۱۳۹۵ خرداد ۱۶, یکشنبه

پند، پایِ بند و آهنگ گذر شب


چندین قرن است که این زن و مرد در کنار هم عاشقانه آرمیده اند؟ انگار مرگ غیر مترقبه و ناگهانی داشته اند و امروز عشق کم نظیر این دو عاشق را استخوانهای اینها جاودانه کرده است. میگویند همینکه گور را گشودند جنسیت هر کدام را تشخیص دادند. زیرا جواهر و زینت آلات زن هنوز در دستش بود. 
هرقدر به گذشته نگاه می کنیم. عشق را پر رنگ تر می یابیم. اینجاست که آدمی باید از تاریخ پند بگیرد و نظام پند و رهنمون را سپر هجوم طوفان های مرگ ناگهانی کنند. همیشه بعد از پند است،که پایِ بند به میان می آید و سپس هم پایبندی. این درست که روح به تن باز نمی گردد، ولی در تن توانی هست که روح را تسخیر می کند. سانتیمانتالیسم یا احساساتی‌گرایی با دیدن این تصویر وجود ما را فرامی خواند تا این دو را عشاق بی نظیری بپنداریم که در کنار یکدیگر با عشق مرده اند. نمی دانیم داستان آنها از چه قرار بوده است. عشق را به بعد از مرگ حواله داده اند یا این که پس از مرگ هم خبری نبوده جز امتداد آنچه در زندگی و حین زیستن رخ می داده است. خدا داند! اما کاش سینه ای آدمی تهی از آرزو میبود!!! یا کاش آرزو های آدم محقق شدنی میبود





برگردان آهنگ هندی  اب رات گذر نی والی هی
گذر شب

امید من  
درد عشق بسراغم آمده لطفن بیا
تمام شب در انتظارت سپری شد
!من اینجا میگریم تو آنجا خاموش نشستی 
حالا که شب گذشت! بیا
*****
زیبایی ماه افول کرد
قلب ستاره ها شکسته شدند
لحظه های خیلی درد آور و بیقراریست
شب در انتظارت گذشت بیا لطفن
****
شب مانند یک عروس بچشم میخورد
آیا این عروس شب بکجا خواهد رفت؟
پس صدایم کن در این تاریکی
 کجایی تو؟؟؟
چشمهای مضطرب و خسته ام در انتظار توست
تقدیرم گویی در انتظار رقم خورده
میدانم نمی آیی
 پس بگو کجا بروم؟؟  چه کار کنم؟


آجا هو ته لپ تی هین حرمان- اب رات گذر نی والی هین
مین رهون یهان تم چپ هو وهان اب رات گذر نی والی هین
اوه  هوهو ! چاند کی رنگت اول نی لگی 
تارون کی دل اب توت گهین
هی درد بهرا بیچهین سما - اب رات گذر
ایس چاند کی دولی مین آیی نظر
یی رات کی دلهن چلتی کیهدر
آواز تو دو کوهی تم هو کهان
اب رات

گبرا کی نظر بهی هر گهی
تقدیر کو بهی نیند آنی لگی
تم هاتی نهین مین جاهون کهان
اب رات گذر 

هیچ نظری موجود نیست: