۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

آرزو ها در " لَیلَةُ القَدر"



شب قَدر و امید بستن به تحقق آرزو هائ  بلند بالا

اگر مبالغه نکنم حتا از همان آوان کودکی با اسم و رسم" لَیلَةُ القَدر" آشنا بودم. مادر و پدر مرحومم این شب را با ختم قران گرامی میداشتند. مادرم هر ساله از شب بیست و هفتم ماه رمضان بنام شب لیله القدر تجلیل میکرد. و با مهیا کردن سفره نسبتآ رنگینی ما را به نیایش بدرگاه پروردگار فرا میخواند. منیب الله جان، دوست و هم صنفی مکتب ابتدائی، که از یک خانواده روحانی اهل طریقت بود در هر رمضان راجع به خاطره های اجداد و بزرگان خانواده اش از این شب بزرگ برایم حکایتهای جالبی میگفت و اسحاق جان غفوری دوست همدل و هم صنفی عزیز دوران محصلی متنی زیبائ عاشقانه ای را از  شناخت این شب در کتابچه خاطراتش نوشته بود که هیچگاه فراموشم نمیشود.
اما اکنون پس از گذر اینهمه سال؛  شب قدر دیگر؛ مبدل به آئینه ئ تمام نمای خاطراتم گردیده است، خاطراتی که هنوز به دیوار آرزو هایم با میخ زرین امید آویزان شده است. هر رمضان بی اختیار در برابر این آئینه قد نما می ایستم و به دقت به چهره ام نگاه می کنم. چهره ای که گذر بی رحم زمان جای پای بسیار سنگین خود را بر آن نهاده  و خاطرات تلخی  در جعبه سیاه زندگیم از خود بجا گذاشته است..
آری جعبه سیاه زندگی یا همان "لایف ریکاردر" آدمی ، در واقع فلم ثبت شده ئ همان آرزو های درشت رویایی آدمیزادست که مانند فلایت ریکاردر هواپیما، تحت هیچ شرایط از بین نمیرود. بگفته منوچ کمار حتا با سوختن تن آدمی نخواهد سوخت.!، فقط با این تفاوت که برای زبان باز کردن آدمی در باز گویی از رویا های زندگی اش، تلنگری نیازست! مثل یک تکرار با شکوه، همانند شب زیبائ قدر و فرصت دوباره ایستادن در برابر آئینه آرزو ها، که هر بار در ژرفنای چشمانت خیره  گردی! نشانه های اندوه ،شادی خود فریب، عشق وامید  را ببینی!.
بهر حال  ویژگی این شب علاوه بر قدیس بودنش که قرآن در سوره های قدر و دخان از آن یاد آوری کرده ؛در  وجه تسمیه اش نیز نهفته است. واژه ای قدر به معنی اندازه و به تعبیری مقدّر شدن امور را میگویند. از منبر های رمضانی پس از نماز های تراویح بسیار شنیده ام که : مقدر شدن  یکساله امورات آدمها در همین شب صورت میگیرد. پس نیایش در این شب میتواند لوح تقدیر یا قضا آدمی را تغیر و قدر اش را بسوی نیکی ها، خوشبختی ها و رستگاری ها در سال پیش رو رهنمون کند. باری از دوست عزیزم حاجی همایون شنیدم که گذاردن هزار رکعت نماز و نیایش در این شب  آرزو های پنهان و هویدای دل آدم را محقق میکند. با اینکه میدانستم ماهیت پدیده امید در این نیست که « آنچه آرزو کردیم صد در صد محقق شود»، بلکه تنها بر اساس همین فرضیه که لا اقل«امید وار باشیم...» این نیایش را تجربه کردم. کافیست بگویم  از این تجربه فقط همینقدر آموختم که شخصی امیدوار وضعیت فعلی را به عنوان وضعیت نهایی نمیپذیرد  و برای تغیر اوضاع به مبارزه بر میخیزد. در راه مبارزه اش از پروردگارش مدد مجوید  و همین چرخه امیدواری که میشه آنرا زندگی نامید تا سال های بعد و شبهای  قدر  دیگر تکرار میگردد. چونکه  تجربه ثابت ساخته که تلاش در راه تغیر و دلچسپی به زندگی میتواند نخل امید را حتا در دل هائ که وسوسه ی تسلیم به نومیدی در آن جا گرفته است، دوباره به جوانه  آرد، بشگفاند  و آزادانه، سربپیچاند. بعد هم بزعم سعدی:
 گر نشد از سعی کار من تمام – من در آن معذور باشم والسلام.

در جوار مکتب ما، باز گل خان شوقی، مالک مغازه ۵۵۵
 شهر نو غزنی ابزار بازی کودکانه ای را میفروخت بنام "جنجال". هم نسلان من اگر بیاد داشته باشند این جنجال مرکب از ، تعدادی توپک های کوچک صیقل یافته ، درون یک جعبه مدور ، مربعی یا هم مستطیلی از درون راهدار شیشه ای پلاستیکی بود که  تلاش کودکانه ما  برای در کنار هم نگه داشتن توپک ها، یا سمت و سو دادن دلخواه، به  ترتیبی که در ذهن ما  متصور بود، کاری بیهوده ای بود. زیرا با اندک ترین حرکت جنجال، توپک ها، بنا به ذات مدور شان به هر سمتی که دل شان میشد می لولیدند  نه  به آن سمتی  که احتمالات ذهن کودکانه ما آن ها را هدایت می کرد. ما سعی خویش را میکردیم اما در مواردی تنها قادر میشدیم چند تا ازین توپک ها را بسمت و سوی مطلوب خویش رهنمون کنیم. در غیر آن وقتی خسته میشدیم فقط می توانستیم بنشینیم و لولیدن آنها را به میل خود شان تماشا کنیم، و از نظر من این به این معنی است که زندگی آن گونه که ما خواسته ایم در جریان نیست. و.
از اینروست که به باور ما، شب قدر در ذات خود یک پناه است یک پناهگاه امید!  و با صراحت میتوان نوشت که :خوشبینی نسبت به حلول و گرامیداشت از این شب متبرک ،بیشتر بر  اساس رهایی  از قلمرو افسردگی؛ طلوع  کورسوئ امید  و محقق شدن رویائ آدمی که پیامد های مطلوبی را در ذهن آدم متصور و پیشبینی میکند بوده است. هویداست که مقوله امید با هر بهانه که بدل راه یابد، آدم را در راه اهدافش مصمم تر میکند،تا  برای محقق شدن آرزو هائ دیرینه اش حد اقل در همین ده شب اخیر رمضانی بر دفتر سپیدش، نوید تازه ئ را رقم زند.  با نیایش تغیر در قدر مقدّر امید ببندد. در راه آرمانش هدف بگذارد. تلاش زیاد بدارد. تا ره آورد این هدف و تلاش تازه، درختی پربار و میوه ی شیرینی که دلش آرزوئ چیدنش را دارد باشد.
آری! امید زندگیست! آدمیزاد فقط با امید زنده است.  در راستای همین امید است؛که آرزوهای بلند بالا و رنگینی  را در سر میپرورانیم.  سپس همین آرزوهاست که بر اعماق قلب آدم نور امید می بخشد و  در فراز و نشیب های زندگی بویژه در تاریکی ها بر لبها گل لبخند میشگفاند و همینست زندگی و رسم زندگی .
بلی! امیدوار بودن و توکل کردن کار بسیار نیکوست. نا امیدی آب پلیدی است که از چشمه ی آلوده میبرآید، انگیزه را میزداید و شور را از قلب آدم میرباید.یاس و نا امیدی از اینکه بخت با من ناسازگارست و چرخ فلک حمایتم نمیکند همیشه آدمی را ورشکست تر میکند.
اما بالاخره روزئ هم فرا میرسد که انگار آدم در میان فریاد های وحشت زده غرق در عرق از خواب می جهد. اندکی طول میکشد تا بخودش آید اصلا باورش نمیشود که تمام عمرش مثل خواب در یک امید واهی گذشته و دهها شب قدر را بدون هیچ دستاوردی پشت سر گذشتانده
   آنگاه از داشتن اینهمه امید واهی بر آرزوهای محقق نشده اش خشمگین میگردد و  شاید پس از این دعائ شب قدرش این باشد که : خدایا لطفی کن!. این جعبه سیاه خاطره، این کوله بار آرزو را از ذهن و پشتم بردار و بیندازش در پشت کوه هندوکش یا هم در  ته ای  دره ای خیبر؛ یا هم در بحر اتلانتیک؛ یا هم بگذارش در نوک قله پارو پامیزاد؛ یا هم  ... نمی دانم و اهمیتی هم نمی دهم کجا! اما بردارش
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
**************
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است          
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است

هیچ نظری موجود نیست: