۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

وز رنگ شفق ترشح خون آید



تجربه نشان داده در رژیمهای دیکتاتوری زمانیکه روزنامه نگاران و تاریخنویسان  یا با تطمیع و یا از سر ترس قلم را بر زمین میگذارند، شاعران آنرا  برمیدارند و هنرمندان آنرا شجاعانه فریاد میزنند. سروده ای  را که ملاحظه میفرمائید نمیدانم از کیست اما با صدای زیباتر از زیبا و سحار شهید نینواز زمزمه شده است. این سروده در دل خود حرفهای  شاعری را دارد، که عاری از کنایه و مجاز؛ بی پرده از درد بیدردان فریاد میکشد. از قانون شکنی قانون سازان  ناله ها دارد. در هر بیت و مصراع آن عشق به میهن شعله ورست و برای میهن و بهبودی مردم آن فریادها برای ایجاد یک فکر نو  در سینه و سر دارد؛ مهمتر از همه  برای سرنشینان این آشیانه، بدون تفریق دین و تبار، ناله و فریاد ها  را در بر دارد.
این سروده در واقع بیانگر داستان فریاد قلبی تاریخ احساسات مردم ماست که شاعر و آواز خوان با مهارت در ذهن ها میناتوری اش کرده است. و استاد فضل احمد نینواز با ساخت آهنگی روی این سروده در واقع از تاریخ احساسات مردم در حال تحول و کشوری در حال دگرگونی، تاریخ احساسات جوانان آرمانخواه، تاریخ جدائیها، قانون شکنی ها ، دلتنگیها، تاریخ زندانها، آزادیها، به تصویر  کشیدن خرابی ها، بیان دلتنگیها از خرابتر نشدن بیش از این،  را با هشدار ها  به تصویر میکشد.
این آهنگ که  طعم داستان کوتاه، دلنوشته و خاطره را دارد، ، بر دلنشینی شعر میافزاید! ایکاش حالا فضل احمد نینواز و شاعر این سروده در قید حیات میبودند و میدیدند که مشاور ارشد مجلس سنا و مشاور قانون سازان با سلاح دشمن به چنگ پولیس می افتد و خموشی عالم را فرا میگیرد. انگار آب از آب تکان نخورده

یک فکر نوی ز بهر ما باید کرد
این شیوه کهنه را رها باید
با زور مجازات و فشار قانون
ما را به وظیفه آشنا باید کرد
اوه چسان کنم؟ چو بلبلان فغان کنم
غم دلم نهان کنم بدوستان بیان کنم

آنانیکه سوار اسپ گلگون شده اند
از ممکن ارتجاع بیرون شده اند
با آنکه مشهورند به قانون شکنی
امروز نماینده قانون شده اند
اوه چسان کنم؟ چو بلبلان فغان کنم

بد هم نفسان نرد غلط باخته داند
یک جامعه را به شبهه انداخته اند
با آنهمه امتحان هنوز این مردم
خود را به ثبات عزم نشناخته اند
اوه جسان کنم؟ چو بلبلان فغان کنم

دستی که به پرده کعبه را دیر کند
بیگانه خودی یگانه را غیر کند
بیرون شده ز آستین شهر آشوبی
از دست چنین بشر خدا خیر کند
اوه چسان کنم؟ چو بلبلان فغان کنم

از سطح افق شعله گلگون آید
وز رنگ شفق ترشح خون آید
یک پرده بسیار مهم بالاست
تا از پس این پرده چه بیرون آید
اوه چسان کنم؟

تا جرئت و پشتکار توام نشود
شیرازه  ای کار ها منظم نشود
گیرم نشد این بنای ویران آباد
بی شبهه از این خراب تر هم نشود
اوه چسان کنم؟ چو بلبلان فغان کنم

ای دوست برای دوست جان باید داد
در راه محبت امتحان باید داد
تنها نبود شرط محبت گفتن
یک مرتبه هم عمل نشان باید داد
اوه چسان کنم ؟ چو بلبلان فغان کنم


هیچ نظری موجود نیست: