۱۳۹۷ مهر ۱۴, شنبه

آیا واقعن خواستن توانستن است؟



استعداد؛ آموزش؛  نبوغ ؛ چانس یا شجاعت؟کدام یک کلید موفقیت آدم اند


در هر نسل هستند آدمهای انگشت شماری که  در دوران زندگی شان با تسخیر قله های موفقیت ؛ به شهرت ملی و گاهی هم بین المللی می رسند و اسم شانرا در تاریخ تمدن بشری ماندگارمی سازند.  
از افلاطون؛سقراط ؛ انشتین؛ نیچه؛ مولانا ؛ حافظ  و دهها شخصیت موفق و مشهور جهانی که بگذریم تا احمد ظاهر عزیز و حتا همین مارک زاکربرگ  هم نسل و هم دوران خود ما که با  یک طراحی و  اختراع  شهره آفاق گردید؛ میتوان بطور نمونه نام برد. جالب اینکه در دنیائ ما رسم بر اینست که  
آدمهای موفق اغلبن به شکل اَبَرمرد چنان به تصویر کشیده میشوند که انگار اینها با توانایی های خارق العاده به دنیا آمده اند و متفاوت تر از بقیه هستند. در حالیکه واقعیت گاهی کاملن عکس این ادعا را ثابت میسازد! گاهی نبوغ؛ گاهی زمان ؛ گاهی چانس و گاهی هم پشتکار سبب موفقیت آدمها میگردد.

اما همینکه کسی به بلندای شخصیت و موفقیت رسید؛ نخستین پرسشی که ذهن آدمهای دور و بر را در گیر میکند؛ علت موفقیت همآن آدم است. و سپس در کل تمام سنجشها بر مدار این پرسشها میچرخد  که:  آیا استعداد ذاتی این آدم  سبب موفقیتش گردیده و یا آموزش پیگیر و پشتکار وی ؟ آیا نبوغ او را در این عرصه یاری رسانده و یا  ژن  و یا حتا موقف خانواده گی؟  آیا اقبال و شانس باعث این موفقیت و شهرت شده یا جرآت و شهامت شخصی؟  و دهها سوال دیگر ازین قبیل

 عده را اعتقاد بر این است که : خواستن توانستن است! و بنابرین در هر مسیری که انسان به تلاش گسترده دست بزند، میتواند به موفقیت برسد!  
  
این طرز تفکر  پیش ازینکه ریالیستیکی باشد فلمی و آنهم از نوع بالیودی هست! معمولن انتباه که آدم از فلم های بالیودی میگیرد اینست که: اگر تلاش کنی به مقصد میرسی.دنیای فلمی  در واقع به آدم یک پیام دارد که میگوید:  اگر فقیر به دنیا آمدی گناه تو نیست، اما اگر فقیر از دنیا بروی تقصیر خودت است! (یی کویی خدایی قانون نهی هین کی غریب همیشه غریب رهین)و.

 یک چنین طرز دید ، بعضی از آدمها را به این باور میرساند که: او میتواند بدون توجه به ، نژاد، جنسیت، نبوغ؛محیط خانوادگی و استعداد صرفا با خودباوری به آرزوهایش برسد.  بنظرم یک نمونه از این آدمها جناب سلیم شاهین است. شاید او با دیدن فلم های دهرمندری باور پیدا کرده که : مهم نیست آموزش و یا  استعدادی در عرصه سینما داشت.حتا شاید بخود تلقین کرده باشد که : تو میتوانی تهیه کننده دایرکتر و بازیگر فلم شوی! مهم نیست ٢٠٠ کلیو وزنت باشد. باز هم میتوانی در نقش  جنگجوی اژدها رول بازی کنی و بچه ای فلم شوی. دهرمندر خواست توانست تو هم  سعی و تلاش  کن میتوانی

اما وقتی از قصه های هالیوودی و خوشخیالان مروج دنیائ بالیودی اندکی  فاصله میگیریم  و نگاهی به زندگی عادی بشری میاندازیم، متوجه میشویم که داستان به همین سادگیها که میگویند هم نیست.

سهل نیست هر کسی هرچه  بخواهد ؛ بتواند. استعداد واقعن در بسیاری عرصه ها  لازم است. داشتن چانس و اقبال مهم است. ژن خانواده گی در بعضی موارد ضروریست! در بعضی عرصه ها  نبوغ گاهی حتمیست؛ عنصر زمان گاهی خیلی مهم و ارزشمند است؛ شهامت؛جرآت؛ قوت قلب؛ دل به دریا زدن و سایر گپها در بعضی موارد سرنوشت ساز است....از وطن خود مثال میارم. هر کسی احمدظاهر نمیشود. حتا پسرش! هر کسی احمدشاه مسعود نمیشود. حتا پدرش که دگروال آموزش دیده و مجرب نظامی بود! هر کسی نمیتواند از محیط و اطرافش که با تمام قدرت بر زندگی او سیطره دارد بسهولت رهایی پیدا کند و شهره آفاق شود. بنابرین نمیتوان گفت کودکی که در غزنه  به دنیا میآید همان قدر میتواند موفق شود و همان قدر فرصت دارد که فرزند یک خانواده مرفه در کابل؛ تهران؛  بغداد و واشنگتن.

امروزه اکثرآ آدمها را براساس دستاوردهایشان قضاوت میکند و فرض را بر این میگذارند که آنها حتما استعدادهای مادرزادی دارند که به چنین جایگاهی رسیده اند. در حالیکه اینگونه هم نیست . مثلا خالد حسینی نویسنده رُمان پرفروش،گدی پران باز اگر رمانش را در قرن بیستم
 مینوشت هرگز به چنین شهرتی نمیرسید! هرگز هم رمانش پر فروش ترین رمان قرن بیست  و داستان فلم هالیودی نمیشد.بدون شک عنصر زمان؛ چانس و اقبال در پهلوی استعداد و پشتکار  او را صاحب نام و نان ساخت.

از نظر من گاهی عنصر زمان و حادثه بحدی مهم است که شخصیت انسان را زیر و رو میکند.بار ها این سوال برایم پیدا میشود که اگر شمس تبریزی در زنده گی مولانا نمی آمد آیا مولانا همین مولانا میبود؟ بنظر من هیچگاه نه

گاهی واقعا تلاش و سختکوشی بر استعداد ارجحیت پیدا میکند و گاهی هم شانس بر همه اینها رجحان دارد !مثلن مطالعه خاطرات عبدالرشید  دوستم  این نکته را بازگو  میکند که: هر فرد موفقی یکشبه به موفقیت و اعتبار نمیرسد، بلکه سختکوشی ؛ شهامت و پشتکار او را به قله های شهرت و محبوبیت میرساند

باری از یک تلویزیون ایرانی شنیدم که موفقیت های ورزشی مرتبط با ژنتیک است. به عبارت دیگر ورزشکاران بزرگ با ژنهای خوب به دنیا میآیند و ایشان ژن را از خانواده به ارث میگیرند. نمیدانم این حرف تا چه حدی درست است! زیرا پسر پهلوان نظام و پهلوان تختی را نشنیده ام که مثل پدرشان مشهور باشد!  بهر صورت؛ من سالها پیش با غزلی این مقوله که (خواستن توانستن باشد) را رد کرده بودم غزل زیرین را که مطالعه و ملاحظه میفرمائید در مجموعه شعری خورشید نامه به نشر سپرده ام. اینک غزل خدمت تان! شما چه نظر دارید؟؟؟


خواستن توانستن نیست


هلال مهر آغوشت محبت ارغنون دارد

بسان ارغوانم دیدۀ دل  جوی خون دارد

گل احساس میکارد دو دستت کودکی را چون 

کنار بوستان عشق  لبخند و فسون دارد

نگاه وحشی و آهم ملائک را همی سوزد

ز حسرت آسمان بنیاد تاق آبگون دارد 

شده آذین و تابان مشتری و زهره و هم مه

به یک صف در بناگوش تو آهنگ سکون دارد 

بکشتی خیال انگیز زلف سرکشت حیران

چو دریای دلم جذر و مد و موج جنون دارد

ز نقش پای آهو چشم مجنون ره کشد هردم

دو دیده عکسهایت را بمردم اندرون دارد

بذهن هرگز نگیرم ماتم احساس مرگم را

که  شعر تازۀ من جلوۀ سیماب گون دارد

برای بوسه بارانت من ابر آسمان بوسم

هنوزم ایندل امیدی ز چرخ نیلگون دارد

توانستن نباشد خواستن ای نا شکیب عشق

 گهی این داغ دریای ز آتش موج خون دارد



ولله که چنین استImage result for ‫خواستن توانستن نیست‬‎


اگر به راستی،خواستن توانستن بود!وصال محال نمیبود.


خواستم تا ته این قصه بمانم که نشد

.غزلی از ته دل با تو بخوانم که نشد

خواستم حادثه باشم، که بیفتم به دلت..

لذت عشق به خونت بِدَوانم که نشد

خواستم اشک مرا پاک کنی در بغلت..

تن در آغوش غریبت بِرَهانم که نشد

خواستم دست تو بر شانه‌ی من تکیه کند.

و تو را مال دل خویش بدانم که نشد

خواستن نیست توانستن و من از ته دل..

خواستم آتش عشقی بِنِشانم که نشد


هیچ نظری موجود نیست: