۱۳۹۲ اسفند ۲۲, پنجشنبه

پراگنده های ازهر فیضیار

نگاهی به مجموعه شعری پراگنده ها  ازهر فیضیار 

از لحظه ایکه مژده ی چاپ مجموعه اشعار مرحوم "ازهر فیضیار" را، در صفحه فیس بوک مامایم الحاج هیله من غزنوی خواندم، پیوسته به این میندیشیدم که چگونه بزودی این کتاب را از کابل بدست آرم. اتفاقن دوست عزیزم، عزیز جان بهار، که در کانادا زندگی میکند و گاهگاه اروپا هم میایند، همانزمان در کابل تشریف داشتند. وقتی با هم تیلفونی حرف زدیم، همینکه گفت امر و خدمت کابل:بی محابا و بگفته ایرانیها بی رو درواسی ازش خواهش کردم یک جلد کتاب "پراگنده ها" را گرفته مستقمیآ امستردام بیاید و مهمان من باشد! اما ایشان در پاسخم گفتند: ولله تکتم بوک شده ای تورنتوست. خلاصه از یافتن این مجموعه در این زمان قرنطین تقریبن ناامید بودم، تا اینکه دیروز پسته رسان بسته ای را تسلیمم کرد که مجموعه شعری ازهر فیضیار بنام "پراگنده ها" در میان آن بود. دوستم جناب "عزیزی غزنوی" شاعر، لطف و بزرگواری کرده این مجموعه را که عزیز بهار به ایشان از کابل تحفه آورده بودند پس از مطالعه برایم از کانادا فرستاده اند که با تشکر از جناب شان نظرم را در مورد این مجموعه ذیلن مینگارم :


ازهر فیضیار یکی از بهترین شاعران و تصنیف سازان دهه چهل و پنجاه خورشیدی در افغانستان بوده که تصنیف ها و شعر هایش را مرحوم احمدظاهر، ناشناس،ژیلا، هماهنگ ، استاد مهوش، عزیز غزنوی، افسانه، حبیب شریف، شمس الدین مسرور و شماری زیادی از آواز خوانان خوانده و به شهرت رسیده اند. ازهر از قلعه امیرمحمد خان شهر غزنه است که در دهمزنگ کابل میزیست و در لیسه نادریه، لیسه سنایی و فاکولته ادبیات درس خوانده و تلخبتانه به اثر ابتلا به سرطان مغز در سال ۱۳۵۶  خورشیدی در سن ۲۸ سالگی دنیا را وداع گفته است. ازهر را ابتدا استاد مسعود در کتاب "غزنه گنجی از آدمها" به معرفی گرفتند، سپس شادروان قاضی غلام حضرت شهیم در کتاب "مشعلداران ملک سنایی" ایشان را با زبان شعر معرفی مختصری کردند. اما دوست عزیز، مبارز ادیب و دانشمندم جناب عمر راوی که در آسترالیا زندگی میکنند و دوست بسیار صمیمی ازهر بوده اند برای بار نخست ایشان را در "هفته نامه امید چاپ امریکا" اندکی مفصل تر معرفی کردند و نمونه های از تصانیف و اشعار شان ارائه دادند. سپس اینجانب با استفاده از همین سه منبع در مورد ازهر حرفهای در مطبوعات برون مرزی و داخل کشور نوشتم که بعدها محترم استاد پرتو نادری و داکتر سیاه سنگ با مقالات پژوهشی بیشتر بر معلوماتم افزودند. خلاصه همین یاد آوری ها سبب شد تا دوستان ازهر، پس از اینهمه سال سکوت، سروده هایش را در مجموعه ای چاپ کنند و همینکه این مجموعه را بدست آوردم بلافاصله شروع به خواندن کردم. اینک نظریاتم را خدمت تان تقدیم میدارم

 با خواندن مقدمه، تازه فهمیدم«پراگنده ها» دومین مجموعه شعری ازهر فیضیار است که پس از مجموعه «امواج وحشی» توسط خواهر شان پشتون جان زهدی تازه منتشر و به زیور چاپ آراسته شده است. این مجموعه سه بخش دارد. بخش اول شامل اشعار کلاسیک میشود. بخش دوم اشعار نیمایی و نو استند که تبلور اندیشه بلند ازهر را بخوبی نمایان میکند و بخش سوم تصنیف ها یا بهتر بگویم آهنگهای خاطره انگیز نسل من و نسل پیشتر از من است که از طریق رادیو بگوشهای مان آشناست و از همین سبب عکس رادیو را در صفحه گذاشتم

 پراگنده ها در سال ۱۳۹۹ در ۲۰۰ نسخه به چاپ رسیده و به طور کلی در این مجموعه ۲۶۰ قطعه شعر و تصنیف های گوناگون عشقی، فلسفی و عاطفی آمده است.این مجموعه ۲۵۷ صفحه دارد...

در کتاب « ادبیات چیست» تالیف ژان پل سارتر، ادیب سرشناس فرانسوی خوانده بودم که: شعر خوب واژه ها را بیرون میکشد یا بهتر بگویم شعر خوب، آئینه ای تجلی و درخشش واژه ها میباشد. بر عکس نثر، که واژه ها در نثر به کار گرفته می شود. حقا که ازهر در اشعارش از عهده اینکار بخوبی بدر آمده است. ایشان با واژه های چون "دامن شیرچایی،پیراهن چارخانه، پیراهن یاسمنی،پیراهن آبی، زلف قلاج، گردن همچو عاج،شوخ کاکلدار، دختر زرد پوش یگان کرت، دم دم صبح، تو واری، و امثالهم" دقیق همینکار را کرده اند. مطمئنم همین واژه ها فقط پس از راه یافتن در سروده های ازهر بصورت درست در ادبیات معاصر ما درخشش و تجلی پیدا کرده باشند. حتا کاربرد واژه "چتل" بجای "کثیف"عربی در سروده حمال خیلی جالب، قابل مکث  و طبق گفته سارتر میباشد. مضاف بر این با مطالعه "پراگنده ها" دانستم که احمدشاه ازهر واژه ها  را دقیق میشناخته و با استفاده از ظرفیتهای گوناگون و نا کرانمند زبان پارسی، سعی کرده با ایجاد هماهنگی بین پیام عاطفی و زبان عشق، تاثیر ژرف روی خواننده داشته باشد. بطور نمونه اگر پارچه های «کلاغ و روبه»، «ضربت نگاه»، «خلوتگاه تنهایی»، «ظلمتکده یاد»، «ای مرگ»، «رقص تبسم»  «شام گناه» و راز مهتاب را تکّه تکّه کرده و هر کدام این چکامه ها را به چند میکرو شعر تقسیم کنیم، هر یک از این میکرو شعرها، داستان خاص خود را دنبال میکنند و نشانه هایی فوق العاده ریالیزم طبیعی در زبان استعاره و مجاز، بطور بسیار ویژه و نهایت قشنگ بکار رفته است.

درسالهای اخیر، سطح تولید شعر در جامعه ما خیلی بالا رفته و حتا بی ترازو شده است. شوربختانه هر روز شاهد چاپ مجموعه های خالی از جوهره ی شعری، فاقد پیام و حتا خالی از فرم و صورت، قبول شده شعر از سوی به اصطلاح شاعرانی که اصولاً شعر را نمی شناسند و حتا نمی توانند درست بخوانندش هستیم. به همین دلیل میتوانم به صراحت بگویم که پدیده شعر تلخبتانه به سوی " بحران " روان است. اصلن نمیدانم شاعران امروزی وقتی میگویند شعر!!! چه تصویری در ذهن مبارک شان شکل میگیرد؟ میخواهم واژه" شعر" را با  واژه "آدم " مقایسه هر چند قیاس مع الفارق کرده مثال زنم!

 وقتی میگوییم آدم! موجود دو پا، با دوگوش، دو چشم، یک بینی، یک دهن و دو دست در قد های متفاوت از شیرخواره تا طفل، جوان و پیر در نظر ما تجسم پیدا میکند. از نظر من شعر هم همینگونه است. وقتی میگوئیم شعر مصرع های آهنگین، در قد های متفاوت دوبیتی (طفل شیرخوار)رباعی (طفل)ِ، غزل (آدم جوان)، مخمس ، مسدس ، مثنوی ، ترجیع بند و ترکیب بند(آدمهای متفاوت ) ، ولی همه  با دو قافیه، وزن، عروض، ردیف و امثالهم، با زیورات کم یت زیاد تشبیه، استعاره ، کنایه و دهها صنایع ادبی در پیش چشم مجسم و شکل میگیرد. اصلن نمیشه هر موجود ناقصی را خلق کرد و اسمش را شعر گذاشت. حتا اگر گذاشت هم شعر معلول است. مثلیکه آدم بی چشم را اگر آدم هم است کور میگویند. اگر بگویی بیادر چشم قافیه اگر کور نیست قیج است . روان نیست. نه فاعلن فاعلتان است و نه مفاعلن فاعلتان! میگویند: در قالب نو شعر میگویم. نیمایی است. بیخبر از اینکه نیمایی و قالب های نو هم اصولی دارند قواعدی دارند ضوابطی دارند. قالب نو اینست که احمدظاهر عزیز میخواند ( تو به یک دشت پر از گل – تو به یک روز خجسته- تو به یک شام دل انگیز- تو به یک عاطفه میمانی) اینست اوج تشبیه و تخیل. این به این معنی که شعر، محصول بی تابی های دل آدمی ست که به شکل حادثه در زبان روی می دهد. نه اینکه تکلیف چاشت هر روزه فیس بوکی و شیرینی گک چای دیگرانه باشد. فقط قلم به دست گیری و شعر نشخوار كنی. نشر همین مهملات و پیامد های همین بی توجهی ها، فرار و انزجار عامه ی مردم از پدیده شعر را سرعت و قوت بخشیده است.

لهذا در این فضائ آشفته، چاپ مجموعه پراگنده ها، مرهمی میتواند باشد بر زخم هایی که از دست،اینگونه شعرا سر باز کرده اند.

اشعار کلاسیک ازهر

بخش اول پراگنده ها شامل یکصد و سی هشت قطعه شعر نهایت زیبا بر سبک کلاسیک میباشد، با آنکه در بسیاری از اشعار این بخش، تب ظاهری فورم نوازی و بازی با قواعد واژه ها محسوس است اما همان زبان گفتار صمیمی عشق و واقعیت گرایی را ازهر، در آن بحدی، سلیس و روان حفظ و بکار برده که انگار هر چکامه خود آئینه ی را ماند که در آن خورشید عشق ، بر گلشن آراسته به گل های حقیقی مهر، به روشنی و سادگی می تابد. روی بعضی از این اشعار روان آهنگ ساخته شده است. مثلن شعر زیبای ( تو امید من! تو پناه من ) را خانم ژیلا، (ای امیدم – کبوتر سپیدم) و( ای آرزو ای آرزو برگم بده بارم بده ) را استاد هماهنگ،(بس بس دگر ای شوخ مزن لاف وفا را)امانی و  "میروی از من و لبریز فغانم چه کنم" را احمد ظاهر عزیز!سروده اند. با اینحال حتا در همین اشعار کلاسیک ازهر، گاهی قوانین قالبی در شعر را شکسته، و اینکارش جز در موارد معدودی، به سود چکامه هایش تمام شده است.بطور نمونه همین غزل آخری که بنظرم از بهترین های این بخش میباشد، همینجا رونویس اش میکنم قضاوت با شما.

غرور

میروی از من و لبریز فغانم چکنم؟

میشوی دور ازین غم نگرانم چه کنم؟

توطلبگار جوانهای پر آوازه ستی

من که یک آدم بی نام و نشانم چه کنم؟

تو که خورشیدی و من شبنم خورشید پرست

هستی ام گر به قدومت نفشانم چه کنم؟

خواهی آتش به غرورم زن و خواهی بنواز

دوستت دارم و ترکت نتوانم چه کنم؟

سوختم پاک چو پروانه و آن شمع طرب

(ازهر) آگه نشد از رنج نهانم چه کنم

قالب های شعر نو

بخش دوم مجموعه پراگنده ها شامل بیست و نه قطعه شعر در قالب های نو میباشد . درک من از این چکامه ها اینست که در قالب این اشعار روان و بزعم عزیزی بزرگ پر کیف و مزه، فاصله میان سطرها، بهترست بگویم مصرع ها، مثل صدای شرشر باران است یعنی با خواندن هر سطر صدای شرس از سطر دیگر شنیده میشود و خواننده بدون رفتن به سراغ سطر جدید، آهنگین بودن ، روان بودن و مزه ای شعر را حس میکند. مضاف بر این تجلی افکار بلند ازهر در این اشعار درخشش عجیبی دارد.

هر پارچه این قالبها را که خواندم به این نکته کاملن اعتماد پیدا کردم که ازهر شاعر بلند پروازی بوده و بیان شاعرانه اش متن شاعرانه، متولد کرده!!! به عباره دیگر شعر ازهر محصول همان بی تابی های آدمی ست که در دو شکل نو و کهنه جوشش وتبلور پیدا کرده. در همین مجموعه که متاسفانه اشتباهات املایی زیادی دارد در عین حال پر است از کشفهای تازه،موشگافیهای تخیلی و اتفاقّات شاعرانه. در هر شعر میتوان چندین تصویر ناب پیدا کرد که این تصاویر بیشک خلاقانه هستند. امّا وقتی نگاه ژرف به این بخش انداختم، ازهر را عاشق و ریالیست (واقعیت گرا) یافتم. عشق  و رئالیزم در تمام شعرهایش نمود پیدا کرده و هردم زبانه میکشد. اما هزاران آوخ و افسوس که با مرگ ازهر ناتمام مانده است.  اینجا دو نمونه میدهم قضاوت به خواننده

.ناله طفل

رعد غرش می نمود و ژاله ها

بوسه میزد بر رخ تب دار برگ

در کویر پر عطش سر می نمود

نغمه های وحشی و غمبار درد

کاهن هول افگن سرد صریر

خاک های تیره افشان مینمود

سرو ها در پیشگاه او خموش

سر ز بیم آهسته پایان مینمود

از دم مرطوب و تاریک دمه

پر عبوس و خیره دنیا مینمود

دیو یخ بندان شوم یخ مزاج

در بهاران گویی پیدا گشته بود

می درید از دور دامان سکوت

ناله های سست طفل خرد سال

پیش رفتم تا کنم بینم چو اس

پیش رفتم کودکی بر چشم خورد

در میان لای و گل لخت و کرخت

در کنار جویبار پر خروش

روی آب گنده ای پای درخت

تک تک دندان هایش از خنک

سردی آب و تن عریان او

لرزش اندام زارش می فزود

گفتمش اینجا چرا غلتیده ای

گریه کرد و گفت مادر ... مادرم

دیر شد بهر گدایی رفته است

نامد و شب باز آمد بر سرم

پارچه دوم پارچه ای هست بنام "حمال"! ازهر در دهمزنگ میزیست. جائیکه منهم آنجا بدنیا آمده ام. پیش روی محبس دهمزنگ لای بسیاری میشد. ازهر مرد جوالی را دیده که نانی خریده و موتری با گذر مغرورانه اش نان هایش را چتل کرده در این سروده اوج تخیل و واقع گرایی را میبینم توجه کنید

حمال پیر

افق با رنگ لیمو

سکوت آرام و سنگین

فضا معبوس و دلگیر

غروب ابهام گستر

جهان با طرز دیگر

زمین تر بد ز باران

حمال پیر و لاغر

دو ریسمان روی شانه

بروی دست وی نان

بسوی خانه خود

فراتر گام میزد

در آنهگاه موتری تند

در آن یک مرد مغرور

ز پهلویش گذر کرد

به آب لای آلود

حمال نان گرمش را چتل کرد

تصنیف ها و خاطره ها

نیچه، فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعه شناس و آهنگساز کلاسیک بزرگ آلمانی معتقد بود که شاعران بسیار دروغ میگویند اما این دروغ ها بخشی از زیبایی شناسی در شعر را تشکیل میدهند و پایه ای برای معماری در پیکر شعر بشمار میروند. لهذا این دروغ ها ناپسند نیستند زیرا همینها مرز بین حقیقت و دروغ در زبان را میشکنند تا باور کنیم که حقیقت در دروغ هم نهفته است. اما من در اشعار ازهر، بر عکس گپ نیچه ۹۹ در صد حقیقت را مشاهده میکنم. از نظر من بعضآ نقش هر واژه، در مصرع های شعر ازهر خواننده را از سیطره چشمها به دنیای گفتار بازمیگرداند. پراگنده ها در واقع کتاب تکرار واژه های ناب در شعر است و تکرار واژه ها اگر به تناسب و به جا صورت گیرد، موسیقی درونی شعر را میسازد. اینجاست که هر سرو.ده ازهر آهنگ شده است و بطور نمونه اینها را مینویسم

مه قربان سرو پای تو میشم مادر من( ناشناس)

اگر بهار بیاید ترانه ها خواهم خواند (احمد ظاهر)

میروی از من لبریز فغانم چکنم (احمدظاهر)

شوخ کاکلدار باشی او بچه ( استاد مهوش)

با پیرهن یاسمنی چادر ماشی (شمس الدین مسرور)

دیدی گپ ما شد (شمس الدین مسرور)

من بدنبال دلم با چشم خونبار آمدم ( عز یز غزنوی)

ای امیدم کبوتر سپیدم ( مهوش)

آهو چشمان برقص ( مسرور)

زلف قلاج قلاج تو (مسرور)

یار شکاری ( مسرور)

کبوتر بام تو ام مزن به سنگم( مسرور)

تو به پاسی که ترا عمری طلبگار بودم( ش –مسرور)

دوموجود ز هستی گرامی تر است (وحید صابری)

دل از تو نمی گیرم (افسانه)

تو خو از شار مه خو از ده هستم( مسرور)

آمده ای دیر باد زود چرا میروی (ظاهر هویدا –ژیلا)

بالا ببین (هماهنگ)

همگی می دانند که ترا میجویم( ژیلا)

گل بودی گلاب شدی ماشالله

ای گلابی پیرهن دیشب نمایان دیدمت ( استاد هماهنگ)

مرو و قهر مکن سفر شهر مکن روستا زاده من عاشق ساده من

هستی ام در گرو عشق شکوهمند تو است (حبیب شریف)

آرد نسیم صبحدم هر لحظه بوی کسی (مسرور)

و آهنگ زیبای تو امید من تو پناه من که در بالا ذکر شد

به عنوان حسن ختتام شعر گلشن لبخند را که حبیب شریف خوانده و من ازش خاطره دارم شکور جان یادش بخیر در غزنی میخواند اینجا مینویسم

گلشن لبخند

هستی ام در گرو عشق شکوهمند تو است

آرزومند تو است نازنیم

شاهد محفل شبهای منی تو تمنای منی

مرغ جان نغمه گر گلشن لبخند تو است آرزومند تو است نازنینم 

میروی از بر من دور چرا؟ مست و مغرور چرا؟

دل ازهر که اسیر تو و پابند تو است

آرزومند تو است نازنینم

روحش شاد یادش گرامی باد ! 


هیچ نظری موجود نیست: