۱۳۹۵ فروردین ۱۳, جمعه

سیاسیون و کومای سیاسی



در سه انتخابات گذشته جو حاکم بر فضای رسانه ای داخل کشور و شبکه های اجتماعی بگونه ای بود که تا کوچکترین روزنه ای در خصوص سیاست و انتخابات باز میشد ؛ همه بگونه ء استقبال میکردند و با اشتیاق به آن موضوع میپرداختند. اما حالا شورانگیز ترین گپها؛ انقلابی تریم نوشتار ها مورد توجه قرار نمیگیرد و در فیس بوک ها ده تا کامنت هم نمیگیرند! آخر چرا؟؟
دوستی که معلم است و مبارز؛ برایم برسم شکوه یاد آوری کرد و گفت : از یکی دو سال پیش تمایل محصلین و در کل جوانان در کابل به ورود در صحبتهای سیاسی سیر نزولی پیدا کرد و فعلا به مرحله ای رسیده؛ که محصل با تمسخر به سیاست نگاه میکنند. حتا اگر یکی از آنها اشاره ای به سیاست یا انتخابات داشته باشد چپ چپ بهم دیگر مینگرند و جمله هایی مانند "دوباره شروع کرد" و "ایلای ما کو بابا " بصورتی منزجرانه در بین آنها شنیده میشود. در حالیکه در سه انتخابات که گذشت برای استادانیکه میخواستند به تدریس ادامه دهند؛ آرام کردن شاگردان در هنگام انتخابات کار آسان نبود
حقیقتآ این فقط وضعیت دانشجو و قشر جوان جامعه نیست؛ بلکه بلایی ست که بر سر همه ی سیاسیون کشور آمده و همه را در حال کومای سیاسی فروبرده است. ظاهرآ با استثنای چند آموخته خور ؛ دیگر نه کسی هوای جلال و شوکت سلطانی زیر کمک های سخاوتمندانه دالری جهانی را در سر دارد و نه شیفته ی شعارهای رهایی بخش ملی گرایانه است و نه در فکر ایده های جهاد و مجاهدت و مقاومت مدرن را دارند!.زیرا عده ای کاملن بر این امر معتقد شده اند که هر کس بخواهد در وطن حکومت کند باید ابتدا نوکری آمریکا را قبول کند واین نوکری هم بسته به تیره و تبار و رنگ و خون است. و فقط از افراد ذلیل و خود فروش برمی آید لذا کلیه ی افرادی که خود را ذلیل و خود فروش نمیدانند هم به تساهل و تسامح رو آورده و بالاخره به کوما رفته اند. این نشانه های نا امیدی؛ که محصول خیانتهائ پی در پی آموخته خوران؛ به امید و باورهای یک ملت خسته از جنگ میباشد؛ آنهم در میان قشر شهری که اکثریت قشر مدنی و فرهنگساز جامعه را تشکیل میدهد خطریست بس عظیم که نتیجه ای جز سقوط اعتماد ابدی نخواهد داشت.
آری !واقعن مردم حق دارند؛ تمام انتخابات ها به انتصابات تبدیل شدند. پنج سال پیش مردم خسته از کرزی؛ چنان گرفتار سراب امیدوار کننده ای شدند و به امید نجات و رهایی بطور غیر منتظره در انتخابات شرکت کردند که عبدالله را رئیس جمهور ساختند. ولی بازهم نتیجه ی انتخاب خود را بی اثر یافتند که جز حرف و وعده های سرخرمن چیزی دستگیر مردم نشد
بنابران امروز نه تنها مردم؛ بلکه سیاسیون و الهام دهنده گان هم رفته؛ رفته؛ فرسوده ؛ نا امید و دچار یخ زدگی سیاسی شده اند. و با گذشت هر روز نومیدانه تر هم چنان ضربه های محکمتری را متحمل میشوند تا اینکه بالاخره حس میکنم امروز همه در کوما سیاسی فرورفته اند..
لهذا برای خارج شدن مردم و سیاسیون از حالت کومای سیاسی؛ نیاز به دادن یک شوک قوی است چنین شوکی باید توام با آگاه شدن آنان از واقعیت ها باشد نه وعده های میان تهی و سرخرمن! نه شعار های تغیر و امید و دسترخوان و همگرایی و ..
رسالت وارد آوردن این شوک و امیدوار کردن مردم؛ بردوش روشنفکران و نخبگان سیاسی و آنعده کاندیدان است که تا اکنون آلوده به سیاستهای زورمدارانه و گمراه کننده ی امریکایی نشده باشند
در ضمن بشر از خطا مبری نیست. بنظرم اگر کاندیدی بمردم تشریح کند که اقدامات سیاسی او در دوران پسا طالبانی، همه اشتباه نبوده و اگر هم اشتباهی سرزده باشد مایه ی عبرت اش گردیده است.شاید بتواند جنبشی و تحرکی را ایجاد کند. چسپیدن به شعار های میان تهی؛ ساختن اجندا های که هیچکس وقعی بر آن نمیگذارد مردم را بیشتر به کوما خواهد برد. و آنگاه این آهنگ هندی جنازه بهار را زمزمه خواهند کرد

جنازه بهار 

این گیتی! و این گردهمایی  به کارم نمی آید
حال دل بیقرارم را به کی بگویم ؟
چراغ مزارم  خاموش  شده
ایکاش بتوانم فراموش  کنم!! ولی فراموش نمیشود 
کسی آمد و جنازۀ بهار را  بتاراج برد

مرا نه احوال و نه نشانی از یار می رسد
دشمن را نیز اینگونه سزا از محبت نه رسد
خدا را آنانی می یابند که در  تلاش خداوند اند
مرا صرف یک سوزش دلدار میرسد

حتا در بیابان هم پناهگاهی ندارم
برای پاک کردن غمها بهانۀ نمی یابم
با کسی که دلم محبت داشت
چگونه آن دلدار را بفهمانم
پس از یک قمار باخته هنوز در جستجوی یارم

از دور میبینم کسی اشک میریزد

از نگاه های شکسته اشک میریزد کسی
چگونه نروم من؟؟؟؟  مرا میخواهد کسی
یا دل شکسته را ترمیم کن یا همه معابد را ویران کن
ای کوه ها مرا راه دهید
ای سنگ ها راهم را باز کنید


یی دنیا ! یی محفل میری کام کی نهین

کیس کو سونا هون حال دل بیقرار کا؟
بهوجتا هوا چراغ هون اپنی مزارو کا
ای کاش بول جاهون مگر بهولتا نهین
کیس دوم سی اوتا  تا جنازه بهار کا

اپنا پتا میلی نه خبر یار کی میلی
دشمن کبهی نه  ایسی سزا پیارکی میلی
اونکوخدا میلی هین خدا کی جین هی تلاش
موجکهو بس ایک جهلک میری دلدار کی میلی

صحرا مین آکی بهی  موجکی تهیکانا نا  میلا -
 غم کو بولا نی کا  کوهی بهانا نا میلا
دل ترسی جیس مین پیار کو
 کیا  سمجهون اوس سنگسار کو
ایک جیتی بازی هار کی مین دونو بیچ ری یار کو

دوری نگاهون سی آنسو  بهاتا هین کوهی
کی سی  نه جاهون مین مهجکو بولتا هین کوهی
یا توتی دل کو چور دو!  یا ساری بندهن تود دو
ای پربت رستا دی موجی ای کان تو دامن چور دو

هیچ نظری موجود نیست: