۱۳۹۴ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

خوابیده


میان شهر عشق ای وا عجب تندیس خوابیده
زحل؛ ماه؛ زهره؛ خور یا هم یکی برجیس خوابیده
پری شهر از شوق تماشا گفته با ققنُوس
زلیخا را ببین بر کرسی یی بلقیس خوابیده
به بازو؛ بندپا و کاکلش بوسه زند خورشید
میان دامنش دشتِ گلِ پردیس خوابیده
به سوی انفراج زاویه یی زانوی او حتا
مدار وسوسه انگیز مقـناطیس خوابیده
کلیسا گردد اینجا بعد ازین با راهبان و پاپ  
که در این کرسی روزی پیکر تقدیس خوابیده
به جای گامهایش سر زند موج شقایق ها
قسم صد ساقه اش در نیس و هم پاریس خوابیده
به یاد عطر این آغوش و نوش طعم این لبها 
حمیدی سالها با چشمهایی خیس خوابیده






هیچ نظری موجود نیست: