۱۳۹۵ مهر ۱۲, دوشنبه

انتخابات و عطسه نا تمام داکتر عبدالله




انتخاباتی که تقریبن نیم سال پیش در اوج نا امنی و بی علاقه گی در کشور دایر شده بود و نتایج آن بکلی از یاد مردم رفته بود دیروز با اعلام برنده نهایی ؛ پنج باره فریاد های عقیم داکتر عبدالله را بر آورد. فریاد عقیم؛ همان فریاد عاشقانه یست که بالاجبار تا آستانه ی حنجره با شور عشق می آید ولی با زنجیر تعقل و خرد با همان شدت آمده؛ مهار و به سینه بر گشتانده میشود. درست  مثل عطسه ی ناتمام! گاهی برای همه ما و شما اتفاق می افتد که عطسه نا تمام بشدت تا مجرای تنفسی برای تکان دادن بدن ما صاعقه سا میاید اما دفعتن بدون عطسه زدن بر میگردد سر همان جای نابجای اول خودش.هیچکدام ما حتا از خود نمی پرسیم مقصد از این آمدن و برگشتن برای چه بود؟ یا برای کی؟
 بهر صورت کمیسیون انتخابات بار دگر با تخریش مجرائ تنفسی داکترعبدالله عطسه ناتمام را تا بینی داکتر  برآورد ولی داکتر این بار می دانست دیگر سکوتش که مملو از فریادهای عقیم است کاملن بی معنی شده از روی ناچار همان عطسه ناتمام را تصنعی ازحال برگشت دوباره به مسیر طبیعی رهنمون و با احتیاط در لای دستمال ابریشمی سیاست رهایش کرد. ایشان با ژست اینکه ای بیخبران! شما نمیدانید اصلاً تا صدا به بی معنایی نرسد، از استعداد فریاد شدن برخوردار نیست. اینبار مثل آن بار های دگر نیست! من برنده ام و از رای تان دفاع میکنم. در دل عده ای شور آفرید.
طرفدارانِ خسته از گفت و گو های بی نتیجه پنج و نیم ماهه طولانی و مست از لذت شنیدن ایستادگی و پیروزی رهبر، دلخوش از این که هنوز چیزکی سرپا هست و شاید توته یخ زیر آب؛ بزودی تبدیل به کوه یخ بزرگ شود و تایتانیک مرگ ؛ نفرت و ذلت را غرق کند نعره تکبیر کشیدند و اعلام حمایت  و استقبال کردند! 
انگار که به داکتر میگفتند :
ما چیزی برای از دست دادن نداریم به جز زنجیرها! فقط پیش شو! اما کسی نپرسید و نگفت حکومت همه شمول یعنی چه؟ حکومت موازی یعنی چه؟ اگر کمیسیون انتخابات در این پروسه ملی چنین خیانتی کرده اند جزائ آنها چیست؟ آیا حکومت موازی کمیسیون موازی هم میسازد؟ مقر این حکومت در کجا است و هزاران پرسش دیگر! اما این نمایش تازه امریکایی مرا بیاد سالهای دهه هشتاد میلادی مصادف به شصت و چهار خورشیدی انداخت که وزارت اطلاعات و کلتور نمایش حسن خط و نقاشی  را راه انداخته بود و نمونه ای از بهترین خط ها و نقاشی های که مقام اول؛ دوم و سوم را گرفته بودند را در عقب وزارت اطلاعات و فرهنگ و گالری ملی نصب کرده بودند. تماشاچیانی بسیاری علاقمند و بی علاقه از کنار آن رد میشدند.
 علاقمندان حسن خط همه به جمله خطاطی شده نستعلیق ( توانا بود هرکه دانا بود) به دقت مینگریستند و احسنت و شادباش میگفتند. اما بیننده های بی علاقه ای را هم دیدم که در گالری ملی پیش روی نقاشی دخترکی باغبان ایستاده و می پرسیدند:"این یعنی چی؟" "منظورش چی بوده؟"بد کده بابا! بنابرین هدفم از بیان این قصه و ربط اش به عطسه ناتمام داکتر صاحب اینست که  : دسته از مردم عام تا برای هر گپی و هر پدیده ای  معنایی دست وپا نکنند نا  حق دلخوش و آرام نمی گیرند. نمیدانم پاسخ اینها را جناب داکتر چه خواهد داد.
در تاجیکستان دریائ است که در سرچشمه اش زلال و خروشان چون اشگ چشم جاریست،سپس از دل کوه های کرکر میگذرد و با برآمدن از تونل یکباره سیاه و سپس خاکستری می شود و پس از پیمایشی طولانی خاکستری و گل آلوده با عبور از صافی زمان و مکان دوباره  شفاف و زلال میگردد
ابوالفضل محققی نویسنده ایرانی این دریا را تشبیه به زنده گی کرده و نوشته : این رودخانه درست بسان مسیری که گاه زندگی در پیش پا می نهد . گاهی زلالیت و پاکیزگی را بالاجبار از دست می دهی ، گل آلود می گردی و سنگین . اگر جاری نشوی وتن بر صخره و سنگلاخ زندگی نکوبی از دل سنگ ها روزنی نگشائی و عبور نکنی به مردابی متعفن بدل می گردی ، افسرده می شوی و می میری.
اما اگر طاقت بیاوری و سختی راه وتیزی صخره برجان بخری باردیگر پاکیزگی وشفافیت خود را به دست می آّوری فریاد می زنی در من نگاه کنید در زخم های تنم در جسارت روحم .تجربه راهم !من رود جاری زندگیم تن شسته به حقیقت که در پایان هر راه هر پویائی بر تو ظاهر می گردد
امیدوارم داکتر صاحب هم بتواند زلالیت دوران جهادش را دوباره بدست آورده  و با 
اتکا بمردم وارد عمل شود نه به اتکا بر میلر و دالر
جناب داکتر! تا هنوز همه ی طعم ها شور اند (گیرم شما بگویید ترش !)  حرف و عمل بهم ربطی مستقیم دارند. سرزمینی که هنوز فضای آن آکنده از نوعی سادگی روستائی، آکنده از بوی تاریخ گذشته قول ها و قرار ها است چشم انتظار یک تکان و تحول اند 
بزعم فردوسی بزرگ 
از آغاز باید که دانی درست
سر مایهٔ گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید