افق مبهم عشقی و عقیق یمنی
آفتابی و فروزنده به طرف چمنی
صاحب حور و پری ماهی قناری گژدم
این دو چشمان قشنگ است غزالِ ختنی
عرق عشق به آئینۀ دل می لغزد
برکه ی آب لطیفی چو روان
در بدنی
می و استاره و سیب و غزل از چشمانت
بارد! الحق که به مهتاب رقیب کهنی
واژۀ حزن کلامم پی بال نگه ات
به سفر میرود و حیف که قلبم شکنی
شانه ات بود اگر جای سرم چون دگران
جار در شهر زدم اینکه خداوند منی
جوهر ناب وفا قبله ی عشاق تویی
اهل یونان به تو گفتند که مثل (۱) دمنی
گل لبخند تو در سقف در و دیوارم
بشگفته ست عزیزم به جنان همسخنی
ای سمن ساق و سمن لعل و بناگوش سمن
سمن آمیغ و پری چهره و شاخ سمنی
بسکه زیبا و خرامانی و ورد دهنی
---------------------------------------------
دمن=جمعدمنه,
یونانیان روح آدمی را چون به مقام خدایی می رسید دمن می خواندند .
---------------------------------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر