۱۳۹۸ اسفند ۲۸, چهارشنبه

خاطرۀ ی که کرونا آنرا ورق زد


اوایل دهه نود میلادی بود، که برای نخستین بار در ماسکو چشمم به دروازه اتومات برقی فرودگاه شرمیتوف افتاد. بدون مبالغه خیلی برایم جالب و شگفت آور بود که میدیدم، درب ارایول فرودگاه که در حالت عادی بسته بود، با نزدیک شدن هر نفر، بطور اتومات باز و پس از عبور همان نفر بلافاصله دوباره بسته میگردید.
لحظاتی کنار بکس هایم، در انتظار نماینده آریانا، به این منظره تماشایی، با دقت و ناباوری مینگریستم که صدائ فتاح خان همکارم رشته افکارم را پاره کرد. وی با شوخی گفت: چه را نادیده ها واری ای رقم سیل داری؟ در پاسخش گفتم: در نادیده گی ام به کمال این دروازه شکی نیست و انکار هم نمیکنم. ولی به طراح این اندیشه فکر میکنم که چسان این دروازه را دیزاین کرده ! زیرا برای این درب، هیچ تفاوتی نمیکند که چه کسی هستی ؟ از کجا میآیی؟ خورد هستی یا بزرگ؟ ، سفید هستی یا سیاه  و یا هم سرخ؟، پاک هستی یا چرک؟ غریب هستی یا متمول؟ زاهد هستی یا گنهکار؟  بلکه وقتی به سوی درب برقی میروی بدون تبعیض،به رویت گشوده میشود. در این موقع نماینده شرکت آریانا آمد و رشته صحبت ما قطع شد. ولی من در طول راه پیوسته به این فکر میکردم که احتمالن درب و درگاهُ خداوند نیز چنین باشد ؛ هر چه باشی ! هر که باشی! به هر دین و مذهبِ که باشی، حتا اگر معتکف دیر بوده باشی یا خادم مسجد! همینکه بسویش بروی حتمن ترا خواهد پذیرفت و آغوشش را به رویت خواهد گشود! اما با یک شرط و یک تفاوت اساسی کامل در برابر این دروازه ساخت بشر،! و آن اینکه در درگاه خدا و بسوی خدا باید با اخلاص نیت و با قلب پاک و نیت صاف وارد شد؛ چون او خودش مالک دلهاست! اما این دروازه دیگر از دلت خبر نیست. حتا اگر به غرض تخریبش هم بروی بیچاره برویت با پیشانی باز گشوده میشود. این خاطره در آرشیف ذهنم سالها خاک میخورد تا اینکه امروز نخست صدراعظم هالند و سپس مسئول تحقیقات مرض واگیر کرونا ؛ با ارائه سخنرانی های تلویزیونی شان؛ بیکباره گی آنرا در ذهنم متجلی و زنده کردند.  تقریبن تمام روز  ذهنم را درگیر همین اندیشه و خاطره ذکر شده کرده بود. بطوریکه هردو تقریبن همین جملات را گفتند: خطر ابتلا به کرونا بالای همه کس در همه سنین موجود است. بسوی خطر (کرونا) نروید. تا بفهمیم سرعت آمدن کرونا بسوی ما چسان است. اینجا بود که یادم آمد :این ویروس کاملن عکس اندیشه دروازه که در جای خود میخکوب است و مابسوی او میرویم میباشد؛ زیرا برخلاف او بسوی ما جولان کرده می آید. درست شبیه همان دروازه برقی بی تبعیض بسوی پیر؛ جوان؛ طفل ؛ سیاه و سفید گنهکار و بی گناه آغوش باز کرده است.این ما هستیم که باید برای محافظت از خود بسویش نرویم یا راه خود را چپ کنیم. اما او آغوشش بر عکس دروازه برقی که گه باز و گاه بسته بود همیشه باز است.
خلاصه سیر عجیبي دارد این لابراتوار تجربی مکتب زندگی!!! در هر برحه، تجربهٔ هایش برای آدم تبدیل به خاطره انگیز ترین و بیاد ماندنی ترین گپها میشود. از دویدن در پستی و بلندی هایش، از نزدیک  و دوری جستن های اجباری اش حتا  از خود، از پیروزی و شکستهای پیاپی اش؛ از ماهیت هستی خویشتن، از درک جایگاه هستی و نیستی ذاتی خویشتن؛ از دویدن بی وقفه در جاده عشق و سرانجام از فنا خودی درس های دارد تجربی و ثابت شده! مثل قانون عمل و عکس العمل نیوتن فزیک

جا دارد غزل را که دیشب سرودم و بعد از نشر در فیس بوک زیاد استقبال شد را نیزاینجابگذارم


بس کن ای دونالد ترمپ پیش کرونا باختی
خویش را در لحظه هائ چرنوبیل انداختی
منجلاب دیپلوماسی ضد (چین) هم شدعقیم
تا کرونا را مگر ( ویروس یوهان) ساختی
کاستی های تسلط بر جهان گشته عیان
رفت آنروزی که بر هر کشوری می تاختی
رنگ می بازد ابر قدرت ز اذهان جهان
چون هنوز این دشمن جانی خود نشناختی
با افول تو عروج چین حتمی گشته است
او به افریقا و روم؛ تو در کجا پرداختی؟
از سقوط شوروی و حفر کانال سویس
خوب دانستی ولی شمشیر بیجا آختی
رتق و فتق این جهان رفته ز پیشت کاشکی
یک نظر بر صفحۀ تاریخ می انداختی
=======
۳۱ / مارچ/۲۰۲۰
هالند – ش حمیدی

هیچ نظری موجود نیست: