۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

نبلهیسم ؛ فرشته و رسم شکستن


واژه ای که با معنی شدن دوباره تبدیل به سوال شد 



درست 15 سال پیش در کابل با یکی از سیاست دانان مشهور کشور ما جناب پوهاند پرونتا آشنا شدم. ایشان  زمانی  سمت استادی دانشگاه, ریاست و وزارت داشتند و  در حالت باز نشستگی  در منزل شان واقع چهار راهی حاجی یعقوب شهر نو میزیستند.جناب شان از اوضاع کشور , منطقه و جهان تحلیل بسیار جامع و عملی ارائه مینمودند. و با حوصله مندی به پرسش های ما جوانان پاسخ ارائه میدادند روزی با شگفتی از ایشان از علت اساسی جنگ پرسیدم و گفتم آخر اینها سر چی میجنگند؟ ایشان ضمن تحلیل مختصر فرمودند: با " نبلهیسم " نمیتوان ره بجایی برد! برای نخستین بار این واژه نبلهیسم را میشنیدم ! از جناب شان با کمال احترام پرسیدم درست متوجه نمیشوم !

 فرمودند " پوچ گرایی"

به علامت تائید سر جنباندم! اما راستی خدا چیزی دستگیرم نشد! دیگرانه سراغ دوست عزیزم استاد مسعود رفتم و از ایشان پرسیدم! در پاسخم گفتند نبلهیسم در  واقع  هیچ شمردن دیگران را گویند و کسی را به حساب نیاوردن ! اما سپس با یافتن کتاب مکتب های سیاسی دانستم نبلهیسم یعنی " نیست انگاری , هیچ شماری و پوچ شمردن طرف را گویند! آری تا حدی مفهوم واژه برایم روشن شد اما  هنوز کاربرد آن برایم اندکی دشوار بود بویژه در عرصه سیاست و علوم بین الملل!

سالها گذشت و از بد حادثه در غرب غروب نمودم! و انگار که ماندگار شدم! چونکه تا همین اکنون زندگی بهمین منوال در غربت میگذرد! و هیچ امیدی نیست! هفته که گذشت هفته سخت کاری داشتم و امروز شنبه است یعنی تعطیلی آخر هفته ! هوا چنان ابریست و آسمان چنان دلش تنگ است که میخواهد فریاد بکشد!دخترم گوشی تیلفون را ازاتاق دیگر آورد! با تعجب بلی گفتم ! صدای آشنا!!! از نظر خونی خواهر نیست ولی از خواهر کمتر نیست!خوشحال شدم و وقتی پرسیدم چی خبر ها از اطراف و اکناف عالم؟  خبری عجیبی شنیدم! انگار خواب میبینم ! آری!خبری به این مهمی که انگار طلوع خورشید را در کنارم ندیدم!شگفت زده ام کرد. در دلم آتشفشانی گداخته شد و با خود گفتم: آیا چنین چیزی ممکن اس؟ اینجاست که واژه نبلیهیسم در نظرم مجسم میشود! و با تاٍثر میگویم : در حالیکه محبت ساده ترین کلام و قدرتمندترین ابزار دنیاست!؟ پس چرا نبلهیسم ؟؟ و اگر نبلهیسم همینست پس بدون تردید فرشتگان هم بیگناه نیستند

و اینجاست که با این آهنگ میشه با نبلهیسم  سخن گفت و از نبلهیسم گرا خود پرسید




آخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده
می گن دستای پاک تو مهمون دستای دیگه است
می گن نگات پیش منه اما دلت جای دیگه است
می گن دروغ بوده که تو تا آخرش مال منی
چشمای رنگ عسلت دنبال چشمای دیگه است

آخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده
آدم می تونه بد باشه مگه فرشته هم،بده

با شب و مهتاب شنیدم این روزا خلوت می کنی
می گن تو خواب و رویاهات خورشید و دعوت می کنی

چرا دستای عاشقت رنگ تابستون نمیشه
وقتی که نیستم اون چشات  خونه بارون نمیشه

میون راهت نکنه
قلبتو دادی به کسی
اون کیه که به جای من
شبا براش دلواپسی
تو اهل آسمونایی
اون آسمونای بلند
فرشته آرزوهام
به گریه های من نخند


هیچ نظری موجود نیست: