۱۴۰۱ فروردین ۱, دوشنبه

باز هم نوروز

فلک به آبله خار دیده میماند
با بیدار شدن از خواب، برای لحظاتی چشمانم به پهنای افق خیره ماند و به سقف نیلگونی که بی هیچ ستونی بر فراز سرِ ما زمینیان خودنمایی میکند مغروق شدم. انگار این گنبد کبود، امروز با خبر های از نو شدن و آبستن زمین، فریاد "هله نوروز آمد" سر داده، مژده بهار میدهد! انگار صدای پای بهار، خواب و خیال زمستان را بر می‌آشوبد

آری! امروز نوروز ۱۴۰۱ خورشیدی است. اما چنان بی رن که میشه گفت به هر روز میماند تا به نوروز. چرا که در نوروز و بهار،همیش آرزو ها از شش جهت هجوم می آورند، "کاش ها" در لوح سینه ها حک میشوند و دل بستن به امیدهای تازه حتا واهی، در فضای دلهره و حرمانی بهاری تجدید می شود، با آنکه شاید آذرخش شکست در آسمان رویاهای عاشقان در حال پرسه زدن باشد و گاهی سبب آتش زدن و فرو ریختن سقف خانه دل در همین فصل بارور گردد، باز هم نوروز بنحوی باید آبستن امید های تازه باشد که حدس میزنم امروز دیگرچنین نیست بگفته صائب تبریزی که مرحوم هویدا آنرا آهنگ ساخته!
فلک به آبله خار دیده می ماند
زمین به دامن در خون کشیده می ماند
طراوت از ثمر آسمانیان رفته است
ترنج ماه به نار کفیده می ماند
زمین ساکن وخورشید آتشین جولان
به دست وزانوی ماتم رسیده می ماند
شوربختانه آسمان امروز دقیق همان آسمان همیشگیست، آرزو ها همان آرزو های دایمی، ناامیدی ها از همان ریشه های قدیمی تغذیه می کنند، آينده در همان مه غلیظ مثل سابق گُم شده و مرغ شادی و دولت هم مثل همیشه، روی بام همسایه با قُت قُت قداس پیاپی اذیت میکند. حتا دیگر در بساط آهی نیست تا با ناله سودا کنیم، پس ما را به نوروز چه نسبتی و تجلیل از جشن جمشیدی یعنی چه؟ زیرا وقتی آدم به نقطه ای میرسد که حس میکند دیگر در زندگی چیزی تغییر نخواهد کرد،حتا اگر صد سال دیگر هم عمر کند، در واقع همان لحظه مرده است.! لهذا بگذار دشمنان نوروز، سرشار از باده پیروزی، امروز بادی به غبغب اندازند و روی خر جهل شان بر فاتحه ما شادی و پایکوبی کنند
تلخبختانه من از بهار چندان خاطرات بارور ندارم. بجز فقط یکبار دیگر هر بار که در بهاران نهال «کاش» را کاشتم، با درد و دریغ سبز نشد و خشکید. اما پارسال لاقل امید های اندک از جمله سفر به وطن در دلم جوانه میزد. امسال علاوه بر اینکه همان امید هم نیست، برعکس حس میکنم انگار گژدم تیره حرمان از لانه ی خود بیرون آمده و در کوچه پس کوچه های حسرت به دنبال نوروزی دادن آدم های نگون بخت میگردد.
با همه اینها من بدون هیچ تردید، مطمئنم که نوروز به عنوان میلودی آهنگ تغیر در زندگی باقی خواهد ماند.زیرا این سرود مثل نغمه توله صبحانه رادیو،یا پخش سرود ملی در ختم پروگرام شبانه تلویزیون، در گوش های ما بر سبیل عادت جاری شده و همانگونه که شنیدن هر نغمه یا آهنگی بطور تکراری، باعث ضبط شدن همان میلودی در روح و روان آدم میشود، تا جائیکه اگر روزی همآن نغمه را نشنوی باز هم آنرا بنحوی حس میکنی و با خود زمزمه اش میکنی، نوروز هم با قدامت تاریخی و گردش هر ساله ای که دارد، حتا اگر تجلیل اش منع گردد، مرتبآ در موقع تغیر سال بطور عادی در خانه چشم ها ظاهر و در گوش جانها طنین خواهد افگند. سروده های نوروزی بویژه سرود "لیلا نوروز است" را کسی بخواهد یا نخواهد به عنوان آهنگ زندگی، در گوش جانها همه ساله نواخته خواهد شد.
اما عادی شدن یک پدیده، با بی توجهی به ارزشهای یک تغیر، از هم اندک متفاوت است.زیرا گاهی ما بطور طبیعی دچار نوعی بی تفاوتی در زندگی میشویم که بنحوی متوجه تغیرات در یک پدیده طبیعی نمیشویم، ولی پدیده به عظمت نوروز باید از این قاعده مستثنی باشد. چونکه عدم توجه به صدای گنجشکهای سحری، نادیده گرفتن رگبارهای ناگهانی بهاری، پر شگوفه شدن درخت های فروردین و ندیدن زمردین شدن باغ و راغ تقریبن ناممکنست. هرچند دشمنان نوروز در نهایت، هدف شان از سلاخی نوروز با سلاح دین، در واقع دشمنی با تغیر و کشتن روح و روان آدمهاست. اما خوشبختانه که همین آموزه های دینی - فرهنگی مثل "شکر و توبه" به عنوان بزرگترین عامل باز دارند در این توطئه عمل کرده مانع این دسایس میشود. آری با نپذیرفتن تغیر و توقف وسکون آدم بالاخره به مرداب میرسد.. خودم زمانی دقیق در نقطه آی رسیده بودم که قبول کرده بودم دیگر تغیری در زندگی ممکن نیست! و از این جهت هر روز افسرده تر میشدم اما با فرهنگ شکر و توبه از این حالت رهایی یافتم.
آری، من از نسلی هستم که انگار خوشبخت تر از آنچه داریم، حتا به صورت پیش فرض هم در قسمت ما نوشته نشده. بما فهمانده شده که ما فقط می توانیم در همین سطح باشیم و با نگاه کردن به پایین تر از خود، پیهم شکران نعمت بکشیم و بس! بما یاد داده اند که باید بهر حال شکر بکشیم. و در شکست ها از بد بدترش توبه کنیم! از این لحاظ مطمئنم که با منع تجلیل از پدیده زنده نوروز ملتی یکسره نخواهند مُرد، بلکه صرف در صف شاکرین منفعل و توبه کننده گان افزوده خواهد شد. مضاف بر این برافراشتن جهنده سخی، از طریق مراسم مذهبی، در نوروز بنحوی پاسخ به نیاز های اجتماعی بوده ، برای التیام یا کاهش رنج و نگرانی های مردم این خطه مبدل به فرهنگ عقیدتی گردیده است، این فرهنگ که با نذر و زیارت و دعاها تقریبن الزامی شده است نمیشه رویش یکسره چلیپا کشید
طبعآ گیاه رزق هست و پویایی عشق! گیاه را طبیعت با آمدن نوروز میرویاند و پویایی را در دل تک تک دوستان با نور عشق خداوند جاری خواهد کرد تا زندگی از تغیر و تحرک نیفتد و با چرخه نوروز ادامه یابد.
گرچه آنچه از جفای بهار، در کویر ذهن من می روید، خارستان خشکیده افسوس، در یک برهوت بی زاویه و شوره زار که در آن هرگز درخت امید و سبزه جاویدی سبز نخواهد شد میباشد. اما ورود آنرا بشما خجسته و مبارکباد میگویم
من مثل همیش روزهای رفته سال های گذشته را ورق میزنم که در هر ورقش خاطراتی بسیاری زنده میشوند!
چه چیز ها که فکرش را هم نمیکردم اما شد
و چه چیز ها که فکرم را پر کرده بود ولی نشد
چه افکاری که آرامم کرد
و چه فکر های که روحم را ذره ذره فرسود
چه لبخند ها که بی اختیار بر لبانم نقش بست
و چه اشک ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد
چه آدم ها که دلم را گرم کردند
و چه آدم ها که دلم را شکستند
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشود
و چه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان برد
چه آدم ها که شناختم
و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان
بهر حال سالی دیگر بر عمر جهان در حالی افزوده شد که وجدان بشری بر تعهدش در مقابل این همه مصیبت های وارده خاموش است. فقط در اخر روز سال گذشته دوست و همصنفی عزیزم شاه محمود جان همت با آمدنش از برمنگهم سرپرایزم کرد که این آمدن را به فال نیک میگیرم. تا سال دیگر یاخدا و یا نصیب! چه باشم چه نباشم چرخ روزگار میچرخد و این لحظه ها تند تند سپری خواهند شد.