۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

بذل پادشاهی



پاچاهی بخشی یا پاچاهی گردشی؟

دقایقی پیش در خبر ها شنیدم که پشتاره ئ سنگین ریاست جمهوری همه شمول را که داکتر عبدالله با دل ناخواسته مجبور به حملش شده بود، الیوم یکشنبه، دریک ساعت سعید، نکوتر از عید، از شانه زخمی و تن پر از عرقش با شکرانه پاهین و در پشتاره اشرفغنی نهاده و بدینوسیله این بار، جناب شان نه اینکه پاچا گردشی ، بلکه پاچاهی بخششی را در تاریخ کشور رقم زدند.
راستش را بگویم ما نسلی که در گریزی ناگزیر مجبور به ترک میهن شدیم، در جایگاهی  چندانی قرار نداریم که بر مسند داوری نشسته و با قاطعیت حسن و عیب این کار را برشماریم. حد اقل بخود این حق را نمیدهم که این کار را تائید یا تقبیح کنم دیگران را دلش! اما بخشش پادشاهی و آنهم با مراسم تحلیف،  خواهی نخواهی سوالاتی را  در ذهن آدم می آرد که نمیشه از آن سطحی گذشت! بطور نمونه همین یک گپ خو از همان لحظه اول شنیدن این خبر در ذهنم میگرده که : کفاره قسم خدمت بمردم به عنوان رئیس منتخب شان در این ماه مبارک رمضان چه خواهد شد ؟ و سوالاتی ازین قبیل دیگر.. لهذا در این متن نه چندان کوتاه سعی می کنم، برداشت خودم را از مفهوم کلی بذل و بخشش پاچاهی؛ که بیشتر در محور سخنان موافقان و مخالفان این موافقتنامه میچرخد را به اختصار نوشته و مورد بررسی قرار دهم!.
بهرصورت نیم ساعت ازین خبر نگذشته بود که: غوغای موافقان و مخالفان این موافقتنامه ذیلن در فضای  مجازی بویژه فیس بوک پیچید..
یک : موافقان با نشر مواد موافقتنامه و توجیه کردن هر بند، آن به نفع تیم خود، بویژه بزرگنمایی مقام شورای مصالحه برای داکتر عبدالله، چنان غوغائ را براه انداخته اند؛ که انگار به فتح دروازه سومنات نائل شده اند. اینها بگفته ایرانیها چنان سخنان گنُده تر از دهان شان میزنند که آدم مات و مبهوت میماند.در حالیکه هر کس این نکته را میداند که در وطن ما تنها رئیس جمهور نظر به قانون اساسی صاحب اصلی صلاحیت برای پنج ساله و بیشتر از آن هم است و بس! دیگران در پیشگاه رئیس جمهور هیچکاره اند و لو هر کسی که باشند. با اینحال از  توجیهات این دسته عاشقان سینه چاک کاملن مطمئن شدم که از این پس اینها را دیگر نه فقط موافقان، بلکه عاشقان سینه چاک داکتر عبدالله بنامم. زیرا یک چنین جنون در توجیه شکست فقط از پدیده عشق می آید
آری!  وقتی آدم عاشق باشد، هر عمل زشت و زیبا معشوق اش را با دیدی مثبت می نگرد . حتا در پی توجیه  زشت ترین ژست های معشوق تا پای جان می ایستد  و از بیان حقیقت  آگاهانه فرار میکند. بدینوسیله از عیبی احتمالی معشوق به هر وسیله ای پرده پوشی میکند. حتا در مقابل آشکار ترین نشانه ها مثل بیوفایی نیز، عاشق واقعی، سعی بر فراموشی و یا توجیه آن عمل معشوق دارد. و این سخاوت و بذل و بخشش بدون شک  فقط و فقط قدرت عشق و دوست داشتن است. که من امروز در طرفداران ریس همه شمول، شما بخوانید ( عاشقان) پر و پا قرص دوکتور عبدالله دیدم. شگفتا که این گروه عاشق در اوج شکست همیشه گریز گاهی دارند و  برای آنکه معشوق در ذهن شان تخریب نشود سیاه را سپید میبینند. من به اینها حق میدهم اینکار طبیعتن از دوست داشتن بیش از حد می آید .. شاید این دوست داشتن کور و عمیق بیشترین صدمه ها را روزی به خود این سینه چاکان  بزند! اما اینها از پشت نمی افتند به مقتضائ شاعر - دشنام کز دهان تو باشد شنیدنی
دوم : اما زمانی که وارد فضای تنفر میشویم درست عکس این حالت است. این دسته با تنفر عجیبی، ویدیو های از سخنان اخیر داکتر را که پیش از انتخابات بیان داشته بودند، به عنوان سند خیانت پیهم نشر میکنند. سخنانی که اصلن آنها را باید استثنایی بر قاعده دانست. زیرا همگان این نکته را میدانستند که قاعده کار داکتر در گذشته مبارزه آرام، برای مطرح شدن خودش به  عنوان دوم نمره غیر پاسخگو بوده و بس. ایشان بیست سال است همین تیپ را می پسندند و همین راه را  انتخاب کرده اند. و در این کار و مبارزه نرم خود هم همیشه موفق اند. کاری نمیشه کرد. حتا اگر آدم با چشم سیل بین در همان سخنان پیشا انتخاباتی ایشان بدقت توجه کند میبیند که، هیچ حقیقتی در آن جملات مهمل جناب شان وجود نداشت، بلکه پوست و پرده های نازک از پنهانکاری و دروغ قراردادی سراپای وعده هایش را لاپوشانی کرده است! به عنوان مثال ایشان در برابر سوال که اگر رئیس جمهور شدی خانواده ات را به کشور بر میگردانی فرمودند باز همو ساعت و همو مصلحت! این به معنی این که یا ایهالناس من رئیس جمهور نمیشوم نخواهم شد. ولی کسانیکه تجاهل العارفانه میکنند و منتظرند تا خضر وقت از خلوت دشت حجاز آید برون گناه خود شان است نه از داکتر
 شوربختانه در طول زندگی فقط همین امروز درست متوجه این نکته شدم که گرداب تنفر چقدر عمیق است!!!! وای وای از دنیائ تنفر. از یگان پاسخهای تند در برابر کامنت های ماست مالی شده موافقان، فهمیدم که دیگر میزان تنفر نسبت به دوکتور خوشتیپ ما  بحدی بالا رفته که حتا بعضی ها دوست ندارند، ذهن شان اندکی هم در جریان اصل قضایا قرار گرفته و روشن شود.برعکس آنها به هر چیز و وسیله ی که در راستای ازدیاد تنفر کمک کند، چسپیده اند ... حتا متوجه شدم بعضی ها، اجازه ی دفاع بهتر است بنویسم (توجیه )را به تیم عاشقان نمیدهند چون طبیعتن  با دفاع آنها از میزان تنفر کاسته خواهد شد
بزعم خود شان ممکن است دیگر فضای تنفر آنطور نباشد که در ذهن دارند   
اما نویسندگانی زبر دست و دانشمندی هم این موضوع را با دید علمی و واقعبینانه به تحلیل گرفته اند و در پایان سوالاتی مشکلی را با خواننده ها مطرح کرده اند ! سوالاتی عجیبی که پاسخش سهل نیست! سوالهائ چون: اگر شما بجای داکتر عبدالله میبودید چه میکردید؟ اگر فلان شخصیت تاریخی امروز زنده میبود چه میکرد؟ آیا بنظر شما این پا پس کشیدنها از ترس است یا هم بر روال برنامه دقیق و از قبل طرح شده ؟ و دهها سوال دیگر
هرچند بخوبی معلوم میشود که بعضی از نویسنده ها  در نشان دادن تصویرها و یا کالبد شگافی متن موافقتنامه چندان دست باز ندارند. آشکار هم نیست که آیا این امتناع از محدویتی ناشی میشود و یا هم میخواهند دیگران را در پاسخ اصلی سهیم کند تا خواننده گان  بخش ناگفته و نانوشته را خود شان خلق کنند
اما در مورد پرسشهای که دوستان نویسنده مطرح کرده اند همینقدر باید بنویسم که اکثریت قریب به اتفاق آدمها در سمت و سوئ باد و در مسیر خودبخودی  دردریائ زندگی  تن می سپارند و رضا به تقدیر الهی میدهند.عده ای قلیل در این مسیر کامیاب و ثروتمند می شوند و عده ای هم سرخورده ؛ مایوس و زانوی غم  بغل میکنند. و اسفا که برای رهایی از مصائب زندگی به مواد مخدر پناه میبرند.، عده ای هم سردرگم و سرگردان گناه عدم موفقیت خود را به گردن زمین و زمان یا این و آن می اندازند که رئیس مصالحه ما بدون شک از  همین قماش مردم است! اما این مسئله مثل آفتاب روشن است که :گناه قسم اش به گردن هیچ کس انداخته نمیشود لهذا به پاسخ سوال اول شان فقط در همین مورد میتوانم مختصرآ بگویم که اگر بجای شان میبودم قسم نمیخوردم. تحلیف نمیکردم!
ولی هستند یگان، یگان آدمی که تعداد شان در جهان بسیار اندک و شاید هم انگشت شمار باشند، آنها خوشبختی را در مسیری دیگر میجویند. آنها در فراز و فرود زندگی همرنگ جماعت(امریکا) نمی شوند و علیه وضع موجود با دست خالی و بدون دالر می ایستند و در راه زندگی بهتر آستین ها را بالا میزنند. آنها بر خلاف جهت باد و بر عکس رود زندگی حرکت و شنا می کنند. آنها به جای لعن و نفرین به این و آن با حرکت های حساب شده ، خطر میکنند و دل به دریا میزنند. سختی های زندگی و رنج و دردهای بی پایان مسیر راهشان را به جان میخرند. آنها اینکار را نه برای آن که شغل و مقامی بدست آورند انجام میدهند نه برای دریافت رتبه مارشالی نه برای رئیس فلان شعبه ! نه برای اینکه ثروتی به چنگ بزنند و باد به غبغب بیندازند. بلکه در راه آرمانهای والای انسانی اینکار را انجام میدهند. این گونه آدمها شرف و آبروی زمین هستند که با هیچ گنجی در جهان قابل مقایسه نیستند! هدف آنها در زندگی تولید مثل و تشکیل خانواده و اسم و رسم نیست بلکه خود را هیچ در هیچ در راه پیچاپیچ وپر شکوه آینده می دانند.  آمال و آرمانهای آنها با دیگران از زمین تا آسمان تفاوت دارد. زیرا آدمهای معمولی با مرگ هایشان پایان می یابند اما آنها با مرگ هایشان آغاز میشوند و در فراسوی زمان  ادامه می یابند و جوانه میزنند و برگ و بار می افشانند. هیچکسی که در سایه اینگونه آدمها راه رفته باشد نمیتواند مثل اینها باشند. اینها آدمهای ویژه هستند

.
عکس کاپی از بی بی سی 

هیچ نظری موجود نیست: