۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

كشتي ‌راني مگس و مدعیان تخت


یک  قطره  آب بود  با  دریا  شد
یک ذره  خاک با زمین یکتا  شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید  و    نا پیدا  شد

نمیدانم این رباعی عمر خیام تا چه اندازه قبای برازنده ی مطلبی است که میخواهم برآن انگشت نهم ؟ زیرا میخواهم با توسل به همین رباعی از یکسو محتوای اظهارات چند تا کاندید بی نام ونشان ریاست جمهوری را که از پشت تربیون طلوع با شعار های ساختگی؛ کُنه و جوهر " ِنیّت، مراد و مقصد" شان را امروز در حضور خبرنگاران بر ملا کردند به بررسی گیرم و از سوی دیگر
به بر رسی لشکر دیگر از سیاستمداران انترنتی  که با لایف آمدن ها در فیس بوک  ادعای تصرف تخت پادشاهی دارند بپردازم. حرفهای گُنده تر از دهن تورسن زاده؛ابدالی ؛ غلام فاروق نجرابی و چند تای دیگر که یادم نمانده مرا بی اختیار بیاد رباعی بالا انداخت. خدایا ! قرارست یکی از همین ها پادشاه مملکت شوند؟ خدایا این جمع چه فکر میکنند؟آایا اینها واقعن نمیدانند که ادعای اینها در میدان سیاست ( آمد مگسی پدید و نا پیدا میشه ) مثل همان ۴۳ تای انتخابات اول و ۱۴ تای دوم است؟! اینها کی هستند که با اعتماد به نفس میگویند:ما نمیخواهیم ما نمیگذاریم! اجازه نمیدهیم؟؟با کدام نیرو و قدرت؟
  در فضای مجازی هم اردوی دیگری ایجاد شده که مدعیان تاج و تخت کشور هستند!  لشکر نیرومند انترنتی؛ لشکری که فقط با زبان هتاکی و فحاشی آشناست و حتا از همان خرده مدنیت و فرهنگی که ادعا آنرا میکنند و به آن میبالند. هم به کلی بی بهره اند.
این گروه  با زبان اهانت آمیز خود؛ نه تنها  به تر و خشک و حاضر و غایب و گناهکار و بیگناه رحم نمیکنند بلکه به تمام مواریث تاریخی و هویت بخش جامعۀ و همۀ شخصیتهای مرده و زنده؛ خاین و شریف  با زبانی هرزه و فجیع به باد تمسخر و تهمت و هتاکی و بی ادبی میتازند.
گرچه نیروهای رئیس مجرائیه اخیرآ افولی بیسابقه داشته اند؛ اما اینک با اظهارات این و آن فرصتی دوباره برای آنها نیز پدیدار شده است. مهمتر از همه اینکه تمام این لشکر مخالف از امریکا میخواهند که امریکا  باید به آنها گوش کند و از آنها  حمایت کند تا آنها افغانستان قوی و مقتدر بسازند!پاکستان و تروریزم را نابود کنند فااعتبرو یا اولی الابصار واقعن بگفته مولانا که هنوز هم در این قرن ۲۱ گاهی مگسی در بالای ادرار کشتی رانی میکند
دفتر چهارم
كشتي ‌راني مگس
آن مگس بر برگ کاه و بول خر؛
همچو کشتیبان همی افراشت سر؛
گفت من دریا و کشتی خوانده‌ ام؛
مدتی در فکر آن می ‌مانده ‌ام؛
اینک این دریا و این کشتی و من؛
مرد کشتیبان و اهل و رای‌ زن؛
بر سر دریا همی راند او عمد؛
می‌ نمودش آن قدر بیرون ز حد؛
بود بی‌حد آن چمین نسبت بدو؛
آن نظر که بیند آن را راست کو؛
عالمش چندان بود کش بینشست؛
چشم چندین بحر همچندینشست؛
صاحب تاویل باطل چون مگس؛
وهم او بول خر و تصویر خس؛
گر مگس تا ویل بگذارد برای؛
آن مگس را بخت گرداند همای؛
آن مگس نبود کش این عبرت بود؛
روح او نه در خور صورت بود.
‌مگسي بر پرِكاهي نشست كه آن پركاه بر ادرار خري روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتي مي‌راند و مي‌گفت: من علم دريانوردي و كشتي‌راني خوانده‌ام. در اين كار بسيار تفكر كرده‌ام. ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتي مي‌رانم. او در ذهن كوچك خود بر سر دريا كشتي مي‌راند آن ادرار، درياي بي‌ساحل به نظرش مي‌آمد و آن برگ كاه كشتي بزرگ, زيرا آگاهي و بينش او اندك بود. جهان هر كس به اندازة ذهن و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه.

هیچ نظری موجود نیست: