۱۳۹۶ تیر ۱۰, شنبه

شراب نور+ حنا

 

گل سرخ بهشتی؛ آفتابی؛ ماه ِ آتش پوش

ادایت شورافکن؛ نازنینی؛ خنده ات پر جوش

سپیدار قشنگی از گلویت نور مینوشد

تراگوید الهه آنکه دارد بهره ئ از هوش

تو ای روح اهورایی روان و نورِ چشم ماه

که عمری میزنی پارو بدریای وفا خاموش

در و دیوار دل  آیینه بندان می شود وآنگاه

طلوع آفتاب از لعل زیبایت شود مدهوش

و کوه ِ قامتِٰ زیبایی گشته پیش تو سر خم

شده دوشیزهِ ماه خود ترا زيب و بر و هم دوش

هنوز از رفتنت  لرزم بسان آن یکی شاخه

کشیده پَر ز رویم مرغکان روحم شده مخروش

جهان، لبریز عطر یاس گردد از نگاهت وای

مدینه تا به  درب کعبه ات بگشوده ست آغوش

سپیده دم،به نور  دیدگانت سر بسجده گفت

تمام کهکشانها روشن ست از این لب و این گوش

قسم عرش خدا را  حوریان آذین  همی بندند

به روز زاد روزت از شقایق عرش هست مفروش

حمیدی پاس عشق تو نگهدارد تمام عمر

و با یادت بروز حشر دارم ناله و اخروش




حنا
آن کف دستی که افتادست دردام حنا
جرعه ئ خون گویی نوشیده ست از جام حنا
همچو دلداری که گیرد مژده دیدار وصل
گفته ام بر بته ئ آشفته ئ خامِ  حنا
زیب دستان خدا میگردی ای گلبرگ نور
 دوست دارد آن پری رو!  بوی آرام حنا
بعد پرواز آن کبوتر های احساسم غمین
گشت مبهوت هبوط جور ایّام حنا
باورم هرگز نمی شد ایخدا این قلب سنگ
کاین چنین آسان شود روزی دلارام حنا
ده رِند خبره ئ انگشتِ خون  آشام تو
یورش آرند روز عید بر روی و اندام حنا
بوده اند هر ده  شریک قافله هم دزد عشق
یک جهان معناست اندر سوز و  آلام حنا
میبرد تا اوج معراج خدا آن دستها
شور و شوق و معجزه با عهد و پیغام حنا
خاطرات تلخ فرداها شد آن دیدار عید
چند خطی حرف ناگفته ست با نام حنا
دردِ دل با جوهر صبر وشکیبم مخفی ست
بَه !چه رؤیائیست دل را کز سرانجام حنا




هیچ نظری موجود نیست: