۱۳۹۲ دی ۱۶, دوشنبه

نازک‌خیالی‌ها در اشعار

نازک‌خیالی‌های  اشعار طالب آملی


حسین فلاح و علی‌اصغر ابراهیمی

کارشناسان ارشد زبان و ادب فارسی

صور خیال

جوهر و اعتبار هر متن ادبی در گرو صور خیال است. به این معنی که یک متن ادبی به‌ویژه شعر باید آن‌چنان تصویر شود که خواننده خود را در آن فضا حس کند. «هرگونه تصرف خیالی در زبان تصویر خوانده می‌شود. تصویرپردازی اصطلاحی است برای کلیة کاربردهای مجازی از قبیل تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه، تمثیل، نماد و تشخیص» (فتوحی رود معجنی، 1386: 5- 4).
عناصر تصویرپردازی یا صور خیال شاعرانه که در علوم بلاغی سنتی به چهار مقولة تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز منحصر می‌شد، در سده‌های اخیر گسترة وسیع‌تری پیدا کرده است. براساس تعاریف جدید از تخیل، هرگونه خروج از هنجار طبیعی زبان،‌ ورود به حوزة تصویرگری است. با این نگاه اغراق، نمادگرایی، متناقض‌نمایی (پارادوکس) و... که در تقسیم‌بندی گذشتگان در حوزة تصویرپردازی نمی‌گنجید، می‌تواند در مقولة تصویرگری یا به تعبیری صور خیال بگنجد (شمیسا، 1372: 28 و فتوحی، 1386: 44). حتی تعاریف جدیدی که از شعر شده است، به گسترش بیشتر این حوزه می‌انجامد (شفیعی کدکنی، 

هند آمال و تفرجگاه اهل ذوق و ادب ایران

با آغاز دورة صفویه حادثة جدیدی در هند رخ داد که بابی تازه در رواج و نفوذ زبان و ادب پارسی گشود و آن سرزمین را به مرکز بزرگ نویسندگان و شاعران فارسی‌گو تبدیل کرد و آن، حملة ظهیرالدین بابر (0932) به هندوستان و تشکیل گورکانیان هند است که گردش آن تا دیرگاه به دست رجال ایرانی بود. از این تاریخ تا مدت‌ها زبان فارسی به‌صورت زبان رسمی دربار هند و زبان سیاست و ادب و شعر در آمد و شاعران بسیاری از میان مردم آن سامان برخاستند و آثار بسیاری به نثر و نظم نوشته شد. عدة زیادی از شاعران و نویسندگان ایرانی به‌دلیل نامناسب بودن اوضاع داخلی به دربار پادشاهان و بزرگان آن دیار روی آوردند و کانون‌های فعالی برای رونق زبان و ادب فارسی ایجاد کردند. به‌دلیل توجه ویژة فرمانروایان هندی به فارسی‌گویان، سده‌های دهم تا دوازدهم از بهترین دوره‌های رواج زبان فارسی به‌شمار می‌رود. (صفا، 1371: 421- 422، ج 5).
بنابراین، دورة گورکانیان یکی از بهترین دوره‌های ترويج زبان فارسی در سرزمین هند است.
شعر این دوران بیشتر شعر مدحی است. حکومت صفویه به شعر مدحی و درباری توجهی نداشت و به شعرهای عاشقانه و زمینی هم بهایی نمی‌داد. بنابراین، توجه شاعران به امور جزئی و پند و اندرز و توصیف و بازسازی تمثیل‌های کهن با زبانی جدید معطوف شد و شعر از انحصاری بودن دربار بیرون آمد. به این خاطر شاعران زیادی با انواع مشاغل می‌بینیم. در این اوضاع و احوال بسیاری از شاعران برای کسب درآمد و ثروت‌اندوزی به دربارهای هندروی آوردند. چون بازار مدح و قصیده داغ بود و تعدادی از شاعران توانا به مقام ملک‌الشعرایی نایل آمدند که از جملة آن‌ها طالب آملی است.
در این دوران،‌ شاعران به مضمون‌آفرینی و نازک‌خیالی توجه زیادی داشتند. آن‌ها از صور خیال بیشتر از تمثیل و اسلوب معادله استفاده می‌کردند.
تشبیه، مجاز و استعاره از صنایع پرکاربرد این دوران است و شاعران بیشتر به طبیعت و محیط زندگی‌شان نزدیک می‌شوند و طبق احساسات و عواطف خود به آن‌ها رنگ خیال می‌دهند (صفا، ج 5 ق1، 13371: 559).

زندگی طالب آملی
طالب آملی از شاعران معروف ایران در سدة یازدهم هجری است. او که در سال 0987 در خانواده‌ای روستایی از توابع آمل به دنیا آمد، خود به این موضوع اشاره می‌کند:
«طالب از نظم تو شهر و روستا در غلغل است
چون تو شهری شاعری از روستایی برنخاست»
(آملی، 1346: 34).
محل تولد طالب براساس تحقیقات تذکره‌نویسان به‌طور حتم مشخص نیست ولی در مصراعی مازندرانی که خواهر طالب در فراق او سروده، به روستایی در نزدیکی آمل به نام (کرچک) اشاره شده است. طالب که در شعر به نام خود «طالب» تخلص می‌کرد، در آمل به تحصیل پرداخت و از حدود سن بیست‌سالگی به مدح حکمران آمل و شخصیت‌های معروف دیار خود پرداخت. او در شاعری توانا بود و به بعضی از دانش‌ها آگاهی داشت که در اشعارش به آن‌ها اشاره کرده است.
طالب در حدود 1010 هجری از مازندران بیرون رفت و مدتی در اصفهان اقامت کرد. بعد به کاشان رفت. در آنجا ازدواج کرد و پس از چهار پنج سال از کاشان به شهر خود برگشت به خراسان رفت و در مرو مثنوی‌ای به وزن خسرو و شیرین برای شاه جهان، ملازمت بکتش خان استاجلو (م 1017 ه) حاکم آنجا ساخت. پس از مرو به هندوستان رفت و در قندهار ملازمت میرزا غازی ترخان متخلص به وقاری (م 1021 ه) را یافت. این سفر اول طالب به هند بود. بعد از مرگ میرزاغازی ترخان، طالب ناگزیر دور دوم سفر به هند را آغاز کرد که مصادف بود با دوران پادشاهی جهانگیر (1037- 1014). طالب در لاهور با آقاشاپور تهرانی، شاعر مشهور، ملاقات کرد و شاپور او را به اعتمادالدوله معرفی کرد و آن وزیر ادب دوست وی را به بارگاه جهانگیر رساند. از آن پس طالب مدارج ترقی را طی نمود تا در سال 1028 مرتبه ملک‌الشعرایی یافت. او بعد از هفت هشت سال که در کمال عزت زیست، به بیماری و رنجوری و اختلال حواس دچار شد و به سال 1035 یا 1036 درگذشت. (صفا، 1371: 1056- 1062).
تاریخ وفات طالب مختلف است؛ بعضی مانند باغ معانی، ریحانة الادب و خلاصه‌الاشعار آن را سال 1036 و بعضی مانند طبقات شاه‌جهانی و مآثرالامرا و 000 سال 1040 نوشته‌اند.
طالب از جمله کسانی است که شیوة شاعری را از آنچه دنبالة سبک آغاز سدة دهم محسوب می‌شد، به جانب یک تحول سریع و تغییر قاطع بردند که در همان سدة یازدهم به ظهور شاعرانی چون کلیم کاشانی و صائب تبریزی انجامید.
شعر معروف «طالبا» را که در ادبیات شفاهی مازندرانی هست، خواهر طالب،‌ستی النسا، در فراق برادر سروده است و آوازخوانان مازندرانی امروزه این منظومه طالبا را با سوز و گداز و آواز حزین می‌خوانند.
هند، پرورشگاه نازک‌خیالی‌های طالب
توجه ویژة امرا و شاهان هندی به شاعران و تشويق‌ها و زرافشانی‌های پیاپی در مقدم نویسندگان و شاعران و ادب‌شناسان پارسی‌گوی موجب شد تا آنان از مراکز ادبی ایران، به‌ویژه شهرهایی چون شیراز، کاشان، اصفهان، مشهد، تهران، تبریز، و همدان، به هند رو آورند. این اشتیاق به هند موجب نازک‌خیالی‌ها و مضمون‌سازی‌های بسیاری در این دوره شد.
طالب آملی در یک رباعی،‌ دربارة کسادی بازار ادب ایران می‌گوید:
طالب گل این چمن به بستان بگذار
بگذار که می‌شوی پریشان بگذار

هندو نبرد تحفه کسی جانب هند
بخت سیه خویش به ایران بگذار

این رباعی نشان می‌دهد که طالب از اوضاع نابه‌سامان شعر و ادب در ایران و بی‌توجهی به شاعران گله و شکایت داشته و به‌همین دلیل بار سفر به هند بسته و عازم آن سرزمین شعردوست و شاعرنواز شده است. به غیر از طالب شاعران دیگری هم این خیال را در سر می‌پرورانده‌اند. چون با وجود آن به دو هدف می‌رسیده‌اند: یکی نام‌آوری و ثروت و دیگر افزایش استعداد و مهارت در هنر شعر.
مثلاً میرزا صائب می‌گوید:
همچو شوق سفر که در هر سر هست
رقص سودای تو در هیچ سری نیست که نیست

هند را چون ستایم که در این خاک سیاه
جامة شهرت من شعلة رعنایی یافت
پیش از این هرچه شهرت داشت در ملک عراق
سیر ملک هند صائب را بلند آوازه کرد
(صفا، ج 5، 1371: 488- 486).
اما عده‌ای هم سرزمین هند را مذمت کرده‌اند؛ مانند میرزا محمدرضا همدانی متخلص به امید (م 1159 ه) که برای نجات از هند دست به دامن مولا علی(ع) می‌شود و غنی کشمیری (م 1079 ه) که هند را به نمکزاری مانند می‌کند که در آن شادابی و شادمانی نیست و... .
اما همان‌طور که گفته شد، شاعران این دوره در مضمون‌آفرینی و باریک‌اندیشی و خیال‌بندی گوی سبقت از دیگری می‌ربودند.در طرز خیال‌ مدار سخن بر تخیل و توهم استوار بود و شاعران از ساده‌گویی پرهیز می‌کردند و بیشتر از ترکیب‌های تشبیهی و استعاری مبتنی بر پایة تخیل استفاده می‌کردند. به‌همین دلیل تشبیهات خیالی و وهمی و استعاره‌های پیچیدة بسیار زیادی در شعر شاعران مشاهده می‌شود. تا جایی که فهم معنی آن‌ها مشروط به داشتن همان نازک خیالی‌هاست. مثلاً طالب می‌گوید:
زان چهرة گل به دامن اندیشه می‌کنم
خورشید می‌فشارم و در شیشه می‌کنم
در این بیت، اندیشه چون کسی است که قبایی و آن قبادامانی داشته باشد و او آن دامان قبا را از «گل چهره» معشوق پر کند اما در اینجا مظروف چنان زیاد و ظرف چنان کوچک است که به «خورشید فشرده» ماند که آن را در شیشه‌ای بگجنانند.
یا:
لخت دل بر مژه سیما ب شد از گریة‌ ما
سرمه در چشم سفیداب شد از گریة ما
شوق نظارة رخسار تو از پردة دل

اشک را رقص‌کنان بر سر مژگان آرد
چنان ز حسن تو اجزای بزم رفته زهوش

که گر صحرایی می‌ بشکند صدا نکند 
طالب نگهم عزم لبی داشت که ناگاه
پای مژه لغزید و به چاه دقن افتاد
مردم ز رشک چند ببینم که جام می
لب بر لبت گذارد و قالب تهی کند...
(آملی،1346: 538- 536).

نازک‌خیال در شعر طالب آملی
تخیل بن‌مایه و جزء ذاتی شعر است و اگر این ویژگی در آن نباشد، سخنی ساده و معمولی بیش نیست. بنابراین، نازک‌خیالی‌هاست که سخن شاعرانه را از غیر آن متمایز و سرزمین دل را تسخیر می‌کند. شاعران همواره با صورت‌های خیالی گوناگونی تصویرآفرینی می‌کنند. از مهم‌ترین این صور، تشبیه، استعاره، کنایه، تشخیص و توصیف است. و در دورة طالب نازک‌تر و ظریف‌تر می‌شود.
طالب آملی از شاعران معروف دورة صفوی است که برای به‌دست آوردن نام و نشان به دیار شاعرپرور هند سفر کرده بود، در دربار جهانگیرشاه به مقام ملک‌الشعرایی رسید.
شعر طالب عرصة نازک‌خیالی‌هاست. کلیات اشعار او شامل انواع شعر، قصاید، قطعات، مثنوی، غزل، رباعی است. استفاده از آرایه‌های ادبی فراوان، مانند تشبیه، استعاره، کنایه، ارسال مثل، تشخیص و توصیفات و تعابیر مناسب از اختصاصات اصلی شعر طالب است. درواقع، شاکلة اصلی شعرهای مدحی را عناصری چون تشبیه، استعاره و مبالغه تشکیل می‌دهند.
طالب آملی طبع خود را نازک و ظریف می‌داند. آن‌چنان که از فرط نازکی به چشم نمی‌آید و مانند بوی خوش است که هر بوینده‌ای را سرمست می‌کند؛ مانند بوی پیراهن یوسف که پدرش، یعقوب، را سر حال آورد. او در این‌باره می‌گوید:
شاهد طبعم که از بس نازکی ناید به چشم
بوی یوسف در دماغ پیر کنعانی کند
(آملی، 1346: 500) .
طالب خود را در نازکی خیال از بسیاری از شاعران نام‌دار، مانند خاقانی، نظامي و سعدی برتر می‌داند.

امتیازی نیست ور نه انگبین فکر من
زهرها در کام شکرریز شروانی کند
(همان، 500) .

طالب سخن ساده و بی‌پیرایه را بی‌ارزش می‌داند و در این‌باره می‌گوید:
ز ساده‌گویی افسرده و نادمم طالب
من و سخن به همان طرز استعارة خویش
(همان، 635).

سخن که نیست در او استعاره، نیست ملاحت
نمک ندارد شعری که استعاره ندارد
(همان، 447).

در این دوره هر چه تشبیهات و استعارات و نازک‌خیالی‌ها پیچیده‌تر و دیریاب‌تر باشند و از تخیل بهرة بیشتری داشته باشند، بهتر و دلپذیرتر و استادانه‌ترند. برای همین شاعران در این مورد بسیار مبالغه می‌کرده‌اند.
در این دوره شاعران به تازه‌گویی بسیار توجه دارند. طالب آملی روش خود را طرز تازه دانسته، خود را صاحب سبک می‌داند که از روش گذشتگان و قدیم پیروی نمی‌کند و حتی روش آن‌ها را نامناسب و ناخوش می‌داند و طالب می‌گوید:
به طرز تازة‌طالب ردیف و  قافیه سنج
مقلد روش ناخوش قدیم مباش
(همان: 624).
«طالب» عندلیب زمزمه‌ایم
روش تازه آفریدة ماست
(همان: 269).
چو باغ دهر یکی کهنه گلشنم طالب
بهار تازة من معنی جدید من است
(همان: 310).

طالب از هر روشی شیوة ما تازه‌ترست
روش ماست کز آن تازه‌تری نیست پدید
(همان: 457).

خیال‌بافی از آن شیوه ساختم طالب
که اختراع سخن‌های خوش قماش کنم
(همان: 663).
شاعران طبیعت اطراف خود را براساس احساس و عواطفی که خود نسبت به عالم خارج دارند، توصیف می‌کنند نه آن‌چنان که هستند.
مثلاً طالب در بیت زیر می‌گوید: خفتگان نقش قالی از صدای دلپذیر پای لطیف معشوق از خواب برمی‌خیزند و گل‌های روکش نهالی (دوشک) بوی خوش تن او را به خود می‌گیرند.
به تن بویا کند گل‌های تصویر نهالی را
به پا در جنبش آرد خفتگان نقش قالی را
(همان: 226). 

تشبیه

تشبیه یکی از پرکاربردترین عناصر زیبایی سخن است و بسیاری از ابزارهای تصویرآفرین از آن مایه می‌گیرند. پایة صورت‌های دیگر خیال از استعاره، تشخیص و... بر رابطة این همانی استوار است و مرکز بیشتر صورت‌های خیالی، که حاصل نیروی تخیل شاعر است، تشبیه می‌باشد (پورنامداریان، 1374: 159).
در شعر طالب، تشبیه به وفور یافت می‌شود و بیشتر تشبیهات او اضافة تشبیهی و تشبیه بلیغ‌اند. گاهی هم چند آرایه را با هم در یک بیت می‌آورد.
از تشبیهات اوست:
آینة چشم را ز حسن جلابخش
پس شنوا کن به نغمه گوش کران را

بحر کَفَش چون کف آورد به لب از جود
خانه به یغما دهد ذخیره و کان را 
گازر بحر بقا به کشور عدلت
شسته به صابون ماهتاب کتان را

می‌خور و مجموعه خواه در چمن شعر
بال فشان ساز عندلیب زبان را
(آملی، 1346: 4).

گل همیشه بهاراست دولت تو به دهر
کز التفات شمیمش مشام را شرف است
(همان: 15).

هست جهان گلشن سبا و تو بلقیس
شاه سلیمان و کاینات صف مور
(همان: 45).

جهان را یکی بیشه‌ای دان که در وی
اجل همچو شیر ژیان اوفتاده
(همان: 9).
خورشید که گویی گل دستار سپهر است
در دیدة رایش بود از جنس گیاهی
(همان: 98).
به گرداگرد خود چندان که بینم
بلاانگشتری و من نگینم
(همان: 194). 

استعاره
استعاره یکی دیگر از صورت‌های رایج خیال و به تعبیری نمک شعر است. این واژه در لغت به معنی عاریه خواستن و در اصطلاح، نوعی مجاز است که اطلاق اسمی کنند بر چیزی که مشابه حقیقت آن اسم باشد در صفتی مشترک. چنان که مرد شجاع را شیر گویند به سبب دلیری و اقدامی که مشترک است میان هر دو (رازی، 1373: 318).
بعضی هم هر تشبیهی را که یکی از طرفین آن ذکر نشود، استعاره می‌خوانند (شفیعی کدکنی، 1366: 107).
تعبیر می‌کند و می‌گوید:
ز ساده‌گویی افسرده نادمم طالب
من و سخن به همان طرز استعارة خویش
(آملی، 1346: 635).
او شعر بی‌استعاره را بی‌نمک و بی‌ملاحت می‌خواند.
سخن که نیست در او استعاره، نیست ملاحت
نمک ندارد شعری که استعاره ندارد
(همان: 447).
از استعاره‌های اوست:
تعبیه سازش به پلک دیدة ایام
بی‌مزه نتوان گذاشت چشم جهان را
(همان: 5).
چنان فشاند صبا زلف عنبر آیین را
که لخت لخت سیاهی ز داغ لاله فتاد
(همان: 18).
چون بگدازم ز حجاب ای بتان
شبنم گل‌های عذارم کنید
(همان: 25).
به شادابی گیاه تشنة امید را مژده
که اینکه ابررحمت با کف دریا فشان آمد
(همان: 32).
به هنجار ثنا طالب یکی راه دعا سر کن
که بوی ذوق آمین از لب روحانیان آمد
(همان: 35).
هزار پر ز خدنگش قضا پیوست
پری گر از تن مرغان در آن شکار افتاد
(همان: 36).

چون زبان او شکر ریزد که را حد مقال
چون بیان او گهر پاشد که را یارای نطق
(همان: 49).

آشفتگی زیارت دل می‌کند مگر
با سنبل تو قرب جواری‌ست شانه را
(همان: 221).

تشخیص / انسان‌وارگی (personification)
تشخیص یکی از اقسام استعاره است و نوعی استعارة مکنیه که مشبه‌به آن انسان است. در این صورت خیالی، ذهن شاعر در اشیا و عناصر بی‌جان طبیعت تصرف می‌کند و از رهگذر نیروی تخیل خویش به آن‌ها حرکت و جنبش می‌بخشد و در نتیجه هنگامی که از دریچة چشم او به طبیعت و اشیا می‌نگریم، همه چیز در برابر ما سرشار از زندگی و حرکت و حیات است (شفیعی کدکنی، 1366: 149).
طالب از آرایة تشخیص یا انسان‌وارگی در شعرهایش بسیار استفاده کرده است.

روزگارت کرده خاقانی بر سر ابنای دهر
دور نبود گر مرا لطف تو خاقانی کند
(آملی، 1346: 18).
بگفتم از چه شبستان هند شد پر نور
زمانه گفت ببین پرتو اله رسید

(همان: 23).

گر به خراسان رسد خبر که تو روزی
جانب فیروزه کرده‌ای نظر از دور

تا در هندوستان به پای خود آید
معدن فیروزه از زمین نشابور
(همان: 44).
گهی که پنجة جودش گهر فشان گردد
سپهر گوید شکر فراخ دامانی
دمی که توسن عزت سبک عنان گردد
زمین عرق کند از شرم تنگ میدانی
(همان: 100).

کنایه
کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است دربارة امری و در اصطلاح آن است که چون متکلم خواهد که معنی‌ای از معانی بگوید، معنی دیگر - که از توابع و لوازم معنی اول باشد - بیاورد و از این به آن معنی اشارت کند ... چنان‌که عوام گویند: درِ سرای فلان، کسی بسته نبیند و دیگ او از آتشدان فرو نمی‌آید؛ یعنی مردم به خدمت او بسیارند و مهمانی بسیار می‌کند. چه درِ سرای نابستن از لوازم کثرت تردد و اختلاف مردم است و دیگ از بار فرو ناگرفتن از لوازم طعام بسیار است (رازی، 1373: 32).
شفیعی کدکنی معتقد است: «کنایه یکی از صورت‌های بیان پوشیده و اسلوب هنری گفتار است. بسیاری از معانی را اگر با منطق عادی گفتار ادا کنیم، لذت‌بخش نیست و گاه مستهجن و زشت می‌نماید. از طریق کنایه می‌توان به اسلوبی دلکش و مؤثر بیان کرد» (شفیعی کدکنی، 1366: 141- 140).
طالب آملی از این آرایه بسیار استفاده کرده است و دربارة حاسدان خود می‌گوید که آن‌ها کسانی‌اند که از آرایه‌ها و نازک‌خیالی‌ها آگاهی ندارند و در آثارشان از کنایه خبری نیست.
کنایه را اثری نیست در طبیعتشان
ز بس به طبع جمادی بری ز احساس‌اند
(آملی، 1346: 22)
از کنایات دلپذیر اوست:
نیک چو بیند نتیجة کرم تست
هر که به روغن فتاده یابد نان را
بر تن فرسوده چار آینه بندد
نعل سمش خصم افتاده ستان را
(همان: 6-5).
ز شهربند وجود ای ستم دو اسبه گریز
که صیت عدل جهانگیر پادشاه رسید
(همان: 23).
گرنه شیر رایتش دندان نمودی در نبرد
فوج ماتم در جهان نگذاشتی آثار عید
(همان: 30).
ز خجلت آفتاب مشرقی شد بر کنار آن دم
که او را آفتاب مغربی زیب میان آمد
(همان: 34).
فلک وسیلة بیداریی مهیا ساز
که بخت خفتة‌ما کج نهاده بالین را
(همان، 233).
اینک به ملک ناطقه عید سخنوری است
کابرو بلند کرده، هلال معانی‌ام
(همان: 1042).

مبالغه
یکی دیگر از موضوعات مورد بحث در شعرهای مدحی مبالغه است. مبالغه آن است که در مورد صفتی حدی از شدت و ضعف آورده شود که محال باشد یا بعید، تا چنان گمان نرود که آن صفت را در شدت و ضعف نهایتی هست و این امر در سه شکل تبلیغ، اغراق و غلو منحصر است؛ زیرا صفتی که ادعا شده، یا ممکن است یا نه. اگر ممکن نباشد، غلو است و اگر ممکن باشد یا امکان آن به‌طور عادی است یا نه و اگر امکان به‌طور عادی باشد، تبلیغ است وگرنه اغراق (شفیعی کدکنی، 1366: 133). 

از مبالغه‌های طالب است:
گر نظرت بر دکان کوزه گر افتد
مشربة زر کند سفال گلین را
مکر و حیل بس که خوار گشته به عهدت
شیر فراموش کرده طرز کمین را
(آملی، 1346: 9-8).
جهان فیض محمد شفیع دریا دل
که دست همت او کرده جود را ایجاد
(همان: 19).
چنان وسیع در افکند شرح دایره
که وحش و طیر فلک جمله در حصار افتاد
زمین جزیرة مرغان نیم بسمل گشت
ز بس چکاوک و قمری و کبک و سار افتاد
(همان: 36- 35).
گر باغبان به باغ برد آب تیغ تو
اشجار را به شکل سر از تن دهد ثمار
(همان: 39).
به‌طور کلی،‌ طالب آملی شاعر نازک‌خیالی است که در آفرینش انواع شعر تصویرآفرینی و هنرنمایی کرده است. علاوه بر مواردی که آمده، عناوین دیگری نیز قابل بررسی است که برای جلوگیری از درازگویی فقط به چند نمونه اشاره می‌شود.
ارسال‌المثل
معنی «ارسال‌المثل» آوردن یک ضرب‌المثل در شعر است. بعضی وقت‌ها شاعر از یک ضرب‌المثل معروف در شعر خود استفاده می‌کند و گاهی نیز یک بیت یا مصراع بعد از مدتی به ضرب‌المثل تبدیل می‌شود که به هر دو مورد «ارسال‌المثل» ‌می‌گویند. شاعر برای بیان و اثبات مدعای خود یا بیان حال خویش از تمثیل و ارسال مثل استفاده می‌کند. ساختار ارسال‌المثل بدین‌شکل است که دو جمله بدون ذکر «ادات تشبیه» (کلماتی مثل چون و ...) به هم تشبیه شوند و «مشبه» به همان ضرب‌المثل باشد.
از ارسال‌المثل‌های زیبای طالب است:
خاربن را با گل شمشاد حد جلوه نیست
از ادب دور است با نخل تو همدوشی کند
(همان: 221).
فراغ‌بال گلی از بهار گمنامی است
در آتش است مدام آن که شهرتی دارد
(همان: 461).
مرا کیفیت چشم تو کافی ست
ریاضت کش به بادامی بسازد
(همان: 484).
و از تلمیحات اوست:
چون سر منصور نفورم زتن
تعبیه بر چوبة دارم کنید

(همان: 23).

در آید روح اسماعیل در تن گوسفندان را

که خونین جامه از دست مسیحای زمان پوشد
(همان: 25).
چون ید بیضای فقرم بر سر آرد زآستین

پنجة خورشید جاهش بر فلک پوشد زمین
(همان: 77).
Afbeeldingsresultaat voor ‫طالب آملی‬‎
نتیجه‌گیری
از مباحث مطرح شده نتیجه می‌گیریم که طالب آملی یکی از بزرگ‌ترین شاعران نازک‌خیال سبک هندی است. هنرنمایی‌های او در زمینة مضمون‌آفرینی، معنی‌گرایی،‌ نازک‌خیالی‌هایی چون تشبیه، استعاره، کنایه، مبالغه، توصیفات و تعابیر مناسب و... و به‌کارگیری درست و به‌جای این زیبایی‌ها نشان‌دهندة آن است که وی شاعری توانمند و نازک‌خیال بوده و از همین رو به مقام ملک‌الشعرایی نایل آمده است.
طالب زیبایی را به حد کمال احساس كرده و در آفرینش مضمون‌های بکر و بدیع و تشبیهات و استعاراتی که بر نازک‌خیالی و رقت اندیشة او دلالت دارند، قدرت شگفت‌آوری نشان داده است.
با اینکه او شاعر بزرگی بوده است و دیوان شعری دارد، اکثر مردم مازندران او را با این‌ آثار بزرگ نمی‌شناسند. شهرت او بیشتر در حد سرگذشت یا افسانه‌ای است با این مضمون که طالب نامی از مردم آمل در اوان جوانی به هندوستان رفت و در آنجا گم شد یا درگذشت و سرنوشت او نامعلوم است. همچنین خواهری داشته که در فراقش شعری سوزناک سروده که به «طالبا» معروف است و آوازخوانان محلی آن را با نوایی حزین می‌خوانند و بس.



منابع

1. آملی، ملک‌الشعرا محمد؛ کلیات اشعار طالب آملی، به تصحصح شهاب طاهری، انتشارات سنایی، تهران، 1346.

2. براهنی، رضا؛ چاپ اول، طلا در مس، انتشارات زریاب، چاپ اول، تهران،‌1371.

3. پورنامداریان، تقی؛ سفر در مه (تأملی در شعر احمد شاملو)، انتشارات زمستان، 1374.

4. شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ صور خیال در شعر فارسی، انتشارات نگاه، چاپ سوم، تهران،‌  1366.

5. شمس‌الدین محمدبن قیس، رازی؛ المعجم فی معاییر اشعار العجم، به كوشش سیروس شمیسا، انتشارات فردوس، 1370.

6. شمیسا، سیروس؛ بیان، انتشارات فردوس، چاپ اول، تهران، 1372.

7. ----، سبک‌شناسی شعر ج 2، انتشارات فردوس، چاپ سوم، 1376.

8. صفا، ذبیح‌الله؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، انتشارات فردوس، چاپ دوازدهم، 1371.

9. علوی مقدم، ‌مهیار؛ نظریه‌های نقد ادبی، انتشارات سمت، چاپ سوم، تهران، 1377.

10. فتوحی رود معجنی، محمود؛ بلاغت تصویر، انتشارات سخن، چاپ اول، تهران، 1386.

ارسال شده در تاریخ ۹ دی ۱۳۹۲ - 6:06 عصر

هیچ نظری موجود نیست: