طوطی طبع از دل محزون
غزل یآس میدهد بیرون
مرد از تند باد یاس و شکست
ایندل ورشکسته و مجنون
مه رویش گرفته است مردم
واجبست در خسوف نماز کنون
مثل عطر دمیده سحری
بی چرا عشق پاش داده و چون
چون سپیدار آب و بید بلور
قامتش نور میدهد به فزون
با دروغ شناور وصلش
همدم قیس گشتم و مفتون
گل شب بوی من ترا خواهم
ز آسمان تا به ساحل هامون
آسمان من و گوانتانامو
میغ قرمز گرفت و تیغه خون
سینه ناشکیب من زخمیست
زخم حسرت نهاده پا به درون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر