۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

گیرم که فلک جامه دهد کو اندامش؟



با نزدیک شدن دور دوم انتخابات ریاست جمهوری،نه تنها اپوزیسیون بلکه، فریب خوردگان و حتا حامیان و همدستان کرزی، شرکاء، و حاشیه نشینان قدرت با کشیدن شمشیر انتقام علیه ایشان صف بسته ویا هم به گونه ای از وی بریدند و در انتظار بدست آوردن مدال های رنگارنگ از کاخ سفید لحظه شماری میکنند.زیرابه پندار اکثریت از شخصیت ها و گروه ها، اوراق رآی دهی ملت بطور داوطلبانه در صندوقی واریز میگردد که دارنده بیشترین و بهترین مدال از کاخ سفید باشد، جالب اینجاست که اینبار حتا خشونت ورزان از بکار گیری ادبیات خشن علیه پروسه انتخابات در گفتار و کردار پرهیز وبا کنار گذاشتن تهدیدات تروریستی، عملآ با امریکا وارد مذاکره (معامله) شده اند.هرچند سفیر امریکا شایعه ای هرگونه مذاکره و تماس با گلبدین و طالبان را رد نمود اما حمایت ضمنی واشنگتن از تمدید دوره کار کرزی در حالیکه انزجار و نفرت نسبت به رژیم موجود در سطح ملی و بین المللی در اوج خود قرار دارد، خیلی شگفت آور و معمایست !زیرا رژیمی که ذکر خیرش در مطبوعات جهان عنوان" فاسدترین" رژیم جهان را کسب نموده و راهپیمائی های اعتراض آمیز هر از چند گاهی علیه والیان رژیم در شهرهای مختلف افغانستان،، خیزابه های اعتراضی جنبش های محصلین در دانشگاه ها علیه قوانین تبعیضی رژیم و ابراز انزجار مردم از مسگر و آهنگر گرفته تا افسر و .مامور و مجاهد و طالب نسبت به این رژیم در اشکال گوناگون همه حکایت از این امر دارد که مردم می خواهند از شر چنین رژیمی فاسد هر چه زودتر رهایی یابند و تغیری در زندگی شان بوجود آید.هر چند هر تغییری الزاما به معنای تحول نیست و مردم کاملا به این نکته واقف اند که شعار تغییر توسط اوباما بمنظور رهائی مردم ما از مشکلات موجودنبوده و نیست!بلکه ا وباما با شعار تغییر و اساسا برای پیدا کردن راهی برای برون رفت از بن بست بمیدان آمد.

نقش و رسالت اوباما تحقق تغییری که مردم متنفر از بوش و سیاستهایش خواهان آن هستند نیست بلکه ایجاد بلنداٰژخاکریز در برابر تغییرات واقعی و مطلوب مردم است. اکنون بر همه روشن شده است که اوباما در واقع همان اهداف و سیاستهای دوره بوش را به طریق دیگری به پیش میبرد. تفاوت در شیوه ها است و نه در مضمون. اهداف و مضمون سیاست اوباما نیز تامین هژمونی و سرکردگی آمریکا به رقبای جهانی اش در دوره بعد از جنگ سرد میباشد.

بنابرین حمایت ناکهانی امریکا از تمدید غیر قانونی دوره کار رژیم کرزی برای ملت ماخیلی هم غیر منتظره نبود؛هویداست که انگشت گذاشتن بالای حکومتی که خود بنیادگر آن هستند نوعی از بازی جدید موش و پشک میباشد که بنابرنداشتن بدیل مناسب از جانب امریکایی ها جهت فریب اذعان عامه براه انداخته شده بود ؟!بهر حال گرچه تحلیل چون و چرایی این ماجراها و اهدافی که از این رهگذر توسط قدرتهای بزرگ پی جویی می شود بدون شک مساله بی اهمیتی نیست امامن توان واکاوی آنرا در خود نمیبینم، هدف از این نوشتار تنها و فقط پرداختن به علل پافشاری بیش از حد رژیم موجود، در حفظ قدرت که خود به معضله و درد سر بزرگ تبدیل شده است میباشد.بنظرم خیلی جالب است که رژیمی که منفور عالم و آدم گردیده و حتا( افغان ملت) از آن رو گرداند چگونه و بکدام رو آرزو دارد با چال ونیرنگ و دسیسه پنج سال دیگر بر سریر امارت افغانستان تکیه زند و بر گرده این ملت سوار شود؟چنانچه از عنوان این نوشتار پیداست،


گیرم که فلک جامه دهد کو اندامش ؟؟

هر چند کرزی وتیم تمامیت خواه حاکم بخوبی میدانند که،اگردر آینده، روزی به نیکی از آنان یاد شود،تنها و فقط به خاطرنقش برجسته انان در، دامن زدن به تبعیضات قومی خواهد بود،زیرا سیاست های فاشیستی همین رژیم سبب بیداری اقوام ساکن در کشور از خواب طولانی و در نهایت تخریب فرهنگ "گوسفندیزم" در کشور گردیده ومیگردد، لهذا ابقا،انتخاب یا انتصاب مجدد کرزی و شرکاء،در مقام ریاست جمهوری ایجاد زمینه برای یک طغیان وسیع اجتماعی خواهد بود!

اما بازهم همانگونه که میگویند قدرت حماقت بار میاورد کرزی و حواریون علیرغم تمامی این زمینه ها همچنان خواب رهبری جامعه افغانستان را میبینند و"ایلا دادنی " نیستند !!از سوی دیگر همین تیم بیشتر و بهتر از هر گروهی بخوبی میدانند که اکثريت جريانات روشنفکري و سياسي در کشور،در طول هفت سال گذشته از دوران انقلابیگری عبور و به دوران بلوغ و خردمداري پا گذاشته اند و به این سادگی نمیشود کسی را فریب داد.از سوی دیگر فضای رقابت های انتخاباتی، همزمان با راپور دهی سالانه ( مدیران اجرایی) حکومت نیز هست. بنابراین مردم با چشم های باز و گوش ها ی تیز میبینند، میشنوند و ارزیابی خواهند کرد.بنابرین پایان دوره کار حامد کرزی فرصتی خوبیست برای ارزیابی عملکردها و میزان اثربخشی اقدامات هفت سال گذشته جناب ایشان در مقایسه با سایر کاندیدان احتمالی برای سنجش امکان تحقق وعده ها و شعارهای انتخاباتی و نیز فرصتی برای محک زدن و مقایسه کردن.!

ولسمشر مادام العمر

کرزی که دوره های موقت، انتقالی و انتخابی را بدون هیچ دست آوردی بحیث رئیس جمهور به پایان میرساند، اکنون خیال شاهی ویا احتمالآ شاهنشاهی دارد بنابرین پرسشی که پاسخ دادن به آن مستلزم هیچگونه درنگ جدی و عمیق در چرایی و چگونه گی آن نیست.برنده بودن مجدد کرزی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوریست!این مطلب را بسیاری از نویسندگان و سیاسیون خیلی عالمانه از طریق سایت های انترنتی تحلیل و موشگافی نموده اند که:

در میان اسامی که بعنوان نامزدان احتمالی یاد میشود، کرزی چانس بیشتری دارد!! منهم چانس کرزی را بدلایل ذیل نه تنها بیشتر بلکه مادام العمر میپندارم :.

-- نبود رهبر محبوب و قابل اعتماد که بتواند اقشار مختلف جامعه را به خود جذب کند و قادر باشد تاثیرات همه جانبه ای بر آنها بگذارد، یکی از معضلات اصلی جامعه ما محسوب می شود. نبود آلترناتیف دارای نفوذ که با طرح های عملی و عینی خود، توده های مردم را به میدان مبارزه بکشاند، از جمله فکتورهایی است که بدون شک نیروهای سیاسی از نبود آن رنج، و کرزی از نبود آن گنج میبرد.

- از سالیان جهاد تا اکنون هیچگونه گفت و شنود و نشست و برخاست، برای اتحاد و ائتلاف نیروهای سیاسی نه تنها به نتیجه مطلوبی نرسیده است، بلکه صفوف ها، ناهماهنگ تر، فاصله ها بیشترو انشعاب و تفرقه بیشتر شده است؟

هرچند افراد و احزاب متشکل در " جبهه ملی " – با وجود برخی کمبودها و ناتوانی ها- با گونه گونی اندیشه و سلیقه،توانستند همدیگر را تحمل کنند و چالشی جدی فرارای کرزی قرار گیرند، اما عدم پیوند و نبود رابطه منظم، همه جانبه و ارگانیک شخصیت های داخل جبهه با همدیگر و توده های مردم، خود خواهی ها، زمینه را برای رشد جریانات مشکوک، وابسته و گسسته از رژیم، فراهم ساخت که نتیجتآ نمیتوان انتظار جدی از آنها داشت!
- دور پيشين، افق انتظارات بيش از توانايي و حدود اختيارات کرزی بود- امااينك هرچند سقف انتظارات چنان پائين آمده است كه عده ای به کرزي و امكان آمدن او ناباورانه مي‌نگرندابر عکس کرزی دارائی چندین برگ برنده است او با در دست داشتن دادگاه عالی از یکسو و امکانات دولتی از سوی دیگر نه تنها اکنون بلکه تا زنده است میتواند حکومت کند، همه ما بیاد داریم زمانیکه استاد ربانی دوره کارش را بوسیله دادگاه عالی تمدید کرد از همه اولتر ملا تره خیل صدایش را از بی بی سی بلند کرد که قاضی حق ندارد امیر مقرر کند بلکه امیر میتواند قاضی انتخاب کند ولی اکنون همان ملا تره خیل در پارلمان نشسته و آن وجیز ه اش را فراموش کرده است!شاید هم قاضی در تقرر امیر محدودیت داشته باشد اما در تقرر " ولسمشر"مانعی نباشد.

کوتاه آمدن تعداد قابل توجهی از نیروهای سیاسی و روشنفکر در برابر رژیم و پذیرفتن داوطلبانه نکبت سیاسی و فرهنگی که توسط قوانین قبیله بر جامعه ما تحت عنوان" وحدت ملی" حاکم گردیده، خود بمعنی تسلیم شدن بمرگ تدریجیست،در حالیکه رسالت روشنفکر، روشنگریست و نه تسلیم شدن به قوانین قبیله.!! هویداست که آزاد شدن جامعه نخست از آزادمنشی روشنفکران آن رنگ میگیرد وبدون جدا شدن آنها از قید و بند هر نوع نازائی فکری.هیچ تغیری ممکن نیست!!،

، طبعیتآ بدون اصالت فکر، بدون ازادی بی حد و حصردر اندیشیدن و بدون شجاعت در ابراز آن، روشنفکر، بعنوان تنها قشر مسئول روشنگری در یک جامعه و عامل حرکت فکری آن وجود خارجی نخواهد داشت و شوربختانه که در کشور ما، بسیاری از روشنفکران هنوز نمي‌دانند؛ که کار روشنفکر روشنگريست و لازمة روشنگري، رعايت اصل دکارتي جدا ديدن هر چيز از همه چيز؛ يعني ديدن يک کل در اجزاي از هم تفکيک شده ا

بنابرین فرضیه " مشارکت مردم یعنی جدی گرفتن آنان" در کشور ماچندان صدق نمی کند زیراکرزی وتیم تمامیت خواه حاکم، جامعه را علنآ به سمت «بدویت»فکری، قومی و نژادی سوق میدهند،و در این راه موفق هم هستند چون ملت های توسعه نیافته طبعیتآ بستر خوبی برای برگشت هایی تعصب آلود و غیر خرد مندانه به «بدویت» حتااز نوع طالبی بوده، و به سادگی حاضر نیستند تااز وابستگی های غیر عقلانی خود از مفاهیم چون عقیده، قوم، نژاد،صنف و طبقه کاسته و پیوند های جدیدی را بامفاهیم چون دموکراسی و حقوق شهروندی برقرار نمایند. زیرا این یک فرایند تاریخی و یک الزام اجتماعیست که حاصل، مدارا و تحمل دیگران میباشد. بنابرین گرچه فضای رقابتی و فرصت تبادل نظرات و تضارب دیدگاههای مختلف در آستانه هر انتخابات برای رشد و بالندگی فکری و سیاسی هر جامعه و گسترش و تعمیق مشارکت مردم بسیاربا اهمیت است اما نقش (توطئه و دسیسه رانمیتوان نادیده گرفت و یا هم انتظار داشت، «سوژه» خارج از آن قابل تصور باشد...

هیچ نظری موجود نیست: