از برکت انترنت تاريخ بيهقي را رایگان داوون لود کردم و با علاقمندی مطالعه میکنم واقعن تاریخ زیبا با نثر شیوا نوشته است. مهمتر از همه بیهقی سعی کرده کتابش را به پارسی روان بنویسد ! تا هنوز چهار اصطلاح جالب زیرین خیلی خوشم آمد:
- مرغدل: یگان تا میگفتن فلانی مرغی است ولی بیهقی (آدم ترسو) را گفته
- گرگ آشتي: به معنی صلح مصلحتي بکار رفته یا بقول امروز همین شورای صلح
- خر بریخ ماندن
- فراخ شلوار: كنايه از فربه و چاق
آدرس داوون لود
-نقش شخصیت ها در تاریخ بیهقی
اکنون بیان میشود که شخصیت چیست و بیهقی چگونه افراد نقشآفرین در جریانات و وقایع را در نظر ما مجسم میکند و مانند تابلویی زنده از پیش دیدگانمان میگذراند.
«شخصیت در اثر روایتی و نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد» (میرصادقی، 84:1376) و «موفقیت در ارائة صریح شخصیتها، بسته به خصوصیات شخص راوی یا ویژگیهای نویسنده دانای کل است» (همان، 87)
«هر انسانی دو جنبه دارد؛ جنبهای که مناسب تاریخ است و جنبة دیگری که مناسب آثار داستانی است. آنچه در آدمی مشهود و قابل رؤیت است، یعنی کلیة اعمال و آن بخش از زندگی معنویاش که بتوان از اعمالش نتیجه گرفت، در قلمرو تاریخ جای میگیرد». (فورستر، 61:1352)
بازیگران داستان معمولاً انساناند و اگر حیوانات در داستانها آمدهاند، نماد انسانها و افراد جامعه هستند. از این روست که نویسنده با مهارت به بیان حالات و کردار آنها میپردازد.
«چون رماننویس هم انسان است، لذا بین او و موضوع کارش خویشی و قرابت و شباهتی است که در بسیاری از سایر اشکال هنری نیست. تاریخ نویس هم چنین قرابتی با موضوع کار خود دارد... هر چند که این نزدیکی چندان صمیمانه نیست». (فورستر، 58:1352)
«تاریخ نویس با اعمال کار دارد و نیز خصوصیات و خصال اشخاص، آن هم تا جایی که از کردارشان استنباط میکند. او نیز مانند رماننویس به خصوصیات و صفات اشخاص علاقهمند است اما فقط وقتی از وجود این خصال آگاه میشود که بر سطح ظاهر پدیدار شوند» (همان، 60)
بیهقی دبیر، تاریخ نویس است. اما از آنجا که خود وی نیز یکی از شخصیتهای تاریخ است، اغلب با افراد تاریخ زمان گونة خود مینشیند و بر میخیزد و چون دیگر تاریخنگاران نیست که در زمانی دورتر، از کردار تاریخ سازان نتیجه بگیرد یا به حدس و گمان دست یازد. وی با شناختی که از افراد تاریخش دارد میداند که هر کدام در برابر یک پیشامد چه موضعی خواهد گرفت و چه رفتاری از او آشکار خواهد شد.
«داستان وقتی جذاب است که نویسنده، اشخاص واقعه را خوب بشناسد و هر یک از ایشان مطابق سرشت و منش خود در صحنة ماجرا به حرکت و رفتار در آید و در نتیجة برخورد آنها با یکدیگر، حوادث و کشمکشها وقوع یابد. بیهقی نه تنها اشخاص داستان و سجایا و خصائل آنان را خوب به جا میآورد، بلکه خواننده را نیز از احوال و افکار آنها با خبر میگرداند.» (همان، 60)
«در تاریخ بیهقی با افرادی روبهرو میشویم که آنها را به مدد نکته یابی وحسن بیان او به تدریج میشناسیم و به همان ترتیب که کتاب پیش میرود، از خلال سطور آن با روحیات و کردار هر یک آشنا میشویم. درست مانند داستان یا نمایشی که قهرمانان بسته به اهمیت نقشی که دارند، در ذهن ما جان میگیرند و کمکم با آنها زندگی میکنیم. اوصاف بیهقی تنها از اخلاق و منش اشخاص نیست بلکه میتوانیم لباس و وضع ظاهری و طرز رفتار آنها را نیز در هر جا پیش چشم آوریم.» (یادنامة بیهقی، 805:1374)
بیهقی برخوردهای اشخاص تاریخ و حرکات معقول و نامعقول آنها را به گونهای زیبا بیان میکند. ما را به خوبی با افراد آشنا میکند و درون و برون آنها را مینمایاند. از رفتار رجال، گفت و گوهای اشخاص و سایر توصیفاتی که برای آنها آورده است، به زیبایی اثر او و باریکبینی و هنرمندیاش پی میبریم. او سروران و خدمتکاران، افراد دست اول، دوم، آخر، اصلی، آرایشی، ضعیف و قوی را در ترکیب کلمات و جملات زیبایی به ما میشناساند. مانند شرح حال کسانی چون سلطان مسعود، حسنک وزیر،آلتونتاش، اریارق غازی، حسن میمندی و دهها شخصیت دیگر. عظمت و ابهت امیر مسعود را با تکرار اینکه او در همة کارها آیت است و بیان سایر بزرگیها، قابلیت و معایب او یا دونپایه بودن چاکری از خواص حسن میمندی وزیر را که به دستور حصیری «قفایی چند سخت قوی» خورده و مانند این بیان زیبا که «مرد بر ایستاد و نیافت در خود فروگذاشتی، چه چاکران بیستگانی خوار را خود عادت آن است که چنین کارها بالا دهند و از عاقبت نیندیشند... آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال باز گفت به ده پانزده زیادت و سر و روی کوفته و قبای پاره بنمود». (همان، 210)
تاریخ بیهقی حال و هوایی خاص خود دارد که این کتاب را از سایرین متمایز میگرداند و میتواند الگویی شایسته برای دیگر نویسندگان باشد و ماندگاری و تازگی همیشگی آن گواه صادقی برای این سخن است. فضای کلی حاکم در روابط اشخاص این تاریخ بر بی اعتمادی و بدبینی افراد نسبت به یکدیگر و مقصر نمایاندن همدیگر بنا شده است. هر کس به نوعی با خوف و رجا در صدد تثبیت موقعیت خود و تأمین منافع فردی است؛ از سلطان گرفته تا زیر دستان و چاکران، و هر آن ممکن است یکی از گردونه خارج شود پس، همه باید چهار چشمی مواظب اوضاع و احوال اطراف خود باشند و در صورت امکان مشرفانی داشته باشند تا به موقع خبر تصمیمی شاهانه یا اجرای حکمی خصمانه را برای وی بیاورند و اگر فرصتی باقی باشد، مظنون شفیعی برانگیزد یا گریز گاهی بیابد و از مهلکه به در رود این است.
یک زندگی درباری و مجموعهای که در آن همیشه عدهای چون حسنک وزیر، اریارق، غازی، علی قریب، و بسیاری دیگر گاهی بر گاهاند و گاهی در چاه. عدهای آماده تا رسن در پای کسی کرده و بکشند و یا در گلویی انداخته و به دار آویزندو خبه سازند و مشتی رند آماده در گوشهای نشسته که سیم بستانند و سنگ دهند یا دبیری در دیوان نشسته و فرمان شاهی را در ملطفهای یا معمایی به بریدی داده تا شخصی را فرو گیرند و زندگیاش را مصادره کنند و عمال و والیانی که ضعفا را مستاصل و خزانة حضرت امیر را معمور و بازار تملق و مدح را داغ گردانند و امیری مست بادة ناب مدام در جمع مطربان و مسخرگان درباری زبان به اوامر و نواهی بی سر و ته بگشاید و بالاخره، دبیری حاذق چون بیهقی که با دیدی نافذ و ظرافت و زیبایی خاص این وقایع را ثبت کند و به یادگار گذارد.
شخصیت سلطان مسعود
تاریخ بیهقی، در واقع تاریخ مسعودی است و اگر بنا باشد به طور مفصل و عمیق به چند و چونی این شخص بپردازیم خود مجالی فراختر از این مقاله میخواهد. بیهقی دبیر به بیان ویژگیهای مسعود غزنوی در لباس تمجید همت گماشته است اما خواننده، با تعمق موارد ناپسند در رفتار و کردار او را مییابد.
رابطة مسعود و سلطان محمود
در زمان کودکی مسعود، وقتی که محمود وی را به اتفاق برادرش محمد به جد و جدة عبدالغفار میسپرد تا آنان را تربیت نمایند، رابطة خوبی با همدیگر داشتهاند اما پس از آن، بعضی از کارهای مسعود در نوجوانی و جوانی مانند آوردن مطربان به خانه، پدر را وا میدارد تا مشرفاتی بر او بگمارد و انفاس او را در نهان بشمرد و همین مشرفان بودند که محمود را از خیشخانه مطلع کردند و در تمام ایامی که مسعود از پدر دور بود، «پیوسته او را به نامهها مالیدی و پندها میدادی» (یادنامة بیهقی، 545:1374). ابتدا محمود وی را ولیعهد خویش کرد و همه از جمله مسعود، را سوگند داده بود که پس از مرگ پدر فرمانبردار مسعود باشند ولی حاسدان کار خود را میکنند تا کار به آنجا میکشد که با آن که نام ولیعهدی بر او بوده است پدر وی را به مولتان میفرستد و از مقابل به محمد مهربانی میکند و سرانجام بیگناهی مسعود ثابت میشود و محمود اقرار میکند که بر فرزندش ستم روا داشته است. (بیهقی، 263:1378) اما دوباره حاسدان تضریب میکنند و پدر نیز کارهای محمد را به رخ مسعود میکشد و هر روز پیامهای با عتاب به مسعود میفرستد. سلطان محمود در نامه به حضرت خلافت نیز نام محمد را بر مسعود مقدم میدارد. (یادنامة بیهقی، 546:1374)
اختلاف پدر و پسر به جایی میرسد که چون محمود و مسعود از گرگان به سوی ری حرکت میکنند، پدر در اندیشة بازداشت اوست اما به واسطة مشرفانی که مسعود در سپاه پدر داشته است، این کار میسر نمیشود. مسعود در این جریان به همراهان خود اجازة هیچگونه تعرضی به اطرافیان پدر نمیدهد ولی آمادگی خود را حفظ میکند. (همان، 138)
او علت بیمهری پدر را چنین باز میگوید که در آخر عمر لختی مزاج وی بگشت و سستی بر اصالت رای بزرگ وی غلبه کرد از طرف پدر به او بی مهری نشده است، بلکه پادشاهان وجود جانشین خود را تحمل نمیکنند (یادنامة بیهقی، 546:1374). رفتار مسعود در تمام موارد نسبت به پدر توأم با احترام است؛ علاوه بر این هنگامی که مسعود پس از مرگ پدر به غزنین وارد میشود، با آن که روابطشان پیش از مرگ تیره بوده است بعد از گذشت دو سه روز، نخست به زیارت تربت پدر میرود (بیهقی، 547:1378)
ورزش، تفریح و زورمندی مسعود:
در این زمینه بیهقی میگوید که به گونههای مختلف به تمرین کشتی، شکار و... میپرداخته است. در جایی میگوید: «چندان رنج دید که جز سنگ خاره و به مثل آن طاقت ندارد» (بیهقی، 176:1378).
.معتقدات دینی مسعود:
از تاریخ بیهقی در مییابیم که وی در این زمینه جز اجرای پارهای از آداب و سنن مذهبی آن هم در حد فهم و درک مردم عامی به چیزی معتقد نبوده است و انجام دادن آن فرایض و به خود گرفتن آن چهرة مذهبی هم با اعمال و رفتار دیگر او در زندگی متناقض مینماید.
بارها به نماز گزاری او در مصلی اشاره شده است. برای نمونه به دو جریان مرتبط با این عنوان اشاره میشود:
در هنگام حرکت به هندوستان برای «غزو هانسی» امیر چهارده روز بیمار میشود و عجبیب است که این امیر شرابخوار ناگهان امر به معروف و نهی از منکر می کند: «فرمود تا هر شرابی که در شرابخانه برداشته بودند، در رود جیلم ریختند و الات ملاهی وی بشکستند و هیچ کس را زهرة آن نبودی که شراب آشکارا خوردی که جنباشیان و محتسبان گماشته بود و این کار را سخت گرفته» (همان، 754).
وی پس از این که قلعه، هانسی را میگشاید، شرابخواری را از سر میگیرد. بیهقی میگوید: «و نشاط وشراب رفت سخت بسزا،که از توبة جیلم تا این روز نخورده بود» (بیهقی، 757:1378). او نیز مانند عوام فقط به هنگام مصیبتها و گرفتاریها به خدا پناه میبرد و به دین میاندیشد مانند آن است که در رود هیرمند در آستانة غرق شدن قرار میگیرد و بالاخره از مهلکه نجات مییابد، چنین عمل میکند: «و مثال داد تا هزار هزار درم به غزنین و دو هزار بار هزار درم به دیگر ممالک به مستحقان و درویشان دهند شکر این نعمت را» (همان،730).
. آگاهی مسعود از شعر و ادب و سخنوری
«از پادشاهان این خاندان- رضیالله عنه- ندیدم که کسی پارسی چنان خواندی و نبشتی» (همان، 444).
«چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی» (همان، 421).
روزی امیر از شکار شیر باز میگردد و بوسهل زوزنی چند بیت شعر در مدح او میسراید و آن را در مجلس میخواند. بیهقی میگوید امیر را از این اشعار سخت خوش آمد. این قرینهای است قوی برای وی در شعر و ادب عربی دست داشته است یا وقتی که بونصر مشکان نامة خلیفه القادر بالله را به عربی میخواند، امیر خطاب به وی میگوید: «ترجمهاش را بخوان تا همگان را مقرر گردد. بخواند به پارسی...» (همان، 441)
مال دوستی مسعود
شواهد فراوانی برای این صفت در وجود مسعود در تاریخ بیهقی دیده میشود که به پارهای از آنها اشاره میکنیم.
الف- تأیید نظر بوسهل زوزنی در باز پس گرفتن «مال بیعتی وصلتها» که امیر محمد به اطرافیان داده بود و بالاخره اجرای ناموفق این کار؛
ب- دستور به آوردن زر، نقد وجامه به خزانه پس از بازداشت محمد؛
پ- تحریک شدن به وسیلة عراقی دبیر که «امل هزار هزار مرد است. اگر از هر مردی دیناری ستدهاید، هزار هزار دینار باشد، جامه و زر نیز به دست آید و این همه به سه چهار ماه راست شود» (همان، 684) و دستور امیر به گرفتن اموال فراوان واز آملیان؛
ت- گرفتن اموال، اسباب و ضیاع حسنک وزیر.
6. ایجاد جو بیاعتمادی توسط مسعود:
مسعود با گماشتن مشرفان و جاسوسان بر افراد مختلف اعتماد همه را نسبت به خود سلب کرده است که نمونة بارز آن را در بی اعتمادی التونتاش به او و فرار شبانه (همان، 71) و توقیف اریارق و غازی، به نحوی که ایشان هیچ سوء ظنی نسبت به امیر پیدا نمیکنند میتوان دید (همان،273). او از شگردهای خاص در تزویر و عوامفریبی نیز استفاده میکند، مانند: بیرون رفتن از شهر به هنگام صدور قتل حسنک یا رفتن به شکار بیست روزه پس از صدور دستور گرفتن اموال صلتی که محمد به اطرافیانش داده بود و وانمود کردن که این اعمال در هنگام غیبت وی انجام شده است یا علاوه بر اینها از ویژگیهای مسعود در تاریخ بیهقی به باده نوشی و خوشگذرانی، شناخت وی از هندسه و مهندسی، هنر او در لشکرکشی، پرکاری، زیرکی و... اشارههایی شده است که به نظر میآید با توجه به سخن آخر در مورد او، که در پی میآید، پرداختن به همة آنها ضرورتی ندارد.
سخن آخر در بارة مسعود
این پادشاه کسی است که پس از رسیدن به قدرت ویژگیهای منفی او بیشتر است و در طول حکومت نه ساله، خود به واسطة جو بیاعتمادی که از روزهای نخست پادشاهیاش به وجود آورد. اکثر کارگزاران و نزدیکان خود به ویژه پدریان، را فرو گرفت یا به چوبة دار سپرد.
هر جا که تصمیمی نسبتاً عاقلانه از وی دیده میشود، آن تصمیم ارتباط زیادی با پایههای حکومت وی دارد و ردپای مصالح شخصی در آن دیده میشود. اگر رحم و شفقتی؛ نسبت به افرادی محدود یا کسانی است که دخالت زیادی در کار او ندارند و این رحم و شفقت نوعی تبلیغ عوامانه به حساب میآید. بیهقی در مورد ترحم وی به بیست تن از فراشان مقصر در غزنین میگوید: «این غایت حلیمی و کریمی باشد. چه نیکوست العفو عندالقدره» (همان، 182) اما عفو او هیچ گاه شامل کسانی چون حسنک وزیر نمیگردد که بیرحمانه به چوبة دار سپرده میشود. اگر سعی در اجرای عدالت دارد، نیز به شیوة ظالمانهی خاص خود عمل میکند؛ مثلا مولا زادهای را برای گرفتن یک گوسفند از کسی «فرمود تا از دروازهی گرگان بیاویختند» و «منادی کردند که هر کس به رعایای این نواحی ستم کند، سزای او این باشد و بدین سبب حشمتی بزرگ افتاد و راعی رعیت را بدین و مانند این نگاه تواند داشت» (همان، 673).
بیهقی در جایی دیگر به گونهای زیبا خشونت رفتار او را در عدم رعایت حقوق رعایا بیان میکند. وقتی آملیان نتوانستند دینار و اجناسی را که مسعود طلب کرده بود تهیه نمایند، لشکر وی روان شد و «آتش در شهر زدند و هر چه میکردند و هر که را خواستند میگرفتند و قیامت را مانست... و بدنامییی سخت بزرگ حاصل شد» (همان، 686).
او پادشاهی مستبد است و در روزهایی که ترکمانان در اندیشة حملات سخت بر خراسان بودند وی در فکر غزو و گشودن قلعة هانسی در هندوستان بود و نصایح وزیر و اطرافیان را نمیشنود و میگفت: «مرا مقرر است دوستداری و مناصحت شما و این نذر است که در گردن من آمده است و به تن خویش راست خواهم کرد» (همان، 754).
بیهقی در سطوری بعد از این از قول وزیر و دیگر قوم میگوید: «این خداوند را استبدادی است از حد و اندازه گذشته» (همان، 755). مسعود برای محکم کردن پایههای حکومتش به کارهایی دست میزند که این اعمال نشانة خامی او در حکومتداری است، مانند: تأیید نظر بوسهل زوزنی و طراحی توطئة قتل التونتاش خوارزمشاه که به گفتة بونصر مشکان «مردی بس بخرد و خویشتندار است» (همان، 460) البته توطئه به ناکامی و رسوایی میانجامد و یا گوش دادن و عمل کردن به نظر عراقی دبیر و رفتن به گرگان و طبرستان و پشیمانی بعد از آن (همان، 668). مسعود بذل و بخششهای بی حساب و کتاب دارد؛ مانند: دادن دینارهای فراوان به شاعران، مطربان و مسخرگان درباری. امیر شاعرانی را که بیگانهتر بودند، بیستهزار درم فرمود و علوی زینبی را پنجاه هزار درم بر پیلی به خانة او بردند و عنصری را هزار دینار دادند و مطربان و مسخرگان را سیهزار درم (همان،423).
برای دیدن نمونههای دیگر در این زمینه به تاریخ بیهقی 1378: 423، 179، 181، 180، 442 و 445 رجوع کنید.
این بود مختصری از احوال، روحیات و ویژگیهای مسعود غزنوی و نمونهای از استبداد پادشاهان و به گفتة بیهقی «ملوک هر چه خواهند، گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (تاریخ بیهقی، 1378:416).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر