۱۳۹۴ اسفند ۱۴, جمعه

قصه کاکتوس با یک برگردان

زیست کاکتوس وار

شاید برای هر کدام از دوستان، گاهی این اتفاق افتاده باشد تا بدون دقت و توجه، جمله ی را در چت روم یا ویندوز لپ تاپ شان تایپ و سپس متوجه شده باشند که ای وای زبان صفحه انگلیسی بوده و جمله فارسی در الفبای انگلیسی بطور بی مفهوم ، بخط ناخوان میخی گونه تایپ شده است!!.این مسئله برای خودم بار ها در چت روم موبایل اتفاق افتاده ، اما در لپ تاپ با این مانیتور بزرگ فقط همین امروز شاهد این اشتباه یا اتفاق بودم.

آری! تماشای برنامه "کاکتوس" تلویزیون یک باعث شد سوژه نوشتاری زیر عنوان واژه جالب "کاکتوس" پیداکنم.و بر سبیل عادت دفعتن شروع کردم به تایپ کردن. اما همینکه سرم را بالا آوردم، دیدم که عصاره مغزم را بقول شمس تبریزی طوری تایپ و نوشته ام که نه خود خوانده میتوانم نه دیگران. با نگاه کردن به همین چند جمله خنده ام گرفت، نخست دلم شد عکسی از این شمس(شکیب) و خط سوم خود را داشته باشم. سپس با نگاه کردن به عکس، حسی عجیبی برایم دست داد. حسی که میگفت این کار برایم خیلی ها تازه نیست. بلکه سالهاست بدون نگاه کردن به صفحه مانیتور زندگی، بدون هیچ برنامه ای، در حال تایپ هستم همیش یا فراموش میکنم زبان صفحه کلید را تغییر بدهم! یا هم اصلن متوجه نشده ام. این موضوع چنان در من اثر کرد که در واقع اصل مسئله "کاکتوس" را پاک از یادم برد.
 بهر حال نخست این داستان را با عزیز و همدلی در میان گذاشتم. هر دو آرزو کردیم کاش زندگی هم یک کلید دیلیت میداشت تا میتوانستیم، اتفاقات، خاطرات بد، قوانین و رسم و رسومات عجیب و به باور نشسته خود را برای همیش مثل همین صفحه لپ تاپ، پاک و سر از نو با زبان خویشتن تایپ اش میکردیم. ایکاش میتوانستیم سرنوشت خویش  را از سر بنویسیم و چند تا کاش و حسرت دیگر، مبنی بر اینکه تلخبتانه مانیتور زندگی مثل مانیتور لپ تاپ نیست هر گونه  که پاکش کنیم باز یک جایی رد پایش هویدا میشود با هم یکجا خوردیم
 اما خوشبختانه دوست همدل من توانست با عکس و مثالی دوباره سوژه کاکتوس را برایم تداعی کند.

آری! از وقتی آقای نجفی زاده مجری برنامه به مهمانش گفت سوالات ما مثل این کاکتوس خار دار است و درد ناک! من دیگر نشنیدم اینها چه میگفتند زیرا فقط به کاکتوس میدیدم. واقعن چه زیباست این بته ای کاکتوس!!! خار دار اما پرجذبه ،تنها و گوشه گیر اما خاص و متفاوت! شاید فاقد زیبایی آنچنانی، ولی در برابر ناملایمات روزگار سخت ومحکم ! گرچه خار در درونش ریشه زده و در بدنش روئیده، ولی با این خار به دیگران میفهماند که دست زدن به هر آرزوی خاص، زخم یا لااقل دردی به همراه دارد. 
همینگونه نیست؟ باور کنید نه اینکه فقط آرزوئ "کاکتوس" بودن در تنم جان گرفت بلکه حس" کاکتوسی" برایم دست داد.به باور من، خوشبختی واژه ی مرتبط با جهانبینی فردی و امری کاملن نسبی است لهذا برای خوشبخت زیستن باید خار داشت تا خود را نگه داشت! باید کاکتوس واره زیست حساس و لطیف 
***************
**********
برگردان آهنگ هندی جانی کهان با کاپی آهنگ  احمدظاهر

روز های آخر بهار

میدانی!  کجا شد آنروز
روزی که میگفتی درراه تو چشمانم را فرش میکنم
میدانی هرکجا میخواهی باشی
درتمام عمر فراموش نه میتوانم
بتو سوگند هرکجا باشی
سجده ها کردیم  به محبت
هرجا گام گذاشتیم
سجده کردیم محبت را
مارا گریاندی و گریاندی
بهار من که میفتی
در نگاه من این روزها
بیدون تو شب است
سایه همرای من بود
سایه همرای توست
با سپاس از دوست عزیزم عزیزی غزنوی که برگردان مرا امروز اصلاح و برایم فرستاده اند

جانی کهان گهی هو دن !کهی تی سی تیری راه مین
نظرون کو هم بیچاینگی 
چاهین کهین بهی تم رهاچهاهینگی تم کو عمر و بر 
 تم کو نا بهول پیارینگی
میری قدم جهان په لی- سجدی کی هی تی یار نی
موجکو رولا رولا دی یا- جاتهی هویی بهار نی
جانی کها.... گیا
اپنی نظر مین آج و کل- دین بهی آندهری رات هی
سایه هی اپنی ساتهه هی - سایه هی سات هی



احمد ظاهر شعر از رهی
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده‌ام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانه‌سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده‌ام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریده‌ای من ز جهان بریده‌ام
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده‌ام
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده‌ام

هیچ نظری موجود نیست: