۱۳۹۳ دی ۱۰, چهارشنبه

مرگ عشق

گذر بیرحمانه دارد روزگارم گرچه میدانی
و تنها حاصل اجبار پیری است و ویرانی
به تعبیرت ز باب «مرگ عشق » ایدوست حیرانم
ز پژواک شکستم لاجرم این را تو می خوانی
کنون با اشتیاق آئینۀ دل سنگ میجوید
ندارد دیده بیند تو بپای دیگری رانی
تو ای لبریز مستی نو گل رویای هستی ام
بسان اشک شوق از چشم دل پیدا و پنهانی
بچنگ گربۀ شب چون قناری روز و شب نالم
ببار ای آسمان مهرانه ات بر عاشق ثانی
به پشت پلکهایم خالکوب طرح چشمت بین
نگاه ماندنی ات ژرفنا های پریشانی
به تصویر پر از حجم صداقت محو گردیدم
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
عذاب و درد مطبوعیست عشق جاودان تو
هزار افسوس احساسم تو گاهی هم نمیدانی
بدشت نا شکیب جسم تخم عشق می کاری
و با تیر نگه سیرابیی یک دشت نتوانی

در آخرین ساعات روز آخر سال ۲۰۱۴ قرار داریم! از حق نگذرم سال که گذشت برای من سالی خوبی بود! عزیزان گمشده ای را از فضای مجازی یافتم! پدرم در نزدیکی ها ما ساکن شد ساره جان برادرزاده ام متولد شد و بسا گپهای خورد و ریزه ای دیگر! این سال باوجودیکه مثل سالهای گذشته بسیار بسرعت گذشت! آرزو دارم  در همین ساعات آخر اندکی طولانی شود تا مهر در جزیره آرامش به پیمانه ای وسیعی بگسترد!و در پایان برای تمام دوستان و عزیزانم فرا رسیدن سال نو ترسایی را تبریک و تهنیت عرض مینمایم

هیچ نظری موجود نیست: