۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

آهنگ زیبایی از احمدظاهر و میریلی ماتیو

و دلبرا  گر تو یار من باشی مونسhttps:// 
گاهی  ایجاب میکند تا به دنیایی پناهنده شویم که رنگ، نژاد، مذهب، دروغ، ریا، خیانت وغیره در آن معنایی ندارد و هر چه هست "عشق و زیبایی" است. بیاد کوکب بی بدیل شرق "احمدظاهر"،و  اجرایی  از میرلی ماتیلیو با صدای دل انگیز که  لطافت و احساس در آن موج میزند، زنجیر دروازه کنک را میگشایم  

دلبرا گر تو یار من باشی 
مونس شام تار من باشی 
آنقدر می شوی عزیز بر دل 
کفر گویم خدای من باشی 

ای دلبرم! ماه پیکرم! 

هدف تیر دشمنان گردم 
کز ره صدق یار من باشی 

چه شد خطا از من ای پری پیکر 
که پر نمودی ز خون دل ساغر 

دلبرا گر تو یار من باشی 
مونس شام تار من باشی
?v=






































و همین آهنگ بصدای میرلی ماتیو




این هنرمند فرانسوی است و  در ۲۲ جولای ۱۹۴۵ در فرانسه متولد شده است. بگذارش ویکی پیدیا ایشان ۱۲۰۰ آهنگ در ۱۱ زبان 
ثبت نموده اند. جالب است که زنده یاد احمد ظاهر به چه مهارتی از کمپوز این هنرمند چه زیبا استفاده نموده است.

برگردان آهنگ از آلمانی به پارسی

هنگامیکه خورشید مثل یاقوت سرخ در بحر فرو می رود
آهنگی از گذشته در قلبش طنین انداز است
آهنگی که ، در مورد تو می گوید
او سوار شد
و سپس سخنی فراق  و هجران را به آن عزیز گفت
"گریه نکن اگر برنگشتم"
شخص دیگری را برای خود پیدا کن 
خیلی سخت نگیر
  سپس یک کبوتر سفید به سمت شما پرواز می کند تا
آخرین سلام  مرا از آن طرف بحر با خود بیاورد "
Laraloma ، خداحافظ لا پولما ، خداحافظ)
مثل دریای مواج
 زندگی یک رفت و آمد است
و چه کسی می تواند درک کند
او میدید
هر روز صبح به بیرون
قایق او ، "لا پالوما"
دیگر هرگز آنجا نبود
و یک ...

La Paloma ade

Wenn rot wie Rubin die Sonne im Meer versinkt
Ein Lied aus vergangener Zeit in den Herzen klingt
Das Lied, es erzählt von einem
Der ging an Bord
Und da sagte er zur Liebsten ein Abschiedswort
„Weine nicht, wenn ich einmal nicht wiederkehr'
Such einen andern dir
Nimm es nicht so schwer
Und eine weiße Taube fliegt dann zu dir
Bringt einen letzten Gruß übers Meer von mir“
Lara, ade (Lara, ade)
Wie die wogende See
So ist das Leben ein Kommen und Gehen
Und wer kann es je verstehen?
La Paloma, ade (La Paloma, ade)
Wie die wogende See
So ist das Leben ein Kommen und Gehen
Und wer kann es je verstehen?
Sie sah
Jeden Morgen fragend hinaus zum Kai
Sein Boot, „La Paloma“
Es war nie mehr dabei
Und eine

هیچ نظری موجود نیست: