۱۳۹۶ فروردین ۷, دوشنبه

غزنه و سنایی رح

 شهر سنایی

برای من غزنه تنها  اسم شهری نیست که روزگاری در آن مکتب خوانده بودم و زندگی می کردم، بلکه سرزمینیست دارائی چهارفصل هستی و نیایش , چهار فصل آرزوها ، راز ها و نیاز ها و بالاخره چهار فصل قشنگ طبیعت. 
غزنه امید دل حاجت مندان زوار با عرفای خفته در این خاک است. این شهر که زادگاه و آرامگاه حضرت سنایی رحمت الله علیه، علی هجویری ، و دهها شخصیت مجذوب و عارف دیگر است، زمانی  با روم و چین هم سری میکرد بقول حضرت سنائی رح
بسکه شنیدی صفت روم و چین
خیز و بیا ملک سنائی ببین
آری! غزنه  پس ازهر نوروز، 
 بهار باران خورده ای است که خاکش با عشق خمیر شده و دهان شوریده گان و عاشقانش بوی شعر می دهد باز هم بقول حضرت سنایی رحمت الله علیه.
عرش و غزنه به نقش هر دو یکیست
لیک غزنه رفیع تر فلک است
واقعن که چنین است! از کودکی بیاد دارم وقتی که اردیبهشت در کوچه باغهای پر از خاطره شهرما قدم می زد, شهر بوی بهار را با شگوفه معطر زردآلو و آلو 
بخارا و درختان چگه ( گیلاس های کوچک) میآورد.
 یکباره  همهمه ی شورانگیز
 گنجشکها ، عکه ها بویژه مرغک نو در شهر پدیدار میشد. آری بهار در غزنه خیلی دل انگیز و رویائیست، بویژه وقتی که  نسیم خنک دستش را بر گیسوی سالمند سروهای شهر می کشد، صدای آرامش بخشی بگوش میرسد، انگار بانگ ملکوتی عرفان از گنبد های عارفان شوریده ئ شهر شنیده میشود و ابجد دبستان عشق از دهان رنگین کمان شهر جاری میشود.
غزنه در هنگام تابستان هم زیباست. جلوه تابستانی شهر بسان ترانه ئ شیرین  بی توقف آب در جویبار هائ است که مثل تار تسبیح دانه، دانه درختهای شهر را موزون قامت  به یک صف می چیند و نسیم ملس را بر شهریان ارزانی میکند .
غزنه پاییز دل انگیزئ دارد، وقتی  برگهای رنگ به رنگ راعاشقانه روی رود جاری،  جوی کامل، جوی حیدرک و جوی خواجه احمد به رقص و غزلگویی وا می دارد. انگار سوژه عاشقان شهر میگردد. و بالاخره غزنه ذوق زمستانه ای دارد که جان از دیدن یال سفید،  دراک و تن از ستیغ نقره ای مقدم عروس زمستان  پتو پوشان می گردد. بهر صورت این سرزمین،  ناگفته ها و گفته های زیادی دارد که اگر خدا توفیق داد در باره آنها خواهم نوشت حالا فقط از معرفی بزرگترین عارف شرق و زبان پارسی که مولانای بلخ در توصیف او گفته است :
( ترک جوشی کرده ام من نیم خام -  از حکیم غزنوی بشنو تمام ) می آغازم


سنایی غزنوی

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی در سال ۴۷۳ هجری قمری در شهر غزنین پا به عرصۀ هستی نهاد، و در سال۵۴۵ هجری قمری در همان‌جا در گذشت . 
سنایی نخستین‌ شاعر پارسی‌ گو پس‌ از اسلام‌ به شمار می‌رود که‌ حقایق‌ عرفانی‌ و معانی‌ تصوف‌ را در قالب‌ شعر ارائه کرده است.او درسرودن مثنوی، غزل و قصیده توانایی فوق العاده‌یی داشت. طوریکه سنایی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و منتشر شد که این خود حکایت از منش انسانی او دارد.
سنایی در عصر خودش یک شاعر نوگرا بود. بیشتر پژوهنده‌گان او را پایه‌گذار شعر عرفانی می‌دانند. کاری که او آغاز کرد، با عطار نیشابوری تداوم یافت و در شعر جلال‌الدین محمد بلخی به اوج خود رسید.

درون‌ مایۀ عرفانی و غزل‌ سرایی عارفانه – عاشقانه، تنها نوآوری این شاعر بزرگ در ادب پارسی نیست. او در بیش‌ تر قالب‌های شعر پیش از خود بازنگری می‌کند و حال و هوایی تازه‌یی در کالبد آنان می‌دمد. برای نمونه اگر به سیر قصیده سرایی از فرخی و کسائی مروزی تا عصر سنایی نگاه کنیم،‌ متوجه تکرار درون‌ مایه‌ها و تصویرها می‌شویم. اگر در قرن چهارم هجری قمری از خواندن مدیحه سرایی‌های فرخی سیستانی می‌شد از نظر ادبی لذت برد، در دوره سنایی دیگر خواندن این اشعار لذتی نداشت. سنایی با وارد کردن درون‌ مایه‌های عرفانی، اخلاقی و اجتماعی، جان و روح تازه‌یی به کالبد بی جان قصیده دمید. سنایی به جز درون‌مایه‌های عرفانی و اندرزهای اخلاقی؛ نوعی نقد اجتماعی را نیز وارد قصیده کرد که پس از او مورد توجه شاعری مثل کمال‌الدین عبدالرزاق قرار گرفت. سنایی در حوزۀ قصیدۀ عرفانی نیز نوآوری‌هایی داشته که خاقانی در این زمینه از او تاثیر گرفته است. غزل‌های عارفانه و عاشقانۀ وی نیز راهگشای، غزل عرفان عاشقانه بود. مولانا که خویش را وامدار عطار و سنایی می‌داند، در بیتی از مثنوی این ارادت را نشان داده و گفته است: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما درپی سنایی و عطار آمدیم»

سنایی با غریبه‌گردانی و آشنازدایی از مفاهیم پُرشور غزل عاشقانه، از شعر بی‌روح و سرد زاهدانه فاصله می‌گیرد و با دمیدن درون‌مایۀ عارفانه به مفاهیم غزل عاشقانه، معشوق و می زمینی را به حاشیه می‌راند و معشوق و می آسمانی را به مرکز فرا می‌خواند.

شعر سنایی، شعری توفنده و پرخاشگر است. درون‌مایۀ بیش‌تر قصاید او در نکوهش دنیاداری و دنیاداران است. او با زاهدان ریایی و شریعت‌مداران درباری و حکام ستم‌گر که هر کدام توجیه‏ گر کار دیگری هستند، بی‏ پروا می‏ ستیزد و از بیان حقیقت عریان که تلخ و گزنده نیز می‏باشد، هراسی به دل راه نمی‌دهد.

بخش عمده ‏یی از درون‌مایه و اندیشه در قصاید سنایی بر مدار انتقادهای اجتماعی می‌گردد. لبۀ تیز تیغ زبان او در بیش‌تر موارد متوجه زراندوزان و حکام ظالم است. سنایی با تصویر زندگی زاهدانۀ پیامبر و صحابه و تأکید بر آن در قصاید، سعی دارد جامعه آرمانی مورد نظر خود را نشان دهد.
ترویج آموزه‌های زهد و عرفان نیز از مهم‌ترین محورهای موضوعی در قصاید سنایی است. نکوهش دنیا، مرگ‌اندیشی، توصیه به گسستن از آرزوهای بی‏حد و حصر، ترویج قناعت پیشه‌گی و مناعت‌طلبی، کوشش برای به جوشش در آوردن گوهر حقیقی آدمی، از مضامین رایج قصاید اوست:


ای مسلمانان! خلایق، حال دیگر کرده ‏ان
از سر بی‏حرمتی، معروف، منکر کرده‏ اند

شرع را یک سو نهادستند، اندر خیر و شر

قول بطلمیوس و جالینوس، باور کرده‏ اند

عالمان بی‏عمل، از غایت حرص و امل
خویشتن را، سخرۀ اصحاب لشکر کرده‏ اند
خون چشم بیوگان است، آن که در وقت صبوح

مهتران دولت اندر جام و ساغر کرده ‏اند

تا کی از دارالغروری ساختن دارالسرور
تا کی از دارالفراری ساختن دارالقرار
بر در ماتم‌سرای دین و چندین ناز و نوش
در ره رعنا سرای دیو و چندان کار و بار.
آثار مشهور سنائی 
.حدیقه الحقیقه‌ و شریعه الطریقه‌ – سیر العباد الی‌ المعاد – دیوان‌ قصاید و غزلیات‌ – عقل‌‌نامه‌ – طریق‌ التحقیق‌ – تحریمه‌القلم‌ – مکاتیب‌ سنائی‌ – کارنامه‌ بلخ‌ – عشق‌‌نامه‌ و سنائی‌ آباد.
سنایی در آغاز جوانی،‌ شاعری‌ درباری‌ و مداح‌ مسعود بن‌ ابراهیم‌ غزنوی‌ و بهرام‌‌ شاه‌ بن‌ مسعود بود. ولی‌ بعد‌ از سفر به‌ خراسان‌ و اقامت‌ چندساله‌ در این‌ شهر‌ و نشست و برخاست با مشایخ‌ تصوف،‌ در منش، دیدگاه و سمت‌گیری اجتماعی وی دگرگونی ژرفی پدید آمد. از دربار بریده و به دادخواهی مردم برخاست، بر شریعت‌مداران و زاهدان ریایی شوریده و به عرفان عاشقانه روی آورد.
دربارۀ دگرگونی درونی و رویکرد او به عالم عرفان، اهل خانقاه افسانه‏ های گوناگونی را ساخته و روایت کرده‌اند که یکی از شیرین‌ترین افسانه‌ها را جامی در نفحات‏ الانس این گونه روایت کرده است: «سلطان محمود سبکتکین در فصل زمستان به عزیمت گرفتن بعضی از دیار کفار از غزنین بیرون آمده بود و سنایی در مدح وی قصیده‏ یی گفته بود. می‏رفت تا به عرض رساند. به در گلخن که رسید، از یکی از مجذوبان و محبوبان، آوازی شنید که با ساقی خود می‏گفت : «پر کن قدحی به کوری محمودک سبکتکین تا بخورم!»
ساقی گفت: «محمود مرد غازی است و پادشاه اسلام
گفت: «بس مردکی ناخشنود است. آنچه در تحت حکم وی درآمده است، در حیز ضبط نه درآورده می‏رود تا مملکت دیگر بگیرد.»
یک قدح گرفت و بخورد. باز گفت: «پرکن قدحی دیگر به کوری سناییک شاعر!»
ساقی گفت: «سنایی مردی فاضل و لطیف است.»
گفت: «اگر وی لطیف طبع بودی به کاری مشغول بودی که وی را به کار آمدی. گزافی چند در کاغذی نوشته که به هیچ کار وی نمی‏آید و نمی‏داند که وی را برای چه کار آفریده ‏اند.»

سنایی چون آن بشنید، حال بر وی متغیر گشت و به تنبیه آن لای‌خوار از مستی 
غفلت هوشیار شد و پای در راه نهاد و به سلوک مشغول شد

نمونه
‌از قصاید سنایی
۱
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشته‌ست باژگونه همه رسمهای خلق
زین عالم نبهره و گردون بی‌ وفا
هر عاقلی به زاویه‌ای مانده ممتحن
هر فاضلی به داهیه ای گشته مبتلا
نکس که گوید از ره معنی کنون همی
اندر میان خلق ممیز چو من کجا
دیوانه را همی نشناسد ز هوشیار
بیگانه را همی بگزیند بر آشنا
با یکدگر کنند همی کبر هر گروه
آگاه نه کز آن نتوان یافت کبریا
هرگز بسوی کبر نتابد عنان خویش
هرکه آیتی نخست بخواند ز هل اتی
با این همه که کبر نکوهیده عادتست
آزاده را همی ز تواضع بود بلا
گر من نکوشمی به تواضع نبینمی
از هر خسی مذلت و از هر کسی عنا
با جاهلان اگرچه به صورت برابرم
فرقی بود هرآینه آخر میان ما
آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز
از دوستان مذلت و از دشمنان جفا
قومی ره منازعت من گرفته‌اند
بی‌عقل و بی‌کفایت و بی‌فضل و بی‌دها
بر دشمنان همی نتوان بود موتمن
بر دوستان همی نتوان کرد متکا
من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر
شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا
با من همه خصومت ایشان عجب ترست
ز آهنگ مورچه به سوی جنگ اژدها
گردد همی شکافته دلشان ز خشم من
همچون مه از اشارت انگشت مصطفا
چون گیرم از برای حکیمی قلم به دست
گردد همه دعاوی آن طایفه هبا
ناچار بشکند همه ناموس جاودان
در موضعی که در کف موسا بود عصا
ایشان به نزد خلق نیابند رتبتی
تا طبعشان بود ز همه دانشی خلا


عکس از پنجاه سال پیش غزنی
پی نوشتها: در مورد حکیم غزنه از مقاله نیما طاهری منتشره روزنامه ماندگار استفاده شده  .

هیچ نظری موجود نیست: