۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

مخمس بر غزل رهی معیری

آهم کنون به عرش معلا رسیده ام
با بالهای شهپر عنقا پریده ام
حاشا که من آغوش مسیحا گزیده ام
"اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام"
"خارم ولی به سایه گل آرمیده ام

امشب بیاد روی تو ای ماندگار عشق
چون عاشق شکسته دلی بیقرار عشق
دانی که باختم من امشب قمار عشق
"با یادرنگ و بوی تو ای نوبهار عشق"
همچون بتفشه سر بگریبان کشیده ام"

عمری که رفت و میبردش چرخ پیش پیش
از کجروی  زمانه آموخت کم و بیش
موی سپید و پشت دو تا سینه ریش ریش
" من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش"
"از دیگران حدیث حوانی شنیدم ام"

حرمان و یآس دیگرم هرگز امان نداد
جز رنج و محن و اندوه و غم ارمغان نداد
از سیر پر تلاطم غمها امان نداد
"موی سید را فلکم رایگان نداد"
این رشته را به نقد جوانی خریده ام"

اندر خیال سر تو ببالین من نهی
از ساغر وصال دو پیمانه ام دهی
جان میشود"شکیب" مرا از نفس تهی
گر میگریزم از نظر مردمان "رهی
عیبم مدار آهوی مردم ندیده ام





هیچ نظری موجود نیست: