۱۳۹۴ تیر ۲۸, یکشنبه

ترانه های پُر ((فروغ)) احمدظاهر

احمدظاهر و فروغ


در اواسط سال 2007 در دکان های افغان ها در اروپا کست و يا سی دی جدیدی از احمد ظاهر بفروش ميرسيد که آواز خوان مشهور افغانستان در خانه اش با سازی آرگن گونه، شعر بلند بالای فروغ فرخزاد « گريز و درد» از اثر معروف اش اسير را ميسرايد. معمولا احمد ظاهر در محافل خصوصی و يا زمانيکه با خودش خلوت ميکند، شور و سر مستی بيمانندی از خود بيادگار گذاشته است. ولی درين کست، احمد ظاهر صدای حزن انگيزی دارد. با آهستگی و فراق آواز ميدهد. با وجوديکه پخش صدا از کيفيت عالی برخوردار نيست، ولی شعر فروغ با صدای احمد ظاهر انسان را تا آستان سوزناکترين صدا های وداع و جدائی ميبرد.
اگر اين کست آخرين زمزمه های ثبت شدۀ احمد ظاهر نباشد به هر حال آخرين کست احمد ظاهر است که بدست علاقمندان اين هنرمند ميرسد. بدين سان، چينن استنباط ميشود که گويا احمد ظاهر مرگش را حس ميکرده و يا دست کم حدس ميزند که ممکن بلائی بزودی ها بسرش آرند. و او را از گزند حاکميت گريزی نيست !؟ رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت . باری، احمد ظاهر گويا با ياران و عاشقان اش درين سروده خدا حافظی ميکند :
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بی اميد
در وادی گناه و جنونم کشانده بود

رفتم که داغ بوسۀ پر حسرت ترا
با اشکهای ديده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در اين سرود
رفتم ......

اگر اين کست بازهم بعنوان آخرين کست احمد ظاهر تلقی شود، می بايد کنجکاونه اين پرسش را طرح کرد که چرا آخرين آهنگ احمد ظاهر شعر فروغ است. اين پرسش ما را به وجوه مشترک اين دو عنصرهنری که يکی در شعر و ديگری در آواز خوانی سلطان قلب ها شده اند، نزديک . ميسازد احمد شاملو شاعرايکه به شعر فروغ ارج ميگزارد، می گويد " : در زمان ما آنجا که سخن باز می ماند شعر آغاز می شود، البته موسيقی، صورت ديگری از شعر نيز می تواند به حساب آيد.»بدين سان احمد ظاهر در شعر فروغ آغاز ديگری ميگيرد و اين آغاز تا مرگ، او را بدرقه ميکند
چنانکه خود می سرايد : « رفتم که نا تمام بمانم در اين سرود .» در ميان ترانه های احمد ظاهر ، اشعار فروغ فراوان بچشم ميخورند. او نه تنها شعر فروغ را زيبا
ميسرايد و با احساس بلندی آواز ميکند. آواز خوان معروف در شعر فروغ احساس راحتی می کند و بر خورد خودمانی ای با شعر فروغ دارد.
شاعر، پژوهشگر افغان آقای مسعود قانع در کنفرانسيکه بمناسبت شصتمين سال تولد و بيست و هفتمين سال مرگ احمد ظاهر که از طرف کانون فرهنگی افغان های شهر ستراسبورگ در فرانسه در ژوئ2007برگزار شده بود، به اين نکته انگشت ميگذارد که احمد ظاهر در يکی از آهنگ هايش دو شعرفروغ را مخلوط می کند. آقای قانع با قاطعيت می گويد که احمد ظاهر به فروغ می گويد « : که اين گونه نيز ميشود ! ». رجوع شود به گزارش شب يادبود احمد ظاهر- سايت های گفتمان، کابل ناته ،زندگی، نی و...طوريکه در ساحه ی آواز خوانی مروج است، هنرمندان معمولاً شعر يک شاعر را در تصنيفات خود از مصرع اول شروع ميکنند. چنانکه احمد ظاهر وفا دار بدين رسم، اشعار خيلی از شاعران را از اولين مصرع خوانده است. ولی آواز خوان ما در شعر فروغ احساس ديگری از خود بروز ميدهد. هنگاميکه روی شعر زيبای ديدار تلخ از مجموعه اسير آهنگی به زيبائی اين شعر بمردم عرضه ميکند و طوريکه ميدانيم که اين شعر با اين مصرع شروع ميشود :
به زمين ميزنی و ميشکنی
عاقيبت شيشۀ اميدی را
درين جا احمد ظاهر آهنگ اش را از بند چهار شروع ميکند :
اين چه عشقی است که در دل دارم
ميگريزی زمن و در طلبت
من از اين عشق چه حاصل دارم
باز هم کوشش باطل دارم
طوريکه تو جه ميشود که آواز خوان ما، باز همين بند را جا بجا ميکند و مصرع سوم را بجای دوم و مصرع دوم را بجای مصرع سوم ميگذارد.و آيا باز هم احمد ظاهر بار ديگر به فروغ نمی گويد که اين شعر را ميتوان ازين جا شروع کرد و بدينسان خواند؟!
احمد ظاهر گويا با دوستداران هنر می گويد که شعر فروغ آنقدر پر لطافت است که به هر شکلی که شعرش را آواز کنی زيباست! و او حق بجانب است.احمد ظاهر به تمامی خوانندگان شعر فروغ از افغانستان تا ايران از تاجيکستان تا وسعت بزرگ سرزمين
فارسی زبانان می گويد که فروغ را نمی توان محدود به يک جغرافيا خاصی کرد. فروغ از آن« فروغ دوستان» است و او شعر فروغ را انچنان که دوستداران شعرش آرزو ميکنند، ميخواند . به شعر وداع از کتاب اسير به صدای احمد ظاهر گوش کنيد. درين آهنگ امواجی از جدائی، حسرت، تلخی و شرينی به زيبائی ويژۀ جان ما را تسخير ميکند:
ميروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ويرانه خويش  
بخدا ميبرم از شهر شما  
دل شوريده و ديوانه خويش
شاعر و آواز خوان که هر دو محبوب ميليون ها انسان اند. اين ها که در دو ديار مختلف زيستند، آنقدر بهم نزديکی دارند که بعد از مرگ، براستی يک زوج هنری را ميسازنند و فرا تر از مرز و ديوار هاييکه میان مردمان تحميل کرده اند، پرواز ميکنند. آوانيکه احمد ظاهر با شعر فروغ آشنائی پيدا ميکند، با شعرش چنان زندگی ميکند که خود گوئی اين دو زندگی عاشقانه ی مشترکی داشته اند. احمد ظاهر بعد از
مرگ اش در شعر فروغ « تولد ديگر» مييابد. و فروغ در آواز احمد ظاهر جلوۀ نوی پيدا ميکند. آهنگ های احمد ظاهر مثل شعر فروغ لبريز از احساس، عاطفه، صلح، عصيان و دلنشين اند. شعر فروغ مثل آهنگ احمد ظاهر دلپذير، عميق، اجتماعی ، سياسی و پر از لطف اند. احمد ظاهر وقتی شعر اسير را ميخواند، پرسشی در ذهن چينن رخنه ميکند که براستی اين آهنگ عاشقانه را به فروغ نمی خواند!؟ و يا اگر به کتاب فروغ مراجعه شود، مطالعه اين شعر چنان بنظر ميرسد که
طرف مورد مخاطب فروغ، احمد ظاهر باشد!؟ هر چند فروغ احمد ظاهر را نمی شناسد.
ترا ميخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت بگيرم
توئی آن آسمان صاف و روشن
من اين کنج قفس، مرغی اسيرم
يکی شعرش اش صميمانه است و ديگری آوازش. احمد ظاهر شعر فروغ را بگونه ی آواز ميکند که اگر شنونده با شعر فروغ آشنائی نداشته باشد، گمان ميبرد که شعر از خود احمد ظاهر است. بدين سان احمد ظاهر يکی از بهترين سرايندگان شعر فروغ ميشود که فرا تر از مرز ها بی بديل ميماند. هر چند اشعار فروغ ساده، صميمی و روان اند و آن پيچيدگی که در شعر برخی از شاعران بنظر ميرسد، در گفتارفروغ ديده نميشود. با آن هم ميتوان گفت که احمد ظاهر يکی از بهترين فروغ خوانان زبان فارسی است.
مرگ در دوران شکفتگی
احمد ظاهر خودش را آنقدر به فروغ نزديک حس می کند که فرياد مرگش را به گونه ی فروغ و آن طوريکه فروغ سروده است، آواز ميکند. مرگ من روزی فرا خواهد رسيد - در بهاری روشن ازامواج نور.
باری، يکی از معروفترين ترانه های افغانستان اين آهنگ احمد ظاهر است که بنام مرگ من شهرت یافته است. اين آهنگ بروی شعر معروف فروغ بنام بعدها از کتاب عصيان ساخته شده است. اين شعرو اين آهنگ بعد از مرگ اين دو هنرمند چه در افغانستان و چه در ايران و تاجيکستان، آوازۀ بسزای ميگيرن.
مرگ من روزی فرا خواهد رسيد
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستان غبار آلود و دور
يا خزانی خالی از فرياد و شور
مرگ من روزی..................
فروغ وقتی شعرش را ميسرايد، انگار که نتنها به خود بلکه به احمد ظاهر نيز فکر ميکند! مرگ شاعر « در زمستان غبارآلود و دور» فرا ميرسد و مرگ آوازخوان « در بهاری روشن از امواج نور». اين دو مصرع در بند اول شعر بچشم ميخورند!
هر چند در نوشته ها عمر فروغ را سی و دو ساله نگاشته اند. ولی اگر به گفته ی سیمین بهبهانی که احمد ظاهر شعرش را دوست ميداشت اتکا کنيم، فروغ به عمر سی و سه سالگی میمیرد : « بايد اين را هم بگويم واقعا فروغ مظلوم واقع شده، از کلمه مظلوم خوشم نمي آيد، اما فروغ ستم روزگار را ديده،همین مرگ قضا و قدري فروغ ستم عجيبي بوده در حق اوکه در سي و سه سالگي و در دوران شكفتگي
بيفتد و بميرد. واقعا وحشتناك است. چه کارها که مي توانست بكند .»
فبروری 2007 سا بتي بی سی ی - گفتگو با سيمين بهبهانی
فروغ در سن سی و سه سالگی در ساعت چهار و نيم بعد از ظهر دوشنبه بيست و
 چهارم دلو ١٣۴۵ در یک حادثه هولناک رانندگی در جاده دروس- قلهک کشته ميشود .
احمد ظاهر نيز به سن سی و سه سالگی در دوران شکفتگی، در بيست و چهارم جوزا 1358 بقول حاکميت وقت در يک « حادثه ترافيکی » . کشته ميشود
بدين سان اين« دو عنصر هنری » در بيست و چهارم ماه و در عمر سی و سه سالگی و روی جاده دریک « حادثۀ ترافيکی » نا خواسته ميميرند ! باری، همانطور که حضور فروغ در سروده ها و زندگی هنری احمد ظاهر جلوه گر است، همانطور مرگ احمد ظاهر نيز مرگيست فروغ گونه!

پيشگامان
اگر فروغ در کنار احمدشاملو و يا اخوان ثالث از پيشگامان شعر معاصر فارسی است. احمد ظاهر در کنار ديگرانی از همعصران اش از جمله ظاهر هويدا از پيشگامان موسيقی معاصر افغانستان بشمار می آيد.
اشعاريکه احمد ظاهر از فروغ خوانده است بيشتر از کتاب اسير است و با اضافه چند شعر از کتاب عصیان. جدا از اشعاريکه در بالا سخن رفت، ميتوان اشعار زير را نيز ياد کرد که احمد ظاهر هر شعر فروغ را با اهنگی دلنشين و بسيار زيبا اجرا کرده است :

در برابر خدا
از تنگنای محبس تاريکی
از منجلاب تيرۀ اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا
و ...
هر جائی
از پيش من برو آه دل آزارم
ناپايدار و سست و گنه آارم
در آنج سينه يك دل ديوانه
در آنج دل هزار هوس دارم
و....

دعوت
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و ميدانم
چرا بيهوده می گويی، دل چون آهنی دارم
نمی دانی نم دانی که من جز چشم افسونگر
در اين جام لبانم باده مرد افکنی دارم
و ...
شعری برای تو
اين شعر را برای تو ميگويم
در يک غروب تشنۀ تابستان
در نيمه های اين ره شوم آغاز
در کهنه گور اين غم بی پايان
و ....

جای دارد که در سی و مين سالگرد قتل آواز خوان مشهورافغانستان باز هم به سخن جاويدانه ی فروغ مراجعه کنيم وبدين مناسبت آخرين فرياد فروغ از کتاب
« ايمان بياوريم به اغاز فصل سرد » ... را
آواز کنيم :
« پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست ». 
 نوشته : ظاهر دیوانچگی
برگرفته از سایت فردا

هیچ نظری موجود نیست: