۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

من ,سگرت و هویدای بزرگ


نزدیک به یکسال و چهار ماه است که با سگرت وداع نموده ام! البته از 20 سال و اند سگرت یگانه رفیق شقیق تنهائی هایم بود. من بر خلاف دیگران در ترک کردن این یار با وفا , بدنبال هیچگونه روش ویژه, مرسوم  و موثر نرفتم بلکه همانگونه که روزی  دست تقدیر دستهایمان را به هم نهاد و سفره دوستي را در دشت آرزوها ی خاکستر شده گسترانديم به همان سادگی از هم جدا شدیم انگار هر دوی ما فراموش کردیم که روزی من با زمزمه زیر لب و او در امواج دود به یکدیگر اطمینان داده بودیم  که: "تا دم مرگ هوا خواه تو ام گریه مکن"
بلی ! بگفته امیرجان صبوری "زندگی  همین است! زندگي تنها يادگاري از محبت و رسم خوشايندي است ! شاید یادگار محبت و رسم خویشاوندی ما (من و سگرت) به همین آهنگ هویدای بزرگ گره خورده بود و جدایی ما هم  تقریبآ با ارتحال هویدای بزرگ همزمان بود! درود بر هویدای بزرگ که روزی با این آهنگ زیبا بر زخمهایم مرهم میگذاشت
من شریک غم جانکاه توام، گریه مکن
همره و همدل و همراه توام، گریه مکن
تاج ماتم به سرم، گنج غم دوست بدل 
لاجرم هندوی درگاه توام ، گریه مکن
مرگ بگرفت هواخواه تو را اما من
تا دم مرگ هواخواه توام، گریه مکن
من که سودازده اشک توام، آه مکش
من که چون آیینه آه توام، گریه مکن




 بدون شک  در زندگی  بعضی از دردها را میشود با نوشتن, پناه بردن به موسیقی و دنیای شعر و تخیل
اندکی سبک کرد. اما بعضی از دردها آنقدر خفقان آورند،که هیچ چیز نمیتواند به آدم احساس آرامش بدهد و رفته رفته آنقدر سنگین میشوند که حتا زبان و نفس آدم را بند می کنند! بدون مبالغه در طول همین 20 و چند سال با افروختن هر دانه سگرت همین آهنگ هویدای بزرگ در امواج زیگزاکی دود سگرت در پیش چشمانم نمایان و بگوشم طنین می افگند و سپس بطور اعجاز انگیزی به آرامش کوتاه مدت دست می یافتم . جالب اینجاست که هیچگاه نفهمیدم  دود سگرت چرا با این آهنگ عجین و چه مناسبتی با آرام  کردن من داشت

هیچ نظری موجود نیست: