۱۳۹۴ مرداد ۲, جمعه

ماه


پایت به صحن چون بنهادی شدم جسد
با هر نگاه سرد تو میگشت دل رصد
کشور گشایی یاد همی داد چشم تو
شاهان عصر خویش به ادلال مستند
پیراهنت برنگ شقایق بود سلاح
انگار فتح قارۀ دل راست او بلد
ماه تکیده یی به فراسوی شیشه ام
صد بار زیر پای خیالت شدم لگد
روح و دلم به دوزخ درد آنچنان بسوخت
مثلیکه روی زخم نمکدانی بشکند
باشم سپید یا که سیه مهره های نرد
با کِشت هر نگاه تو ام مات تا ابد
مغروق در سکوتم و تنها و بی کسم
از آتش لباس تو جوید دلم مدد
چرخانی یم چو دانۀ تسبیح روی دست
حتا کزین سرا سر دنیا خورد حسد
رازیست بین دست و دل من ندانم هیچ
از دست رفت هرچه دلم بست در سبد
تنها ترا ز بَر شدم اندر مرور و بس
کز این مرور زخم شکیب است بی عدد



هیچ نظری موجود نیست: