۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

مخمس بر غزل ایرج دهقان


خمید قامتم و فصل چنگ و عود گذشت
نزول  آیۀ  اعجاز و نفع و سود گذشت
عروج آه دل  از شعله ها و دود گذشت
شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت 
به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت

دل ار چه شعلۀ تلخ جهنمی نوشید
ز انجمـــاد نفس سینه نقش تیــر  کشـیـد 
خلایقم به سقوط  آبشار وار  بدید
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید 
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت 

زمان راکد و هزیان بلب؛ بدل  تب بود
فروغ اشعۀ خورشید و چاه غبغب بود
فروغ بزم طرب ماهتاب و کوکب بود
شبی به عمرم اگر خوش گذشت آن شب بود 
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت 

شبی که دیده و دل هر دو جستجوی تو داشت
سپهر  مهر به تعظیم تو فرو نگذاشت
قد رسای خیالم وصال  و مستی داشت
چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت 
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت 

چراغ چشم تو قرمز به راه بستۀ ما
فگند بند نوینی به پای خستۀ ما
فروغ مهرنتابی بجان تشنۀ ما 
گشود بس گره آنشب ز کار بستۀ ما 
صبا چو از بر آن زلف مشک سود گذشت

محال آرزوی  دست  کوته ام بدعا
به ژرف کوه مثل حفر تونلم بخدا
شکیب حسرت و افسوس آرزوست مرا
غمین مباش و میندیش از این سفر که ترا 
اگر چه بر دل نازک غمی فزود گذشت



هیچ نظری موجود نیست: