۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبه

خداوند عطشناک ترین معشوق


عرفای بزرگ خداوند را معشوق و بنده گان را عاشقان مجذوب خدا مید انند. طوریکه شیخ بهایی میگوید : (ای تیر غمت را دل عشاق نشانه- جمعی بتو مشغول و تو غایب ز میانه- گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد- یعنی که ترا می طلبم خانه به خانه) شاید عرفای چون ابوسعید ابولخیر؛ بایزید بسطامی و حلاج وقتی بخدا رسیدند به این نکته پی بردند که خداوند خودش هم دوست دارد در مقام معشوق از عاشقانش بشنود و از معشوق بودنش حظ ببرد. 

مضاف بر این از آيه شریفه "و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون‌" ترجمه : من انسان و جن را برای عبادت خویش هست کرده ام.) چنین استنباط میشود که . خداوند با علاقمندی میخواهد معشوق بنده گانش باشد. واضح است که مراد از "عبادت‌" در این آیه شریفه "معرفت‌" است‌; و چون "عبودیت‌" لازمه "معرفت‌" است‌، پس معرفت الهي‌، همان عشق ورزیدن است. و عشق ورزیدن به معشوق بدون تسليم‌، فرمان برداري‌، خضوع‌، خشوع‌، بندگي و عبادت‌، ميسر نيست‌ بنابرین معشوق معرفت خودش را تنها به عاشقی عنايت مي‌كند كه تسليم به او شده باشد، تنها او را بپرستد، و از او فرمان برد! این معشوق به راز و نیاز با معشوق بطوری عطشناکی علاقمندی و دلبستگی دارد. حتا او عاشق را به همین منظور آفریده است . خدا هیچگاه از عبودیت عاشقانش خسته نمیشود همیشه و در همه حال دست نوازش بر روی عاشقانش میکشد و میگوید : این درگه من درگه نومیدی نیست 

صد بار اگر توبه شکستی باز آ- 
 ببخش
خدایی کن ای مه گناهم ببخش      در آغــوش هستی پنـاهم ببخش
بعشقم نگیری به مرگـم  سـپار      به اشکم نبخشی به آهـم ببخش
بموی  سپیدم نظر کن  ز مهر          پس آنگه ببخت  سیاهم  ببخش
گناهم گران است وعشقم گـواه       گنــاه مـرا بر گـــواهم ببـخش
نخواهی اگر لب گشایی زخشم           نگاهی کن  و  با نگاهم ببخش
بیاری  بـپا  خیزو دستم بگــیر      گنهـکارم امـا گـناهــم ببخــش

           

هیچ نظری موجود نیست: