده که اینگونه گپ ها حتا از زبان یک آدم عادی ولی از ورای یک رسانه ی پرتیراژ به اصطلاح ملی؛ به عنوان کارشناس احتمالاتی را در ذهن مخاطب مینشاند که شاید همین گپها تا اندازه ای درست باشد! 

لهذا این آقای کور که نمیدانم در کدام رشته تخصص دارد و هر روز و به هر بهانه ای او را از طریق تلویون خرم به عنوان متخصص زبان شناسی نشان میدهند. با کمترین توانایی و تخصص، کم کم به عنوان یک محقق؛ زبان شناس؛ ادیب و تحلیلگر سیاسی از طریق تلویزن ملی مطرح  و شناخته میشود. افکار عامه به تدریج او  و تحلیل هایش را جدی میگیرند. و اینجاست که هدف حکومت محقق شده است. یعنی کالا یا باوری کاملن حکومتی (کشمش نخود) که باید تولید میشد؛ دیگر تولید شده است! تولیداتی که پیش از این وجود نداشته است. در اینجا تلویزیون نه تنها در مقام وسیله ی درجه دوم برای تبلیغ و تنفیذ، بلکه در مقام «وسیله ی درجه اول» برای تولید هم ظاهر شده است.
بهتر اس با یک غزل شیخ بهایی تمنای وصال کنیم نه با گپ کل و کور 
تمنای وصال
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید
هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر "خیالی" به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

شیخ بهایی




Translation in English by M. Dilmaghani

So long, in plead of unison with thee
my eyelids are drowned in the deluge of tear.
So long, in plead of unison with thee,
Thou, the sole beloved!

The arrow of thy sorrow pierced all lovers' heart...
For how long, how long shall we be kept apart?
We are countless, all occupied by thy thought
Helas! thou be'est concealed of our sight.
Thou, the sole beloved!

The bird found thy fine face in every turf
The butterfly enlightened in core of the flame
The mystic recognized thy essence
In every scene and each face.

It means that one can see thee at every glance,
In every instance.

It means that I am not mad that I knock every door,
I knock every door.

In every sea I dive, thou be'est the sole host.
In every route I walk, thy shine is the lone light,
In the tavern and mosque thou be'est the only Lord,
Thou be'est the only Lord.

Thou be'est the destination, thou be'est the pledge.
The reason is thee when I wander drunk,
The reason is thee when I meet with the monk,
The reason is thee when I am praying in the mosque.
They are all pleas and thou be'est the pledge.
Thou be'est the sole pledge.

The reason is thee when I wander drunk,
The reason is thee when I meet with the monk,
The reason is thee when I am praying in the mosque.
They are all pleas and thou be'est the pledge.
Thou be'est the sole pledge.
~Poetry of Sheikh Baha'i born 1546 C.E