۱۳۹۵ مرداد ۲۱, پنجشنبه

بوتیماریسم علیل در جامعه


در جامعه که  وقوع هرگونه رویدادهای  خوب وبد  با گفتن "انشا الله  ده خیر ماست"  به فال نیک گرفته می شود و نزول هر بلای آسمانی و زمینی با ذبح بز یا گوسفندی بنام صدقه به امید اینکه " شکر خدا که بخیر گذشت " نادیده گرفته میشود؛ آینده نگری یا اندیشیدن به ریشه آفت های وارده و داشتن برنامه پیشگیرانه برای خطرات احتمالی  بیهوده است. حتا به کسی که در غم و غصه ملت و جامعه خود باشد "حسن غمکش" گفته به استهزا و تمسخرش میگیرند.زیرا در این جوامع  دایره خوشبینی عوام ریشه در عرف و اعتقادات  مردم دارد و تلخ بختانه که همین گونه جوامع حسن غمکش های اصلی را در شانه های خود بحیث رهبر و کلانکار به دوش می کشند. 
 من  وجه تسمیه و داستان َحسن غمکش را درست نمی فهمم . ولی بدون شک حسن غمکش آدمی با برنامه و آینده نگر نبوده  بلکه از قصه ها معلوم می شود که وی غم و غصه بی جا بی مورد و بوتیماری داشته است.
 در منطق الطیر عطار از پرنده‌ای به اسم بوتیمار یاد شده است. این پرنده در واقع همان "حسن غمکش پرندگان" است.  شیخ عطار در وصف این پرنده میگوید: وقتی بوتیمار لب جوی، یا کنار حوض آب می‌آید و می‌نشیند. به آب نگاه می‌کند. بعد با خودش می‌گوید اگر یک روز این آب خلاص شود چه خواهد شد؟ آن وقت از ترس اینکه آب تمام نشود، از آن آب نمی‌خورد و در نهایت در کنار دریا از فرط تشنگی با لبان عطشان، دار فانی را وداع می‌گوید.
 این حکایت منطق الطیر با جامعه ما پیوند عمیق دارد و اینجاست که اگر با دیده ژرف بنگریم حکایت شماری از کلان کاران و دوستان همزبان و همتبارما از سالیان دور بوتیمار گونه بوده است. یکی با نکرانی و غم و غصه تلف شدن یک تار موی کرزی و از دست رفتن اوغانستان خود را تشنه پشت دریا نشانده دیگری بخاطر غم و غصه مهر و مهربانی فلان شخصیت خواب و خوراک  ندارد برایش چهار راهی یادگاری میسازد گروهی هم  حسن غمکش برای جنبش روشنایی و عده ای دیگری  مدافع زندگی فلاکت بار کوچیان شده اند. اما دسته ای تازه ای  در غم و غصه ای بیهوده کمرنگ شدن دری پارینه شان اند و با این غصه از خود  حسن غمکش ساخته اند. از چندیست که قصه ای قدامت به اصطلاح (دری) بر (پارسی)   بعد هر سه ماه  یکبار از سر بی مضمونی در فیس بوک اوج میگیرد. اینکه دغدغه این جماعت چیست نمیدانم؟ چه را میخواهند ثابت کنند؟ معلوم نیست! من اصلن لزوم این بحث  را نفهمیدم . از نظر من قدامت اسمی چه معنی و ربطی میتواند در یک موضوع داشته باشد؟ . سلیمان لایق اسمش درتذکره (غلام مجدد) است. ولی هیچکس او را به عنوان غلام مجدد نمیشناسد. در حالیکه غلام مجدد بر سلیمان لایق قدامت دارد. همینگونه ببرک کارمل - ناشناس اسمهای قدامتی دیگری دارند  حتا برادر بزرگ ؛ پدر و پدرکلان هر کدام از ما وقتی اسمش حاجی ماما- شیرین آغا؛  جان آغا و امثالهم شد دیگر مهم نیست کسی او را به اسم قدیمی تذکره اش صدا زند. پس اینکه دوستان ما میگویند اصطلاح پارینه (دری) بر پارسی ارجحیت دارد یعنی چه؟ گیرم داشته باشد حالا آنچه در جهان مطرح است پارسی است نه دری حتا در میهن خود ما!    
از این طرز تفکر معلوم میگردد که  اخلاق و اندیشه  بوتیماری کماکان در حال رشد و  ریشه دوانی است.  بدون اینکه بدانیم، با بریدن از پارسی و چسپیدن به دری هیچ چیزی گیر مان نمی آید و تمامی داشته‌های خوب خود را هم از دست میدهیم  می‌نشینیم و غصه  آنچه را که ارزش ندارد را می‌خوریم. و حسن غمکش ناحق می شویم 
شوربختانه که اندیشه بوتیماری یک اندیشه منفعل میباشد و حتا با خوش ‌بین های بیهوده  و بدبین های ذاتی تفاوت دارد. آدمهای مثبت‌اندیش یا منفی‌اندیش، حداقل کمی عملگرا تر و  امیدوارترهستند. اما بوتیماریان، بیهوده و بر اساس افکار خودساخته‌ و اشتباهی  غصه میخورند و ابراز نگرانی میکنند،و با گرفتن  نتیجه اشتباه پروژه تلخکام سازی زندگی را به اجرا در می‌آورند. همانطوریکه پیشتر ذکر کردم دلیلش را هم نه خود شان می فهمند و نه هنوز من می فهمم
 مشکل دیگر اینگونه جوامع با وجود اعتقادات و عرف مشترک و داشتن رهبران و کلانکاران بوتیمار؛ تفاوت دیدگاه و نوع نگاه آدمهایش نسبت به رویداد هاست که آنهم در اکثر موارد بر اساس همان فرضیه دیدن (نیمه پر یا نیمه خالی) گیلاس شکل میگیرد. بعضی‌آنها عادتآ هر اتفاقی را به بدترین شکل ممکن تصور و دنیا را کاملن سیاه میبینند و فلسفه‌شان همان جمله مشهور: "زندگی اگر شیرین بود با گریه شروع نمی‌شد"یا (بخت ما سیه است لابد قسمت همیطور اس )میباشد. اما برخی دیگر، هر اتفاقی را خیر و بهانه و فرصتی برای زیستن می پندارند و روی کوچکترین نشانه های مثبت آن متمرکز می‌شوند. که این کار برای رهبران بوتیماریست گاهگاهی چالش آفرین می شود اما در کل هر دو گروه با روش های انفعالی بر اساس عرف و اعتقادات؛با همان (انشالله ده خیر ماس) و ( میلیارد ها بار شکر گذشت) در نهایت فقط بخود و خانواده خود می اندیشند و در بسیاری موارد برای  بيرون ماندن  از دايره ای بلا که مطمئن اند حتا در درون آن همتباران قریه همجوار شان می سوزند و به بند کشیده می شوند از سر صدق اظهار شکران نعمت میکنند و خود با چهره مرده متحرک  که نه غمگين است و نه شادمان و نه حيرت زده و نه هيجان گرفته،خیرات آنرا که بلا از سر خودش بخیر گذشته را به عنوان صدقه رد بلا میدهد و به نسيمی که، با هزار شايد و اما، از جانب هيچ کجا  وزیده و باعث شده تنها او در امان بماند بدیده معجزه مینگرد و این را موهبت غیبی میپندارند و با گفتن انشالله ده خیر ماست اول خیر دوم خیر ظاهر خیر  باطن خیر بدون هیچ واکنشی روز میگذراند و خوشبین هستند. من نمیدانم به این آدمها چه بگویم؟ خوشبین؟ اندکی بدبین؟ بی تفاوت؟ ویا هم سهل انگار.. ولی اینها با همینگونه روش انفعالی سالهاست زندگی دارند. اما امیدوارم که از این پس همه ما با خود عهد ببندیم که ضمن احترام به بوتیمار وجود خودما، تلاش کنیم آن را از  آشیانه  اش پرواز بدهیم و به جایش پرنده امید، خوش‌بینی و شادکام‌سازی را لانه دهیم. چرا که هیچ شادی بیرون از ذهن و اراده آدم شکل نخواهد گرفت و سرچشمه آن از احساسی درونی سیراب خواهد شد. پس بکوشیم که بوتیمار نفس خو را به سیمرغ تبدیل کنیم و زندگی را فرصتی طلایی برای شادمانه زیستن قرار دهیم
 اميد" همجنس آينده و روشنائی است" 

هیچ نظری موجود نیست: