۱۳۹۳ فروردین ۲۲, جمعه

استقبال از غزل شفیق رفیقی


مرا هرلحظه رویای در آغوش قمر باشد
"رسم برشهد وصل تو چنان روز مگر باشد"
درون پیله ما را آرزو پروانه بودن بود
مگر لیل رغائب این نیایش را ثمرباشد
خروج ممنوع علامت میدهد بر اشکهایم دل
وگرنه کهکشان کز حسرتم در چشم تر باشد
مرا عصارهءعشق حاصلش نیش و کنایه بود
چو نوزاد حقیقت ماحصلش موج شرر باشد
شدم قربانی تقدیر وهم پای دلم لغزید
به یخ بند خیال کو همیشه در گذر باشد
به مرداب سکوت اندر طلسم درد سر گیچم
حباب زورقم در جذر ها  مدّ نظر باشد
تمام تکیه گاه با یک تلنگر واژگون گردید
دریغا دامن امید نخل بارور باشد
چو رویای بلورینم،شکست خورشید خونین شد
بهاران از شکستم تاج نومیدی بسر باشد
شنا آموخته غمهایم بدریای جنون ایکاش
بسان دامن موج بوسه اش آهسته تر باشد
بباغ حسرتم بیماری الزایمر درمان است
که این نستالوژی دیگرمرا موج خطر باشد
شفیقا مصرع شعرت کند صد مثنوی بیدار
شکیب عاشق بیچاره را حرمان هنر باشد
====================
لیله الرغائب(شب اول ماه رجب شب آرزو)
الزایمر- بیماری فراموشی نسیان
نستالوژي-بازگشت به گذشته و خاطرا



هیچ نظری موجود نیست: