۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

شهنشاه حسن


پیش چشمانت بساط لاجوردی نقش پاست
با فروغ ماه رخسارت قمر بی مدعاست
تو بحسنت بی نظیری سیرتت اما شبیه
لیلی و شیرین وعذرا ها و بلقیس سباست
از جمال دلکشت صد شعله افتاده در آب 
مادر نوری و جسمت حسن دنیا را قباست
چلچراغ باور زیبایی ات ورد زبان 
هر دهن در وصف تو گویا و اما بی صداست
آیۀ تطهیری و چون شام زیبا دلپذیر
جویمت از مهر جانا از دل و جان سالهاست
طاعتم دیدار ازعکست شده هرصبح و شام
گرد خاک حسرتم کاین دل به عشقت مبتلاست
آنچنان پاک و قدیسی نور بارد از تن ات
کوثر آگین مرمرین تن سورهء اعطیناست
مست و مخمورند از نظاره ات گلها و من
شعله ء حزنم ولیکن شوق پروازم رساست
باز در قلبم حمیدی تازه شد زخم کهن
مژدهء دیدار تو کلک خیالم را عصاست



ص

هیچ نظری موجود نیست: