۱۳۹۳ دی ۱۰, چهارشنبه

مرگ عشق

گذر بیرحمانه دارد روزگارم گرچه میدانی
و تنها حاصل اجبار پیری است و ویرانی
به تعبیرت ز باب «مرگ عشق » ایدوست حیرانم
ز پژواک شکستم لاجرم این را تو می خوانی
کنون با اشتیاق آئینۀ دل سنگ میجوید
ندارد دیده بیند تو بپای دیگری رانی
تو ای لبریز مستی نو گل رویای هستی ام
بسان اشک شوق از چشم دل پیدا و پنهانی
بچنگ گربۀ شب چون قناری روز و شب نالم
ببار ای آسمان مهرانه ات بر عاشق ثانی
به پشت پلکهایم خالکوب طرح چشمت بین
نگاه ماندنی ات ژرفنا های پریشانی
به تصویر پر از حجم صداقت محو گردیدم
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
عذاب و درد مطبوعیست عشق جاودان تو
هزار افسوس احساسم تو گاهی هم نمیدانی
بدشت نا شکیب جسم تخم عشق می کاری
و با تیر نگه سیرابیی یک دشت نتوانی

در آخرین ساعات روز آخر سال ۲۰۱۴ قرار داریم! از حق نگذرم سال که گذشت برای من سالی خوبی بود! عزیزان گمشده ای را از فضای مجازی یافتم! پدرم در نزدیکی ها ما ساکن شد ساره جان برادرزاده ام متولد شد و بسا گپهای خورد و ریزه ای دیگر! این سال باوجودیکه مثل سالهای گذشته بسیار بسرعت گذشت! آرزو دارم  در همین ساعات آخر اندکی طولانی شود تا مهر در جزیره آرامش به پیمانه ای وسیعی بگسترد!و در پایان برای تمام دوستان و عزیزانم فرا رسیدن سال نو ترسایی را تبریک و تهنیت عرض مینمایم

۱۳۹۳ دی ۳, چهارشنبه

موسیقی و روح

خداوند استاد هارون عبرت را کم نکند که در جادوباکس، جادو میکند! هر زمان که ذوق آهنگهای سابقه را میکنم چینل استاد عبرت را میگیرم گاهگاهی خودش چی استادانه لبسینگ میکند که هیچ استاد و هیچ ممثلی نمیتواند جایی استاد عبرت را بگیرد این را بخاطر میگویم که میدانم دنیای تمثیل آنقدرها هم  ساده نیست!  سخن کوتاه اینکه همین امشب (شب کرسمس)  ذله و کوفته از کار آمدم و پس از شنیدن اخبار طلوع در عالم تنهایی  به چینل استاد عبرت رفتم تصادفآ آهنگ دوگانه استاد حمیدالله چاریکاری و استاد بیلتون را گذاشته بود به شعر آهنگ استاد حمیدالله خان چاریکاری که بدقت گوش دادم چنین زمزمه میکرد
استالف نیست استالف جان است
مهمانخانه ی ابغانستان است
پیرکامل حضرت شان است ناله ها برپا کنیم! بیا هواخوری بریم سیل چاریکار - پارک شارنو بریم یا به زرنگاریم
روز جمعه میله پغمان است چهلستون و دارلامان است غلغله برپا کنیم بیا هوا خوری بریم سیل چاریکاریم یا به گلغندی بریم یا بزرنگاریم
دریای پنجشیر آبش روان است - فامریکه  نخت ساکت چالان است!  کاریگراش سونش روان است! آب دریای ریگستان است  بیا که همدردی کنیم
من که از شعر و تصنیف این آهنگ هیچ سر در نیاوردم از یکسو انتخاب کردن گلبهار یا گلغندی و یا هم  پارک شهر نو و استالف و زرنگار برای هواخوری کردن با یک مسافت بسیار زیاد به هیچ وجهه کار ساده ای نیست و از سوی دیگر راز یاد آوری از مهمانخانه افغانستان دریای پنجشیر و فابریکه و کارگران فابریکه را در این تصنیف نداستم! با شنیدن این آهنگ پر کیف بدین فکر افتادم که آیا موسیقی محلی کشور ما همینست؟ و همین موسیقی را میتوان نوازشگر روح گفت؟  
دانشمندان موسیقی را یکی از دلنوازترین بانگ ها برای آرامش روح و روان آدمی میپندارند! به باور آنها این پدیده ای جادویی  در هر نوع شرایط  سبب  آرامش و نوازش روح  و روان آدمی میگردد!حتا شماری از دانش پژوهان بدین باورند که: هنگامیکه روح انسان در تن او نمیرفت  این بانگ و صدای دلکش موسیقی بود که جان را در تن انسان فرستاد ! زیرا روح با موسیقی متحرک می شود و این پدیده سبب نوازش روح و روان ما آدمها میگردد  
بعضی اوقات انسان چیزهای را در ضمیر خود دارد که فقط با بروز دادن آن ها میتواند به هدف خویشتن برسد واز این سبب راه  اظهار و بروز همان چیز تنها و فقط  بوسیله نواختن آلات موسیقی وآواز خواندن  ممکن است! و گاهی هم انسان در فراز و نشیب های زیاد زنده گی در دریای غم موج میزند مگر، باشنیدن صدای آرام و دلنواز موسیقی آرامش میابد . موسیقی وسیله ی جنبش احساسات و عواطف است ، عشقی که در ان پرورش می یابد روح معشوقه را با صدایش نوازش میدهد و سبب جلب معشوقه به واقعیت قلب عاشق میشود .
ملودی و ریتم آهنگ نهایت موثر و تاثیر گذار میباشد  ولی در این نوع موسیقی، که شعری وجود ندارد، ممکن است پیامد منفی نیز بالای روان آدم داشته باشد! اگرموسیقی را خوب یا بد گوش بدهیم و می تواند گاهی هم مانند زهر در بدن عمل کند.
میگویند در روش موسیقی درمانی دو  روش اساسی  وجود دارد 1-روش فعال 2 - روش غیر فعال، در روش فعال شامل شنیدن موسیقی می شود که بیمار با گوش دادن و شنیدن موسیقی که در حال نواخته شدن است، مورد درمان قرار می گیرد.
در این روش بیشترین تاثیر عملکرد در جهت برانگیختن و تاثیر واکنش های عاطفی و ذهنی است بطور کلی عمدتا بیماری هایی که به نحوی با مسائل روانی فرد در ارتباط هستند یا حالات روانی می توانند نقش موثری در بهبود آنها داشته باشد.
در بیماری هایی از جمله جنون جوانی (اسکیزوفرنی)، اختلالت خلقی (مثل افسردگی و شیدایی، اختلالات روحی دوران کودکی موسیقی درمانی می تواند به خوبی مکمل یا حتی جایگزین درمان سنتی شود
در واقع این یک راز آفرینش بشری است   میگویند روح انسان  پرورده ی چیز های است که سبب نوازش آن میگردد و بنابراین میشه بگویم آیا این موسیقی محلی (کشمش نخودی )وطن ما هم میتواند سبب نوازش روح ما گردد



۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

کاکا جان و برخوردار و غزل آتش

تا در اخبار امروز خواندم که  تنش روی استقلال جزیره تایوان میان چین و امریکا این دوکشور را تا سرحد جنگ سرد  کشانده است. بی اختیار فکرم بسوی  برنامه ( کاکاجان و برخوردار) رادیوی پاکستان ، که درواقع بخشی از جنگ سرد پاکستان علیه سردار داوود بود رفت. مطمئنم همنسلان من و بزرگتر ها  آن برنامه های که در کل بنام  آواز دوست از رادیوی پاکستان پخش میشد را بیاد دارند، اما برای نسل جوان که امروز  با یک گشت در یوتیوپ هر آهنگ و فلمی را که دلشان هست میتوانند پیدا کنند میخواهم اینقدر تذکر بدهم که .
  در گذشته نه چندان دور اینکار امر محالی بشمار میرفت. لهذا برای کسانیکه رادیو کست در اختیار نداشتند شنیدن صدائ دل انگیز هنرمندان مورد علاقه شان از طریق این رادیو( رادیو دشمن)  یک موهبت بزرگ پنداشته میشد. آنچه یادم هست آهنگ های چون 
اگر جلوه نمایی (ناشناس)، کی باشد دست بدهیم بدست هم ( ظاهر هویدا)، دختر کوچی هستم خیمه به صحرا دارم (رخشانه)،تو گل ناز همه ( احمدظاهر )، مقبول و خوب و با نمک مثل تو کی دیده ( حبیب شریف)  و شاید آخر بمیرم ز هجران تو(غلام رسول کوچک) آهنگهای همه پسند همان زمان بود که اگر مبالغه نکنم هر شب از این رادیو پخش میشد. خلاصه اینکه این جنگ سرد پاکستان با سردار داوود برای ما آرامش روحی بود و یکدنیا خاطره! پسانها که  جنرال مشرف در مصاحبه ای گفت: فارسی زبانهای افغانستان پنج فیصد نفوس افغانستان را تشکیل میدهد. همین برنامه بیادم آمد و در دلم خندیده گفتم که جنگ دال خور هاهم به جنگ آدم نمیمانه مثلیکه اگر امروز راستی چین با امریکا  به جنگ سرد بیافتد چینایی ها  بزبان هسپانوی با امریکا بجنگند و امریکایی ها بزبان ایلغورا - فارسی.
بگذریم از این گپها و سیاست و گپم را خلاصه بر این نکته کنم که: از همان زمان تا امروز همین آهنگها با رشته های ظریفی از مهر، مرا به دوران کودکی و نوجوانیم ، پیوند می دهند. .رشته های ظریف اما سخت محکم که انگار روحم را حراست می کنند. تا به سرزمینی که نخستین زمزمه لالائی مادر در گوشم پیچیده است  بروم ،
انگار لبخند و گرمای  پر مهر همان آدمهای همشهری را هنوز حس میکنم و انگار با پا های خسته پیری در همآن جاده بزازی، پیشروی دوکان شهید ابراهیم همصنفی عزیزم با سر لوحه ( نیازی کیمیاوی)می چرخم تا   همین آهنگها را که برادربزرگش ثبت کرده بود از تایپ شان در عدم موجودیت پدرش شیرآغا بشنوم. اما شیرآغا از طالع من در جایش میخکوب شده و هیچ جا نمیرود. لهذا در حالیکه تایپ ۵۳۰ جاپانی مرحوم شیرآغا که در رویش بزرگ نوشته بود بر چشم بد لعنت بسویم رخ میزند، با درود و پدرود مختصری با پدر و پسر وداع میکنم.! هنوز صدای همنسلانم را از باغ همجوار سیدگل مشهور به باغ بابه جان میشنوم که میخوانند ( شیرین شیرین ! دل را که بردی ای ستمگر یار جانی ! بخیالم که از حالم خبر نداری !!!) انگار من نیرو می گیرم از همین افکار آتشین گذشته
 شاید نسل ما محصول همین رشته ها! این " حله های تنیده ز دل بافته از جان" باشد که غربت تحمیل شده در لهیب آتش را با رویای بازگشت به سرزمین خاطره ها سپری می کنیم
آتش
پیچ و تاب رقص آتش زینت این مجمراست
آذرخش چشم مستش آب تیغ جوهر است
از لهیب سینه خیزد دود چون آتشکده
همچو ققنوس آتشی از بال من شعله ور است
گرچه دیدم در نگاهش صد تغافل سالها
چشمه سار مهر او مست الست ساغر است
از حصار این بخاری قد کشم همچون لهیب
آتشی افروخته سوزیست هم شور و شر است
مژده دیدار او پیچیده همچون صاعقه
گر چه در حسرت شکستم این شکست دیگر است
اخگرم خاکسترم موج عرق نقش جبین
شعله ئ از خاطره در پیش چشمم محشر است
باز میخواند لبم وصفی ز صبح روی تو
وه که این زیبا تبسم موج را چون گوهر است
چون پر پروانه سوزم زآتش حسرت شکیب
اخگر یاد ت مرا همواره سوز پیکر است