۱۳۹۳ اسفند ۳, یکشنبه

تلفیق زیبایی



با دو چشم عسلی لب شکر و سیم تنی
افق مبهم عشقی و عقیق یمنی
در لب ساحل دل یاد تو دارد پرواز
آفتابی و فروزنده به طرف چمنی
صاحب حور و پری ماهی قناری گژدم
این دو چشمان قشنگ است غزالِ ختنی
عرق عشق به آئینۀ دل  می لغزد
برکه ی آب لطیفی  چو روان  در بدنی
می و استاره و سیب و غزل از چشمانت
بارد! الحق که به مهتاب رقیب کهنی
واژۀ حزن کلامم پی بال نگه ات
به سفر میرود و حیف که قلبم شکنی
شانه ات بود اگر جای سرم چون دگران
جار در شهر زدم اینکه خداوند منی
 جوهر ناب وفا قبله ی عشاق تویی
اهل یونان به تو گفتند که مثل (۱) دمنی
گل لبخند تو در سقف در و دیوارم
بشگفته ست عزیزم به جنان همسخنی
ای سمن ساق و سمن لعل و بناگوش سمن
سمن آمیغ و پری چهره و شاخ سمنی
خشت بنیاد دل از درد فرو ریخت شکیب
بسکه زیبا و خرامانی و ورد دهنی
---------------------------------------------
  • دمن=جمع‌دمنه,
  • یونانیان روح آدمی را چون به مقام خدایی می رسید دمن می خواندند .


  • هیچ نظری موجود نیست: