۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

تن پوش زرین


 میدرخشد چشم تو در زیرِ رو پوش زرین
 ژرف و پاک همچون ستاره بی ریا و دلنشین
در غزلگاه دلم شور و قیامت  آفرید
 قامتت با چادری پاشد غروب نازنین
انجماد ساقۀ سکوت بشگفتی ز ناز
 شیک  پوشان جهان بر شیکی ات گفت آفرین
زرد پری عطر گورای طراوت پاش داد
 بیخته عطر  فرانسه  چادرش از لا و چین
تابد او خورشید وار بر سرزمین دل شعاع
کرد یخبند غرورم آب و برده عقل و دین
 یاد تو  در خانه پندار من بیضه گذاشت
وانگهی عکس مدال چادری دیدم همین
خوشه ھا چينم زتاکستان يادت روز و شب 
با حلاوت جلوه گر بنشسته ای در ویترین
بر دلم مگذار دست  سوزد ید بیضایی ات
داغ خیلی چیز ها ماندست بر دل اینچنین
تا نگردم بیش از این پامال گام غصه ها
چیده ام دیگر نگاه کز راھرو حسرت ببین
کرد ویران دوش معمار شکیبای خیال

بام و دیوار تخيّل تا دل عرش برین

هیچ نظری موجود نیست: