۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

یادی از کبوتر موسیقی افغانستان

 کبوتر و موسیقی افغانستان
اگر گاهی دل به میراث موسیقی دهه‌ی 40- 50 و حتا شصت خورشیدی داده باشید، لابد این آهنگها به گوش جان‌تان  خیلی زیبا نشسته است؛ 
آخر ای دریا! تو همچون من دل دیوانه داری(احمد ظاهر)
از غمت ای نازنین عزم سفر میکنم (احمد ظاهر)
ای زهره ستاره زیبای آسمان - رقاص حوریان(زلاند)
گشتیم و آخر برباد از این دل  فریاد از این دل(ناشناس)
نه بما جور و جفا کن نه زما دل بستان نه چنین کن نه چنان(ناشناس)
بیا شبهای مهتابست ای ماه یگانه مکن دیگر بهانه(ناشناس)
حتا اگر از میان تصنیف‌های فراموش‌ ناشدنی این سه دهه، مجبور به برگزیدن تنها چند تای، مورد پسند ترین تان باشید؛ بدون شک آهنگ «از غمت ای نازنین »،به صدای مخملین احمدظاهر  یکی آنها خواهد بود. این غزلیات و تصنیفات همه و همه اثار کم‌نظیر ضیا قاریزاده ،شاعر، مصنف آواز خوان و کمپوزیتور معاصر کشور ماست. مضاف بر اینها آهنگهای
شبی در بهار، بپای چنار، بیا ماه من( ناشناس)
مرا در زندگی از آرزو ها نیست جز نامی (ناشناس) 
به یاد داری که روز اول عنان نازت به نی سواری (کبوتر- مهریار - رحیم بخش)
من کیم مشتی خسی بر روی دریا تاخته ( ناشناس)
رفتیم از ین باغ هجر تو حاصل ( حیدر سلیم)
هر شب بکشم از دل ناشاد خدایا فریاد خدایا( بیلتون-ساربان)
چشم بیمارش مرا بیمار کرد (ساربان)
و دهها و صد ها آهنگ فرخنده‌ی دیگر به آواز هنرمندان مختلف، از جمله استاد سرآهنگ از اشعار و تصنیف های کبوتر بهره برده است!  شعر کبوتر، به قامت فواصل گام  آهنگ برازندگی اش را نشان می‌دهد، طوریکه کلام از آهنگ  و آهنگ از کلام بازیافته می‌شود 
اگر بخواهید بدانید که چرا و چگونه این اثار هنری، یک چنین با تار و پود جان‌تان با آشنایی می‌تند؛ کافیست که، ضیا قاریزاده ملقب به کبوتر، را بشاسید.کبوتر یکی از نخستین آهنگسازان کشور ماست که توانست با تصنیف های بکر و ادبی، در جاودانه ماندن بعضی از آهنگ های مردمی و محلی نقشی ارزنده را ایفاء بنماید. وی با توانایی اختلاط دو هنر چکامه سرایی و آواز خوانی، که خود از آن بهره داشت ، واژه ها را چنان درهنر خنیاگری زینت بخشد  که هم رسا و هم دلنواز ،طنین بخش محفل های شادی و بزم آرایی ها شده اند. تصنیف آهسته برو که بر مبنای یک ترانۀ مردمی ساخته شده است از استاد قاریزاده است که همه بویژه چند نسل از آن خاطره دارند 

افزون برین همه، آهنگ مشک تازه می بارد.ضیاء قاریزاده - کبوتر همیش تداعی کننده یی شعر ابوالمعانی بیدل دهلوی در توصیف کابل میباشد ( صبح کشور میوات، یاسمین بهار است این) 
بعضی از اشعار آهنگهای استاد را اینجا مینویسم
‎رنج هستى 
‎مرا در زندگى از آرزو ها نيست جز نامى
‎خدايا بعد از اين رنج و الم يك خواب آرامى
‎كند بازى به شمعم باد شوخى خانمان سوزى
‎زند آتش به كشتم برق تندى نابه هنگامى
‎اگر دانسته بودم اينقدر تكليف هستى را
‎نمى ماندم برون از راحت آباد عدم گامى
‎نشد فرصت كه بر طوف حريمش جان برافشانم
‎مگر مشت غبارم  بعد مردن بندد احرامى
‎چنين زنجيرى اى دور تسلسل تا بكى بودن
‎شبم آبستن روزست و روزم آبستن شامى
‎شما اى دوستان از زندگانى بهره برداريد
‎مرا هم كيف اين صهبا بياد آيد ز ايامى
‎زنده ياد احمد ضيا قارى زاده
******
هر شب بکشم از دل ناشاد خدایا فریاد خدایا
تا رخنه کنم در دل صیاد خدایا فریاد خدایا
مرغیکه بجز کنج قفس خانه ندارد کاشانه ندارد
پیش که رود گر شود آزاد خدایا فریاد خدایا
کس نیست که در محفل آن دلبر خودکام از ما ببرد نام
ما را خود او گر نکند یاد خدایا فریاد خدایا
گفتم که رسید عمر دراز من حیران ای شوخ بپایان
زلفش بسر شانه اش افتاد خدایا فریاد خدایا
..........
ز اضطرابم
ز پیچ و تابم
تو ای پریرو
تو ای جفاجو
خبر نداری بخدا.......خبر نداری
..........
باز کجا ساز سفر می کنی
با که دگر زمزمه سر می کنی
از چه مرا خون جگر می کنی
باز کجا باز کجا می روی!
ای بت طناز کجا می روی?
مرغ من ای مرغ بهشتی پرم
دور مرو دور مرو از برم
سایه فگن سایه فگن بر سرم
می کنی پرواز کجا می روی!
ای بت طناز کجا می روی?
باش که بامان خدایی کنیم
یکدو نفس نغمه سرایی کنیم
زمزمه از روز جدایی کنیم
باز بصد ناز کجا میروی!
ای بت طناز کجا می روی?
زود مرو زود مرو اینقدر
تا نشود بیتو ضیاء دربدر
بهر خدا یکنفس آهسته تر
سروسرافراز کجا میروی!
ای بت طناز کجا می روی?
.....:
شبی در بهار
بپای چنار
بیا ماه من
بهمراه من که تا جان و دل را در آنجا کنم
بپایت نثار
بیا ای نگار
بیا بیخبر
زخویشم ببر
گهی کنج باغ
گهی سوی راغ مکن شهربندم که یکجا دلم
ندارد قرار
بیا ای نگار
تنم دردمند
دلم مستمند
لبم در فغان
غمم بیکران درین موجه یی تند دستم بگیر
بِرونم بیار
بیا ای نگار
چمن سبزه خیز
هوا نافه بیز
زمین گل فزون
فضا نیلگون تو آنجا من اینجا جدا تا بکی
چرا انتظار
بیا ای نگار
..........
https://soundcloud.com/nashenas-official/z8thispkyjh9?fbclid=IwAR2uElJy69p0SBW-F_y9VqvNuAeR5MtJjPiEwRM972DVdd06k7oCsKb3kYU
..........
بیا شبهای مهتابست ای ماه یگانه مکن دیگر بهانه
برآی از خانه سوی باغ با چنگ و چغانه مکن دیگر بهانه
گر آیی جان دهم پیشت وگر نایی بمیرم که من الفت پذیرم
مرا بازی مده با وعده های دلبرانه مکن دیگر بهانه
شهادت می دهد چشمت که دیشب مست بودی قدح در دست بودی
نمی دانم تک و تنها کجا میری شبانه مکن دیگر بهانه
در آن محفل که باشی با رقیبان گرم صحبت تو ای قامت قیامت
نوازش کن ضیاء را با نگاه محرمانه مکن دیگر بهانه
..........
..........
..........
گشتیم آخر برباد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
باشد که گردیم آزاد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
سر تا بپایش یک قطره خونست
لیکن دو عالم شور و جنونست
جور و ستم شد ایجاد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
در مکتب عشق جور و ستم بود
رنج و محن بود درد و الم بود
چیزیکه کردیم می یاد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
درسینۀ تنگ این مرغ خودکام
هرگز ندارد یک لحظه آرام
بدنامی ماست بنیاد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
..........
..........
نه بما جور و جفا کن نه زما دل بستان نه چنین کن نه چنان
نه بکس شکوه کن از ما نه بما شکوه رسان نه چنین کن نه چنان
تا کی ای آهوی وحشی رم و رام اندوزی دل و جانم سوزی
نه بیا عشوه کنان و نه برو جلوه زنان نه چنین کن نه چنان
نه بزن دست رد ای گل بدل ناشادم نه بکش از یادم
نه مرا کن دگر آواره و رسوای جهان نه چنین کن نه چنان
بیتو عمریست ضیاء شور چو مجنون دارد جگر خون دارد
تا بکی روی بسوی من و دل با دگران نه چنین کن نه چنان
..........
..........
 کبوتر در یکی از آخرین گفتگوهایش اظهار داشته بود که بیست و پنج آهنگ با صدای خودش ازو در”رادیو افغانستان” ثبت و ضبط گردیده است. اولین آهنگ کبوتر به نام:
به یاد داری که روز اول
عنان نازت به نی سواری
بسر گرفتم، بعجز گفتم
قدم به چشمم تو کی گذاری
ز الفت خود، ز وحشت تو
چسان ننالم، چرا نگریم
نه ترک یاری توانم از تو
نه از تو دارم امید یاری
مده طبیبا، دگر تو پندم
مکش خدارا، به زهرخندم
مکن علاج دل نزارم
که از دل من، خبر نداری
تمام عالم، اگر بگردی
چو من اسیری، دگر نیابی
به مستمندی، به دردمندی
به جان سپاری، به بردباری
و آخرین آهنگ ‌شادروان ضیاء قاریزاده در رادیو افغانستان این میباشد :
دلم را سر بسر سودا گرفته
که در زلف بتان مأوا گرفته
ازینسو پیکر مجنون به زنجیر
ازآنسو طره یی لیلا گرفته
عجب درد و فغان و ناله و سوز
درین عالم مرا تنها گرفته
ز بس نامردمی دیدم ز مردم
دلم از مردم دنیا گرفته
محترم جیلانی لبیب، در وبلاگش راجع به کبوتر مینویسد : آهنگ مشک تازه می بارد.... از ضیاء قاریزاده - کبوتر که همیشه برایم تداعی کننده یی شعر ابوالمعانی بیدل دهلوی در توصیف کابل میباشد ( صبح کشور میوات، یاسمین بهار است این) فرا سو های مرز کابل زمین را هم درنوردیده، مورد استقبال وزینت بخش بزم های خنیاگران چیره دست و معروف بوده است:
مشک تازه می بارد، ابر بهمن کابل
موج سبزه می کارد، کوی و برزن کابل
ابر چشم تر دارد، سبزه بال و پر دارد
نکهت دگر دارد، سرو و سوسن کابل
آسمان نیلی کار، بر ستاره چشمک دار
تا سحر بود بیدار، چشم روشن کابل
آب سرد پغمانش، تاک و توت پروانش
زنده می کند جانش، طرفه مأمن کابل
کبوتردر مورد شعر نو که از بند قافیه آزاد باشد اما وزن داشته باشدطی مصاحبه گفته است:نمونه شعر نو من آهنگ مشهور احمد ظاهر است بنام : آخر ای دریا تو هم چون من دل دیوانه داری و آهنگ مشهور زلاند بنام ای زهره ای ستارۀ زیبای آسمان....
ای زهره
ای ستارۀ زیبای آسمان
رقاص نوریان
مرغان شب به ساز توآواز می کنند
ارواح پاک سوی تو پرواز می کنند
ای زهره
ای ستارۀ زیبای تابناک
مانند موج پاک
در سیرجاودانی دریای آسمان
تاب و تب و سرود و سماع تو جاودان
ای زهره
ای سرود گر ساکنان نور
همداستان حور
ای بزم نوریان به وجود تو سازگار
افسانه خوان نغز کهن سال روزگار
ای زهره
ای نشانی دریای بیکران
ای شمع شبروان
گر چشم من نه ای در این چرخ نیلفام
حیران و محو تیره فرو مانده ای مدام
..........
..........
..........

آخر ای دریا
تو هم چون من دل دیوانه داری
موج بر کف
شور درسر
نالۀ مستانه داری
عمربی پا گر نه ای
هردم چراپا در گریزی
ذوق هستی گر نه ای
آخر چرا سامانه داری
اخر ای دریا
کجا جویم سراغ منزلت را
درچه پیدایی نهانی
در چه سرحد خانه داری
تا کجا خواهی رمیدن
تا به کی خواهی تپیدن
گه به ساز شمع سوزی
گه پر پروانه داری
اما دلت واماندۀ تاب و تبی هست
آخر ای دریا
مگر درپای دل زولانه داری
کبوتر با تصنیف هاو چامه های همچون "ازغمت ای نازنین" ، "مرا در زندگی از آرزو ها نیست جز نامی" و....توانست خاطره ها و پیوند ها را با زبانی نو و بگونه یی تازه و شیوا بیانگر گردد و طنین بخش آهنگ های معروف آوازخوانان خوش صدای حوزه یی فرهنگی زبان فارسی دری شود.
استاد نفيسي نویستده معروف ایران شعر قاري زاده را چنين مي ستايد:

 » يکي از بر گزيدگان اين قوم ، شاعر مفلق وسخن سراي محقق، ضياي قاري زاده است که در انجام لفظ وشيوايي معني ونغزي مضمون و قدرت نمايي در بيان مطالب ،امروز از گويندگان تواناي عصر است» 

استاد لطیف ناظمی در مورد شعر قاریزاده مینویسد:

درونمايهء شعر اجتماعي قاري زاده را ميتوان به دو گونه بخش بندي کرد ـ  يکي از آن دو ناهنجاري هاي اجتماعي کشور است و نا بساماني هايي  که شاعر را سخت مي آزارد و در روزگاري که سانسور بيداد مي کند او چاره يي هم ندارد  جز اين که به طنز و فکاهی دست يازد  و گاهي هم به مناظره ميان دو کس يا دو چيز  پردازد تا ازآن طريق پيامش را نمودار سازد. ازهمين شمار اند مناظره ميان پسرو پدر، باد و چراغ پيرزن، سقراط وهمسرش ، نخل وباغبان، نعل و ميخ، پستي وبلندي، زنداني و زندان بان، شکاري و عابر، آهوبچه ومادر، افلاطون ودانش پژوه، گل وآب ، پادشاه و معبر خواب، عقربه و ساعت، باران وابر.

مناظره هاي او سفته و استوار  اند وخواننده را به ياد مناظره هاي شور انگيز پروين اعتصامي مي اندازد واز همين رو کساني هم  او را به پروين اعتصامي همانند کرده اند

کبوتر در بیشتر شعر های خود ضیاء تخلص میکرده است. این هم یکی از چکامه های شادروان ضیاء قاریزاده ، کبوتر، که بامدادان یکشنبه بیست و ششم ماه جدی سال ۱۳۸۶ خورشیدی مطابق به سیزدهم ماه جنوری ۲۰۰۸ میلادی چشم ازین جهان فرو بست، بنام بانگ رحیل :
عمر بگذشت ولیکن همه با دربدری
مرگ بود آنهمه عمریکه به غم شد سپری
رفت تاب و تب هستی همه یکباره ز دست
آفتاب سر کوهم، که کند خیره گری
آید از دور بگوشم جرس کوچ ابد
می دهد بانگ رحیلم خبر از پی سپری
دست لرزش کند و پای نماید سستی


۱ نظر:

ناشناس گفت...

بسیار دلچسب و جالب.