زادهٔ فلورانس ایتالیا بوده و در سپتامبر ۱۳۲۱ میلادی در روانا در گذشته است. نوشتههای دانته در ادبیات ایتالیا مشهور و در سراسر اروپا خیلی مؤثر و جا افتادهاست
فلورانس در آن زمان، یکی از جمهوریهای متعددِ ایتالیا بود که مانند شهرهای ونیز، پیزا، سیهنا، جنوا، راونا و غیره برای خود استقلال داشت؛ این شهرها از لحاظ بازرگانی شهرهایی آباد و مُرفه بودند.
دانته سالیان کودکی و جوانیِ خود را در دوران قرون اوسطا و جنگهای صلیبی و آشوب در اروپا گذراند. از تحصیلات اولیۀ او چندان اطلاعی در دست نیست؛ ظاهراً وی در دانشگاه «بولونیا» که در آن عصر شهرتِ خاص داشت و نیز در دارالتعلیم فرقۀ مذهبی «برادران کهتر» در شهر سنتا کروچه تحصیل کرد، ولی قسمت عمدۀ رشد فکری و فلسفیِ خود را مرهون دانشمند بزرگی به نام «برونتو لاتینی» بود که چندین کتاب و یک نوع «دایره المعارف» علوم آن عصر را به زبانهای فرانسه و ایتالیایی و لاتینی نوشته بود، و دانته در سرود پانزدهم «دوزخ» خود به تفصیل و با احترام از او نام میبرد.
در این دوران کودکی بود که عشق افسانه و معروف دانته به «بیاتریکس» آغاز شد. بیاتریکس دختر مردی به نام «پرتیناری» بود که نزدیکی خانوادهگی با دانته داشت، و در یک میهمانی فامیلی بود که دانته برای اولینبار با دختر او ملاقات کرد. دانته معتقد است که عشق سوزانِ او به بیاتریس از همین هنگام آغاز شد، و چنانکه در کتاب «زندهگانی نو»ِ خود میگوید: «از این هنگام بود که پا به قلمرو سلطان عشق نهاد.»
ده سال بعد وی نخستین نغمههای عاشقانۀ خود را بهخاطر این دختر سرود. ولی این عشق تا آخر به صورتی افلاطونی باقی ماند؛ زیرا بیاتریکس مردی دیگری را به شوهری برگزید و اندکی بعد در جونِ سال ۱۲۹۰، در ۲۴ سالگی مرد. این مرگ نابههنگام، روح دانته را تکان داد و او را که هنوز شاعری تازهکار و ناپخته بود، چنان آمادۀ شاعری کرد که عاقبت به صورتِ یکی از بزرگترین شاعران تاریخ جهانش درآورد.
در ادبیات جهان، ستایشی که دانته از این زن کرده، نظیر ندارد؛ زیرا هیچ شاعری هنوز محبوبۀ خود را تا درجۀ الوهیت بالا نبرده است. دانته بیاتریس را در «کمدی الهی» مقام «مظهر حق» و «نمایندۀ لطف الهی» داده و او را تا به حد فرشتگانِ ملکوت بالا برده و در عالیترین طبقۀ فردوس، که آدمیان بدان راه میتوانند یافت، جای داده است.
با این وصف، عشق دانته به بیاتریس مانعِ از آن نشد که وی پس از مرگ محبوبۀ خود، روی به عشقهایی دیگر آورد و سراغ زیبارویانی دگر رود.
در این زمان دانته شاعر مشهوری شده بود و یکی از رهبران مکتب ادبی تازهیی بهنام «سبک ملایم نو» بهشمار میرفت که در عالم ادب بهوجود آمده بود. این مکتب، نظیر مکتب رمانتیک قرن نوزدهم طرفدار بیان احساسات و عواطف قلبی بود، و اساس کار آن دوری از تصنع و سادگی بیان و توجه به الهامات شاعر بشمار میرفت ، و از این حیث نقطه مقابل مکتب ادبی رایج آن زمان بود که «مکتب ادبی سیسیل» نام داشت و اساس کارش سبک نویسندگی پیچیده و پر از سجع و قافیهیی بود که تا حد زیادی به مکتب نظم هندی ما شباهت داشت.
در همین احوال دانته در چندین زدوخورد بین قوای فلورانس و همسایگان این شهر شرکت کرد که خاطرۀ آنها جابجا در «کمدی الهی» آمده، و مهمترینشان نبرد «کامپالدینو» بود.
دانته در دوران زندگی خود دست به انتشار کتابهای متعددی زد که معروفترین آنها «کمیدی الهی»، «زندگانی نو»، «ضیافت»، «سلطنت»، و «آهنگها» است. کتاب «کمدی الهی» در سه بخش نگاشته شدهاست: دوزخ، برزخ و بهشت
سنایی غزنوی-شاعر قرن ششم- در سیرالعباد الی المعاد و آلیگیری دانته- شاعر ایتالیایی قرن پانزدهم میلادی- در اثر مشهور خود کمدی الهی،
با استفاده از تمثیل های گوناگون و تأثیرشان بر روح، به آیین آخرت شناسی
تأکیدی بیشتر دارند و در حقیقت، این دو اثر، آرمان شهر یا مدینۀ فاضله ای
هستند که انسان کامل را توصیف می کنند.از آنجا که اساس داستان هر دو اثر،
ماجرای روح است که از نوعی پدیده شناسی روح در یک سفر طولانی و پر مشقت
حکایت می کند، می توان به مضامین و اهدافی مشترک میان آن دو دست یافت. ، در این دو اثر، موارد زیادی از شباهت ها و تفاوت های وجود دارد. که تقریبت همه آنها توسط بسیاری از نویسنده ها به بر رسی گرفته شده است. از جمله اقبال لاهوری
هم تا حدی ازین دو اثر در نوشته هایش
استفاده کرده است
Durante degli Alighieriاستفاده کرده است
مثنوی سیرالعبادالی المعاد
یکزمان از زفان بینش من - گوش کن رمز آفرینش من
منظومه ی رمـزی و عرفـانی، اثـر سنایی غزنوی، شاعر، حکیم
و عارف است. این مثنوی سیر انسانی را از مبدأ خویش به سوی معاد و به عبارتی سفر
روح از مرحلـه هبـوط در عـالم سفلی را تا بازگشت به عالم علوی شرح میدهد. در ادبیات
جهانی شرق و غـرب نمونـه های مشابه دیگری با موضوع سفر به جهان پس از مرگ میتوان یافت.
در سنت اسلامی مهمترین نمونۀ چنین سفرهایی داستان معراج رسول خدا (ص) است که در
ادب فارسی به صورت معراج نامه های منظوم و منثور نمود پیدا کرده است (نکـ : ابـن
سـینا، )١٣٦٦،
از میان آثار ابن سینا "حی بن یقظان"،
"رسالة الطیر" و "سـلامان و ابـسال نیز نمونه هایی هستند که مراتب
سلوک عارف را تا مرحلۀ گذر ابدی از ایـن دنیـا نـشان میدهند. در ادب مسیحی
"کمدی الهی" اثر دانته، "بهشت گمشده" اثر جان میلتون و رمان
مشهور "سلوک زائر" نوشته جان بانی ین، نیز مشابه سیرالعباد چنـین روایتـی
از زندگی پس از مرگ دارند
===========
When I made answer, I began: "Alas !
How many pleasant thoughts, how much
desire,
Conducted these unto the dolorous pass !"
Then unto them I turned me, and I spake,
And I began: "Thine agonies, Francesca,
Sad and compassionate to weeping make me.
118 But tell me, at the time of those sweet
sighs,
By what and in what manner Love conceded,
That you should know your dubious desires?"
And she to me: "There is no greater
sorrow
Than to be mindful of the happy time
In misery, and that thy Teacher knows.
But, if to recognise the earliest root
Of love in us thou hast so great desire,
I will do even as he who weeps and speaks.
آن گاه كه توان پاسخگويي يافتم، چنين گفتم افسوس !
چه انديشه هاي نابي، چه آرزوهاي ژرفي،
! آنان را به چنين گذرگاه دردآوري كشانده است
***
آن گاه روي سخنم را به آنان گرداندم،
عذاب شما، ،Francesca فرانچسكا » : و چنين شروع كردم
مرا واداشته است تا از فرط اندوه و دريغ بگريم.
***
اما مرا بگو، هنگام آن آههاي شيرين،
چگونه و با كدام آيين عشق پذيرفت
؟ تا دريابيد آرزوهاي پنهانتان را
***
هيچ اندوهي بزرگتر نيست »و او چنين گفت
از انديشيدن به دور هي شادكامي
هنگام شوربختي، و استادت نيك م يداند.
***
اما اگر اين سان مشتاقيد كه دريابيد
سرچشمه ي عشق ما را، پس خواهم گفت
سرگذشتم را به شما آن سان كه آدمي گريان سخن مي گويد.
بر گرفته از کتاب همبازیان گمشده
برگردان: شاپور احمدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر