۱۳۹۸ اسفند ۲۳, جمعه

باز هم مذاکرات باز هم شکست

مذاکرات 

از سی و چند سال بدینسو به بهانه آوردن آرامش در کشور ما  واژه "مذاکرات " نقل میدان رسانه های چاپی، صوتی، و تصویری گردیده است. در حالیکه کاربرد این واژه کاملن برعکس بوده و هر زمانیکه گپی از مذاکرات زده میشود جنگ و نآرامی شدت و تداوم پیدا میکند.
 بگفته استاد خلیلی ( هنگامه صلح ملل، تمهید جنگ است و جدل –
 دارد  نهفته در بغل این صلح ها پیکار ها)
از "مذاکرات  ژنیو" که  هفت سال آزگار گوشها را کر کرد اگر بیاغازم  تا "مذاکرات سران تنظیم های هفت گانه و هشت گانه؛ مذاکرات قوماندانان جهادی" با سقوط دولت نجیب الله ؛ "مذاکرات حزب گلبدین و دولت "؛ "مذاکرات حزب وحدت و دولت" ؛" مذاکرات طالبان و دولت اسلامی"؛"مذاکرات شورائ هماهنگی با دولت" "مذاکرات ماهیپر" و متعاقبن با تسلط طالبان در کشور؛ مذاکرات عشق آباد؛ مذاکرات قبرس؛ مذاکرات بن؛ مذاکرات جریان روم؛ مذاکرات لندن؛ مذاکرات نفس گیر شش جمع دو برای پنجمین بار و پس از سقوط طالبان در نزده سال گذشته  تا امروز مذاکرات طالبان و امریکا در قطر؛ مذاکرات طالبان و دولت؛ مذاکرات گلبدین و دولت و در این سالها و در این روز ها مذاکرات دولت ساز و ثبات و همگرایی  با آب و تاب نقل میدان گردیده واکثرآ  با نتیجه صفر به ضرر مردم افغانستان و به نفع اجانب به پایان رسیده است. بدین ملحوظ اگر راست پرسان کنید در این روزها اصلن همین واژه ( مذاکرات) که انگلیسی اش  ( نیگوسیشن) است برایم تبدیل به  تهوع آور ترین واژه گردیده است.  زیرا نتیجه همه این مذاکرات فقط شکست و در بدری پیهم ملت ما بوده وبس! اما انگار که هنوز زنجیره مذاکرات را در کشور ما پایان و گسستی نیست
زیرا یکبار دیگر بطور ویژه مذاکرات این یا آن آدم ملل متحد یا فلان سفیر خارجی با داکتر عبدالله نقل میدان رسانه ها گردیده و سخت خبر ساز شده است.
جالب است ملّتی که در همه این مذاکرات از همه دشمنان؛ بویژه از دوست نما ترینش که "ملل متحد" است شکستهای پیاپی و سختی خورده ؛ هنوز اصرار دارند که زخم رویشان را با همان سیلی های سرخ بنین سیوان ؛ محمود میستری و پطروس غالی و ...کبود نگه داشته و با همان روی کبود پشت نیگوسیشن تیبل(میز مذاکرات) بروند.
 نمیدانم شاید هنوز این ملت باور دارند که به تعبیر استاد سخن سعدی
به شیرین زبانی و لطف و خوشی
توانی که پیلی به مویی کشی
در غیر آن این چه رمزیست که هنوز چشم به میز مذاکرات دوخته وخوشبین استند؟. هنوز باور دارند که در مذاکرات و از طریق مذاکرات حقوق حقه خود را میتوانند بگیرند. در حالیکه به تعبیر غلام محمد غبار مورخ شهیر کشور افسوس بر ملتی که در میدان مبارزه و فداکاری همیشه موفق و پیروز است اما در میدان مذاکره همیشه ناکام
داستان حق ملت ها در این دنیا آنقدر غیر واقعی است که دیگر همه به راز آن پی برده اند، تجربه ثابت ساخته است که گیریم حتا امریکا روی کاغذ به ملتی بنویسند که "حق" با شماست، اما با رفتار خودش اثبات میکند که اجازه نمی دهم حق به حقدار برسد! مگر همیشه در طول تاریخ این کار را نکرده اند؟ مگر در همان موافقتنامه بن شما را قهرمانان کشور لقب ندادند؟ اما هنوز بکابل نرسیده بودید که لقب جنگسالار و حذف تان مطرح شد
تجربه من در این سی سال میگوید که: در دنیا امروز ملتی "حق" خود را می تواند بگیرد که قوی باشد،(برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی/ که در نظام طبیعت ضعیف پامال است) و قوی هم به ملتی اطلاق میشود که قدر سرمایه های انسانی ؛ مادی و معنوی خود را بداند، نه اینکه ملتی با تمام قوت زمام امور خود را به دست ضعیفی بسپارد که سالهاست  تمام قواعد را نادیده می گیرد.
نکته قابل توجه اینست که : در تمام این هژده و اندی سال گذشته سوای اینکه چه کسی بر خر قدرت سوار بوده، همواره یک الگوی مشترک در میان سیاسیون وجود داشته است. آن الگوی رفتاری مشترک بی اهمیت بودن زمان است. آغا زاده ها چنان رفتار می کنند و چنان تصمیم می گیرند (شاید هم نمی گیرند) که انگار تا قیام قیامت فرصت دارند و زنده اند.
کسانیکه از موفقیت مذاکرات در پی توجیه  شکست های شان حرافی میکنند، خودشان می دانند چه می گویند؟ شوخی می کنند یا جدی می گویند و می نویسند؟ کاش لااقل اینقدر شجاع باشند که بجای "موفقیت و پیروزی" بگویند که ای ملت بزرگ! برای اینکه  جلوی خسارت بیش از حد را بگیرم به شکست تن دادم. نه اینکه در لفافه ی تعارف و تملق حرف بزنند. نه اینکه همچنان بر بوق و سرنای "حق" و حقانیت  بنوازد و از پیروزی اش سخن زند. مردم حافظه دارند و تاریخ همچنان.
برای یک مذاکره کننده نخست از همه لازمست که: برای آنکه بنمایندگی از آنها پشت میز مذاکره مینشیند  واقعیت را بگوید، عریان بمردم بگوید که دیروز نمیدانستم ولی امروز میدانم که در دنیای سیاست "حقی" وجود ندارد، آنچه هست توانایی است، می خواهم با بسط توانایی های شما، "حق" شما را بستانم، دیروز توانایی هایتان را کم حدس زدم و "مجبور" به تسلیم شدم. اما امروز میدانم ملتی که بدرازای تاریخ بی هراس از باد و باران سر بر آسمان میسایند. از این مرزها قراردادی که در طول تاریخ بار ها تغیر کرده دفاع کرده اند دوباره دفاع خواهند کرد. 
حضور در پشت میز مذاکره اگرچه خبر از تل حسرت ها و وعده هاي براورده نشده مي دهد و طبیعتآ میلیونها انسان مایوس از برابر چشمان ما رژه دوباره خواهند رفت. در عین حال خبر از تقبل فرامین تحميل شده با هزار نیرنگ تازه بر تك تك سوژه هاو آرزو هاي انساني مي دهد
در اینصورت با اتکا به  تاريخ و تجربه؛ بحیث سازنده گان تاريخ فردا؛ مصمم  پشت میز مذاکره باید نشست و به حریف این نکته را تفهیم کرد که: ما دیگر نه قربانيان امروزیم  و نه هم مبدل به هيولاهاي فردا خواهیم شد..اگر با همین نظر به دنبال مذاکرات میروند ذهی سعادت



هیچ نظری موجود نیست: