۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه

و گاهی نیاز به خر فام (فهم) شدن است

مطمئن هستم همگان با واژه های نافام ( فهم)؛ هفته فام(فهم)؛ کج فام (فهم) ؛ دیرفام(فهم) ؛ فامندوک و بالاخره خرفام(فهم)  آشنا هستند. کاربرد این واژه ها در فرهنگ والای وطن ما بشکل طنز گونه و گاهی هم با جدیت در برابر آنانیکه بازیگوش تنبل لجوج حرف ناشنو و خیال باف هستند یک امر طبیعی و یک نیاز جدی محسوب میشود! بیاد دارم  مادر خدا بیامرزم در برابر هر فراموش کاری ام در دوران کودکی و حتا نوجوانی با زبان تنبیه میگفت ( او نا فام(نفهم)  سه بار برایت گفتم! هنوز نفهمیدی؟) معلم صاحب اسدخان! به شاگردان تنبل صنف ما در دوره ابتدائیه با زبان تنبیه میگفت: او (هفته فام) پنج بار خو تکرار کردم هنوز نفامیدی؟؟؟. زمستان ها در مسجد محله ما دوره ختم قران شریف میشد و یادم هست یکی از اشتراک کنندگان دوره  از همان روز اول که به قرائت قران مجید شروع کردیم با جمله آغازین ( اعوذ بالله من اشیطان الرجیم ) مشکل داشت و زبانش را تا یک هفته نتوانست به تلفظ درست حرف (ع) و فتحه و کسره و ذمه عادت دهد مولوی صاحب مسجد گفت ( بچی تو (کج فام) هستی یک پنج شش بار خو فقط مه نقص ایته گرفتم اخر چی وقت زبانته اصلاح  میکنی؟) نوجوان شدم آرزوی داشتن بایسکیل را کردم و از پدرم خواهش کردم که برایم بایسکیل بخرد! پدرم به بهانه های ( خوده اوگار (افگار) میکنی! باش همرای نصرالله خان گپ بزنم! گمشکو بایسکیل چی کار میایه ! باش از کابل برایت میارم و امثالهم از تقاضایم طفره میرفت روزی که دیگر حوصله ام تمام شده بود به او گفتم هفت ماه از مکتب تیر شد و هر ماه مرا بازی میدهی و یک بهانه تازه میکنی ! پدرم سکوت کرد و مادرم با خنده گفت : بچیم خیلی دیر فام (فهم)هستی ! خو هفت وار که برایت بهانه جور کد دیگه معنایش ایس که نمیخره! پدرم گپش را با ترشروئی رد

کرد و بهانه ای دیگری آورد تا با توصل بدان بهانه شاهرگ امید
را کاملن نه بندد 
و .... جنگ در کابل بیداد میکد! در اخبار رادیو گفت: گلبدین کابل میاید و با دولت صلح میکند . از بسکه این حرف زیاد شنیده شده بود باور کسی نمی آمد! اما یکی از جمع دوستانم با تحلیل مختصری گفت : بعید نیست چون او در این چهار سال از شش جهت چندین حمله ای چنگیزی را راه انداخت حالا دیگه فامندوک شده که باید سر خم کنه! حداقل همرای حمله  تگاب اگه حساب کنی هشت بار شاخ جنگی کد ولی زورش نکشید! حالا دیگه اگه خوده به کودکی هم بزنه عقل دندانش برآمده و فامندوک شده ! دیگه چاره ای نداره! و راستی هم چنین شد ! گلبدین با چشمان خم شده با تمام بی حیایی بکابل آمد و ویرانه ها را که خودش برپا کرده بود دید و به عنوان صدراعظم عز تقرر یافت و با اجرای تحلیف  فهمیدم که این آدم دیگه واقعن فامندوک شده بود که متاسفانه این فامندوکی هم دیری نپائید

جالب اینجاست که: در استفاده ابزاری از این واژه ها علاوه بر  تنبیه  ساده و قسمآ اهانت آمیز  نوعی شوخ طبعی  لطیف  نیز در هر کدام آنها مضمر است که با توصل بدانها هر دو جانب ماجرا بر جنبه طنزگونه و کار برد الزامی آن واژه محکوم به پذیرش قسمی آنها میشوند.  اینها یافته های من از کاربرد این واژه در فرهنگ ماست ! اما واژه ای (خر فام ) کاملن از بسیاری منظر ها با واژه های فوق ذکر متفاوت و حتا در تضاد قرار دارد! زیرا! خرفام شدن دیگر جنبه طنزی شوخی و حتا تنبیه ظریفانه ندارد ! بلکه خرفام شدن رسیدن به کنه یک مسئله و کشتن یک امید سراپا باطل  به شیوه فرخنده وار میباشد که گاهی از انتهای دلسوزی برای آدمهای خیالباف باید به صراحت لهجه بیان شود! بلی! آنانیکه شمعی امیدی را در زاويۀ افسردۀ تاقچه تاریک دلشان می افروزند و در اھتزاز شعلۀ کوچک آن شمع ضعیف بدنبال یافتن چراغ زنگ زده جادویی علاالدینی باشند تا پس کوچه های شھر امید ها را در روشنایی آن  گز و پل کنند! نیاز به (خرفام )شدن دارند ! طوریکه  آن شمع را باید با بی رحمی کشت جنازه اش را آتش زد و موتری را هم از سر پیکرش گذشتاند! : از مقدمه چینی که بگذرم وقتی تیتر بی بی سی را با آب و تاب زیرعنوان (هیاتی از افغانستان برای گفتگو با نمایندگان طالبان به قطر رفت) خواندم خواستم این نوشتار را با دوستانم در میان بگذارم تا از یکسو با یاد آوری از خاطره ها تلخ و شیرین مشق طنز نویسی کنم و از سویی هم شورای عالی صلح و گلبدین خان را نیز خرفام که نه بلکه چیز فام کنم و عرض کنم که :
ای شورای عالی صلح!  بدان و آگاه باش که  نشست و مذاکره با طالبان هیچ دردی را دوا نمیکند! حتا اگر ده بار هم به قطر و عربستان و پاکستان و کجا و کجا بروید کلید اصلی پیش چوهدری ها در اسلام آباد است
ای فلانی خان ! اگر خود را ده توته کنی و هر ده توته برای حصول پاچاهی با سلاح و بی سلاح بجنگد ولله اگه ده شوروای  ریاست جمهوری هم نانت را چوکه کنی
  

هیچ نظری موجود نیست: