۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

بسیچ همگانی برای جلوگیری از تحقیر و طالبانیزم

شنبه 03 مهر 1389 ساعت 17:05


عنوان فوق برایند گفتمانیست که در نهمین سالگرد شهادت آمر صاحب در هالند ,مطرح و مورد تائید, تآکید؛ کنکاش و بر رسی همه جانبه حاضرین و سخنرانان محفل قرار گرفت.در نوشتار حاضر قبل از اینکه به موضوع بحث بپردازم بیجا نخواهد بود نکاتی چند پیرامون پروژه جنگ نرم که طی یک حرکت خزنده از چندی به اینسو در کشور ما از جانب آی-ایس –اِی براه افتیده مختصرآ مکث نمایم.

تاریخچه جنگ نرم برمی گردد.بزمانی که شیطان با وسوسه ای که د رآدم ایجاد نمود و با نفوذ در نفس انسان در واقع با ابزار انسان به جنگ انسان ( آدم ) رفت و در نتیجه باعث راندن او از بهشت شد .

شاید با الهام از همین اصل باشد که چوهدری ها و پنجابی ها با همکاری شیطان" وسوسه سرطانی " را در دل و دماغ ملت ما جا داده و عنکبوت وار در سراپای ما چنان تنیده اند که رهائی از آن کار ساده ای نیست . چنانچه متاسفانه همین اکنون اراده ملی در رقم زدن سرنوشت کشور عملآ زیر سوال رفته , غرور ملی یا خودباوری بطور جدی آسیب پذیر گردیده و عواطف ملی

که بطور طبیعی جغرافيای هويتی هر آدم را تعيين می کند، عملآ خدشه دار گردیده است! حتا احساس شکست ,بیم و نومیدی از دستار سیاهان کینه توز شکنجه گر و انتقام گیر به حدیست که :

حامد کرزی معتقد است که تا افغانستان به پای خود ایستاد نشود بمجرد عقب نشینی خارجی هابلافاصله بدست تروریستان سقوط میکند

سخنگوی وزارت دفاع میگوید ما تا اکنون توان دفاع مستقلانه را بدست نیاورده ایم.

امر الله صالح از هجوم لشکر وزیرستانی در زادگاه مسعود هشدار میدهد.

و بالاخره جنرال حمید گل میگوید چون مسعود دیگر در جهان نیست لهذا آینده افغانستان بدون چون و چرا متعلق به طالبان است!.

اینکه این تهدیدات تا چه حد جدیست گذر زمان به آن پاسخ خواهد داد اما این نکته کاملا هویداست که پشت اين همه تهديد و ارعاب بيش از آنكه قدرت و اقتدار واقعي دستار سیاهان نهفته باشد، ترس از بیداری ملت افغانستان نهفته است. هویداست كه تهديدگر همیشه ترسو تر است! و اميد به اين میبندد كه طرف مقابل از تهديدهايش بترسد و عقب نشيني كند. طوریکه دیده میشود ترسانیدن ملت از یک گروه مزدور که هیچگونه جایگاه و پایگاه مردمی ندارد بطور سازمان داده شده نخست از حنجره حمید گل بلند میگردد و سپس از ارگ به آن شاخ و پنجه داده میشود. جالب اینجاست که یکی نمیپرسد که یا ایهالناس زمانیکه این گروه دارائی یک امارت بودند؛ قوای هوائی شامل چند غند هیلکوپتر و ترانسپورتی,12 فروند هواپیما جنگی میک 21 و سو 22 داشتند؛ از طرف سه کشور برسمیت شناخته میشدند؛ قوتهای زرهدار, تانکها و توپها کوماندو داشتند نتوانستند حتا یک سنگر مقاومت را بزور تصرف نمایند ولی حالا چگونه ممکن است با یک کلاشینکوف یا هم راکت آر پی جی و در نهایت با یک کمربند انتحاری اردوی 140 هزار نفری افغانستان را پس از خروج قوای خارجی شکست داده و بر افغانستان مسلط شوند؟؟آیا دیگران مرده اند؟ آیاآنها در پیشاپیش قوای پاکستان بسوی کشور ما لشکر کشی میکنند.و یا هم جن یا جادو به مدد شان میرسد؟

در حالیکه واقعیت چیزی دیگریست که متاسفانه باز هم با تساهل و تسامح و تجاهل العارفانه از آن چشم پوشی میگردد و آن اینکه اینرا همگان میدانند که بدون شک پس از خروج نیرو های خارجی بلافاصله بیرق سفید طالبان برای بار نخست بر فراز ارگ توسط طالبان نیکتائی پوش بلند خواهدشد و جنگ زرگری که برای انحراف توجه و تمرکز و درهم ریختن انسجام ملت افغانستان بطور هدفمند انتخاب شده, خاتمه خواهد یافت!سپس تئوری اسمیلاسیون که نوسط پروفیسور ترکی پیشنهاد شده محقق خواهد شد و با به محکمه کشانیدن به اصطلاح تاقضین حقوق بشر کمیته های بین المللی بحران و حقوق بشر هم خوشحال خواهد شد و.....که انشاءالله چنین مباد

زیرا این یک واقعيت مسلم است که آی ایس آی تا مغز استخوان در حاكميت فعلي رخنه نموده و آنها بخوبی میدانند که سرسپردگانشان دیگر توانائی مجدد گرفتن قدرت دولتی را از دست داده است.لهذا از داخل ارگ باسازماندهی تهديد نرم، که یکی از ابزار فرهنگيست و با هدف تأثيرگذاري بر ذهن ها و باورها استفاده مي شود. زمینه تسلط دوباره مزدورانشان را فراهم مینمایند.
زیرا در تهديد نرم عامل تهديد، بدون منازعه فيزيكي و استفاده از نيروي نظامي و لشكركشي و به راه انداختن جنگ، تلاش مي كند تا خواست و اراده خود را به طرف مقابل تحميل و آن را به رفتار مطلوب مورد نظر خود وادارد. تهديد نرم با اتكاء به قدرت نرم انجام مي شود و دستار سیاهان در این زمینه از ابتدا ظهور شان تجربه کافی دارند.

لهذا با ایجاد وسواس , که بدون شک اولین معلولیت حوزه روان رنجوری بشری بوده و نخسنین ابزار جنگ نرم میباشد با ملت ما میجنگند.و با استفاده از همین ابزار تا اکنون توانسته اند به اهدافی ذیل دسترسی پیدا نماید:
  • 1- ایجاد ترس رعب و وحشت از بقدرت رسیدن حتمی دوباره طالبان
ترس یکی از پنهان ترین لایه هایی است که افراد تحت ستم را وادار می کند تا دم فرو بندند و به گونه ای خود را با اوضاع سازش دهند و حتی در بسیاری از موارد خود را مقصر وضع ببینند و دست به هیچ اقدامی برای برطرف کردن مظالم موجود نزنند و یا حتی در شدیدترین حالت دست به همکاری با ظالم بزنند
چنانچه اعلام و التماس مذاکره با جانیان که مغرورانه و متکبر انه هر روز با ترور و انتحار آدم میکشند و هنوز هيچ نشانه ای از پشيمانی در رفتار و هيچ تمايلی به توبه و بازگشت از اعمال جنايت بارشان را "حتی منافقانه"هم تظاهر نمیکنند! نتیجه ترس سازمان داده شده است. که نه تنها حکومتیان بلکه جبهه ملی و حتا کاندیدان ریاست جمهوری بالای آن مسابقه داده و به انتظار مذاکره با آنها دقیقه شماری میکتند.زیرا این باور به آنها القاء گردیده که برگشت دوباره طالبان بقدرت سیاسی یک امر حتمیست.


چنانچه میگویند در پایان جنگ دوم جهانی دو یهودی از آلمان فرار و به کشور پیرو پناه میبرند. یکی از انها به قدری از افسران اس -اس آزار و اذیت دیده بود که فکر می کرد،پایان جنگ دروغ بی شرمانه ایست که برای فریفتن او و یافتنش توسط دستگاه اطلاعاتی آلمان پخش شده است. در حالیکه همین آدم خود به یکی از افسران اس اس که اتفاقا بیش از همه وی را شکنجه کرده بود در منزلش پناه داده و غذا و آب میدهد.

وی در پاسخ تعجب دوستش که می گوید این مرد تو را 1 سال بیرحمانه و تا سر حد مرگ شکنجه داده، گفت : اما اینبار بمن قول داده که دفعۀ دیگر با من مهربانتر باشد.!!!اینست نتیجه ترس نهادینه شده در وجود آدمی


  • ایجاد حس قناعت, سستی , خمودی و نکبت بويژه روحيه ی تسليم طلبی جمعی و تن به قضا سپردن،-2
در جوامع مسلمان از جمله کشور ما به نسبت حاکم بودن فرهنگ دینی رهبر " امیرالمومنین " سایه خدا پنداشته میشود و مبتنی بر آیه شریفه و اطیعو الله و اطیعوالرسول و اولامر منکم اطاعت از امیرالمومنین فرض است . این امیر که همیشه مرد است و معصوم, پیروی از او در هر شرایط مایه سعادت صلاح دینی و دنیوی است حتا اگر بخاطرش آدم بکشی غازی وار به بهشت میروی و اگر کشته شوی که فبها.لهذا در نهایت برای سعادت و رستگاری ابدی باید همیشه تن به قضا و قدر سپرده و با قناعت تمام از این اولامر با نکبت و خمودی گوسفند وار اطاعت کنی زیرا این دنیا فانی و در واقع مزرعه آخرت است . راه رسیدن به زندکی ابدی را نیز همین امیر برایت یاد میدهد از آداب نان خوردن گرفته تا آداب تشناب رفتن و خوابیدن در قوانین مدون شده اوست بشرط آنکه دل از متاع دنیا برکنی این تبلیغات و مغز شویی ها نه تنها منحصر به جوامع اسلامیست بلکه متاسفانه در تمام جوامع دیکتاتوری رایج است چنانچه حکومت کمونيستی کوریا شمالی در نيم سده گذشته، مردم نگونبخت خودرا آنچنان مغزشويی کرده که آنها حتا تابش خورشيد را نيز از مهر و داد «سونگ بزرگ»، پدر همين رهبر ديوانه خود می پندارند.


با چنين باور آنها حتا با خوردن شوربا علف هم باید روزانه، دقايقی در برابر فرتور و يا تنديس آن پدر و پسر، به تعظيم بايستند. زیرا به آنها تلقین شده که اگر رهبر آنان بميرد، نظم فلک برهم خورده و حتا منظومه شمسی از هم متلاشی میگردد.

  • 3-ایجاد ایمان ایدیالوژیکی
ایجاد ایمان اعتقادی در بین رعیت از رهبر ظالم و القاء اندیشه سلطه یکی از سنگپایه های ایجاد خوف و وحشت در بین مردم است .طوریکه در نخستین روز های ظهور طالبان میگفتند ملا عمر نصف رویش را تا زمانیکه تمام افغانستان را مسخر نشود پوشانیده است . و یا هم میگفتند که مرمی بالای داتسن های طالبان اثر ندارد. البته این قبیل حرفهای مزخرف و این گونه حرفها و حدیث ها در مورد همه رهبران پوشالی جز از برنامه های دیکتاتوران بوده و مختص به کشور ما نیست چنانچه مائو، مردم بينوای چين را بدان پايه از ايمان اعتقادی

رسانیده بود که بسياری از دهقانان چينایی، برای مرغان خانه گی, گاو ها و گوسفندانشان با ایمان کامل کتاب مائو را به این امید میخواندند که مرغانشان پس از قرائت کتاب ماهو تخم های بزرگ و دارائی دو زردی خواهد داد و شیر گاو ها هم دو چندان خواهد شد.!

 زیرا آنهاپرندگان و چرندگان و درنده گان و خزنده گان و کوه و بيابان را هم شيفته و مطيع مائو می پنداشتند

بنآ با در نظر داشت نکاتی که مختصرآ از آن یاد آور شدم هویداست که ايجاد نااميدي نسبت به آينده،القاي احساس ضعف در برابر دشمن توسط شخص رئیس جمهور، نوعی از تهديد نرم است که بدستور طالبان ارگ نشین بر ضد منافع کشور صورت میگیرد. مسلم است اين گونه رفتار و گفتار و اين گونه تفكرات مانند بمب هاي ساعتي اي هستند كه با گسترش و به مرور زمان افزايش حجم آن ها، به موعد انفجار نزديك مي شوند.ميزان اهميت اين گونه تهديدها زماني بيشتر مي شود كه با تبليغات خارجي و عمليات رواني دشمن همراه گردد.
هر چند از حکومتی که حتی قوانين معيوب انتخاباتی خود را زیر پا کرد و در تقلبی آشکار، نتايج آراء ملت را به يغما برد! فساد از امحاء و احشائش فواره میکند.نمیتوان انتظاری جز این داشت . که برای بقای خویش با هر دزد سرجوال را بگیرد و در نهایت هست و بود مملکت را به یک دو قمار ببازد اما آنانیکه خود را رهرو مسعود میدانند نباید از این تهدیدات بترسند قهرمانیکه گفت اگر به اندازه کلاهم جا داشته باشم میرزمم و هیچگاه هم نترسید. بنابرین با این جمع بندی حال که ضرورت مبارزه با دشمن در کمین نشسته از هر زمان دیگر واجب تر و حتمی به نظر میرسد جا دارد تا محوریتی ایجاد شود که قوه جذب به مرکز را دارا بوده و سنگر مستحکمی از مبارزه را سازماندهی کند نه اینکه سد خاکریزی سازند برای امتیاز گیری از کرزی.

مبارزاات مسالمت آمیز یا قهر آمیز


هر چند در تاریخ معاصر کشور ما بدلیل وجود رژیم های اسنبدادی و توتالیتر تجربه , نقش و فرهنگ مبارزات مسالمت آمیز خیلی کمرنگ و ناچیز است اما خوشبختانه اوج گیری جنبش های آزادی خواهی و رشد شعور سیاسی به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر بخصوص در چند دهه اخیر رشد تصاعدی داشته تا جائیکه درهمه جا و حتا در محفل گرامیداشت از شهادت مسعود بر این نکته تاکید جدی صورت گرفت تا برای جلوگیری از خطر طالبانیزم حرکت های مردمی سازمان یافته و مبارزات مسالمت آمیز آغاز گردد.
بدون شک مبارز ات مسالمت آمیز ظرفیت بسیج توده ای رابالا میبرد و شیوه انسانی تر است اما با تاسف که هیچ تضمینی برای تداوم موفقیت آمیز آن وجود ندارد .شاید آنهائیکه تاکید بر مسالمت آمیز بودن مبارزه در کشورما مینمایند میخواهند تجربه گاندی و مارتین لودر کینگ در هند و آمریکا را در کشور ما پیاده نمایند در حالیکه از هیچ تجربه تاریخی نمیتوان استنتاج تئویک جهان شمولی را بدست آورد. فراموش نباید کرد که دوحرکت نا فرمانی مدنی گاندی و مارتین لوترگینگ ، برغم مسالمت آمیز بودن، دو مضمون متفاوتی را حمل می کردند. لودر کینگ ، اصلاح قوانین نژادی و برابری حقوقی سیاهان و سفید پوست ها را خواهان بود ، حال آنکه گاندی میخواست حاکمیت استعماری انگلیس بر هند پایان یابد. یعنی خود حاکمیت انگلیس در هند بعنوان یک نهاد حکومتی در کلیت خود زیر سؤال بود. گاندی خواهان برابری مدنی و نژادی انگلیسی ها و هندی ها در هند نبود ، بلکه میخواست حاکمیت انگلیس برهند پایان یابد. حرکت مسالمت آمیز گاندی تنها در زمانی توانست به موفقیت بیانجامد که ستون فقرات امپراتوری انگلیس نه فقط بر اثر جنگ در هم شکسته شده بود ، بلکه قدرت هژمونیک تازه ای که رهبری بلوک غرب را بر عهده گرفته بود و کاملا مخالف باز سازی سیستم امپراتوری انگلیس بود ظهور کرد. 
از سوی دیگر جنبش مارتین لوتر کینگ برای حقوق مدنی هر گز نتوانست در آمریکا سر تا سری گردد و فقط به عنوان یک جنبش سمتی در جنوب باقی ماند. در مورد جنبش گاندی نیز باید یاد آور شد که این جنبش فقط در مقطع معینی از زمان می توانست معنی داشته باشد و تعمیم آن به هر جنبش و هر حرکتی در هر نقطه ای از زمان و بخصوص در کشورما نادرست است.

هر چند تمایل طبیعی جنبش های اجتماعی ،معمولآ به حرکت های مدنی و مسالمت آمیز است. هیچ انسانی با عقلی ، تمایلی باین ندارد که گرهی را که با دست می تواند باز کرد ، با دندان خود باز کند.

تجربه اکثر انقلابات در تاریخ نشان می دهد که معمولا مردم و احزاب سیاسی ، در ابتدا ، خواسته های خود را بصورت مسالمت آمیزی مطرح می سازند و رژیم های سیاسی با واکنش های پیاپی خشونت آمیز خود ، واکنش خشونت آمیز مردم را بر می انگیزند و انگاه مردم ، پیشتر از رهبران سیاسی خود علیه حکومت واکنش خشونت آمیز نشان می دهند.
معمولا مردم با خشونت حرکت های اجتماعی خود را آغاز نمی کنند ، بلکه حکومت ها چنین عکس العملی را بر آنها تحمیل میکنند.چنانچه در انقلاب 1905 روسیه ، دهقانان روسیه برهبری کشیش گاپون ، بشکل مسالمت آمیزی عرضحال بدست بطرف کاخ تزار رفتند ولی با پاسخ گلوله تزار روبرو شدند.

 لهذا به نظرم در کشور ما عنوان نمودن مبارزات مسالمت آمیز در برابر آدم های چون جمعه خان همدرد, حامد کرزی و ... کاری درستی نیست و در نهایت اینکار میتواند به عنوان "حماسه تسلیم " دربرابر استبداد در پوشش مبارزه غیر خشونت آمیز تلقی گردد. من ، به هیچوجه تمجید از خشونت نمیکنم بلکه میخواهم ضعف استدلالی مبارزات صلح آمیز را، بویژه در برابر رژیم های استبدادی و توتالیتر چون هتلر, استالین ملا عمر و صدام حسین نشان دهم.

از سوی دیگر این گونه مبارزه در جوامعی که در آنها درجه شهرنشینی به نسبت بالائی وجود دارد کار آئی دارد نه در افغانستان،

در مورد اشکال دیگر مبارزات ، از جمله مبارزات قهر آمیز و مسلحانه چون ارنستو چگوارا ،نیز نمیتوان در شرایط فعلی کشور ما خوشیبن بود زیرا تجربه شخصی چگورا در کیوبا و بولیوا نشان میدهد که مبارزات مسلحانه ممکن نیست و نمیتواند نسخه همگانی گردداما.آنچه که در شرایط فعلی قابل تحقق است ایجاد یک محور؛ فراخوان برای بسیج همگانی و حد اقل بکار گیری از ادبیات مسلحانه به عنوان ابزار مبارزه است, چون ادبیات مسلحانه بخش و نمادی از عمل مسلحانه است زیرا براه انداختن جنگ روانی یا ضد حمله بر علیه دشمن فقط میتواند با توسل به زور صورت گیرد نه با تضرع و الحاح .

پی نوشت ها:

-کنفرانس خبری حامد کرزی با دیوید پتریوس تلویزیون ملی

-ظاهر عظیمی در تلویزیون آریانا

-صحبت نیلفونی امر الله صالح در محفل هالند

-مصاحبه حمید گل

پرنده ها میروند در پیرو میمرند



 

هیچ نظری موجود نیست: