۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

خاطره ای از پشاور و گپی از مولانا

نماز قائم کرو
ویدیوی را از تلویزیون ایران انترنشنل در فیسبوک گذاشته اند که مامورین امربالمعروف مردم را در مزار شریف بزور برای نماز گذاردن میبرند. دیدن این ویدیو خاطره ای را در ذهنم تداعی کرد که ذیلن آنرا باشما شریک میسازم.
جنگهای کابل به شدت جاری بود. دوستی از کابل به خانه ما در پشاورآمد و از من خواهش کرد با او یکجا سراغ یک دوست مشترکمان که تازه از کابل به اسلام آباد مهاجر شده بود بروم. کار داشتم اما روی دوست نازک بود با هم یکجا اسلام آباد رفتیم و آشنائ مشترک مانرا پیدا کردیم پس از تعارفات معمول ازش پرسیدم. وقتی میگویی اینجا کار و بار نداری پس چرا پشاور نماندی؟ لااقل آنجا زندگی نسبت به اینجا ارزانتر اس یا که کیس خارج داری؟ دوست با خنده خاص اش گفت: نه ولله منهم میخواستم پشاور زندگی کنم اما از موتر کابل که در صدر بازار پشاورپاهین شدم نخستین لوحه که خواندم نوشته بود : نماز قائم کرو! در دلم گفتم مه در عمرم نماز نخواندیم ، بهیچ وجهه در ای شهر گذران ما نمیشه ولله ! لهذا بناچار قصد اینجه ره کدیم. از اینکه دوست ما خیلی شوخ طبع است و میدانستم این حرف را فقط از باعث شوخی میزد. منهم گپهای مولوی کشمی را که چند سال پیش یاد گرفته بودم برایش تکرار کرده گفتم:
او بچه باید نماز بخوانی! نماز بخوان که اضطرابت رفع شوه، نماز بخوان تا گره از کارهایت باز شوه، نماز بخوان تا خوشبخت شوی! گرچه متاسفانه من خودم در نماز خواندن کاهلم گرچه خدا را شکرتارک الصلوات هم نیستم.
اینبار دوستی که خاموش بود صدایش را بلند کرده گفت : ولله کاهل گفتی منهم تنها نماز جمعه را میخوانم در غیر آن هر موقع که اذان میشه ، در دلم دعا میکنم انرژی خاصی میفرستم و یاد خدا می افتم در واقع همان لحظه که اذان میشه با زبان خودم با خداوند صحبت میکنم و دعا میکنم. اینگونه حس بهتری دارم تا اینکه سر جای نماز باایستم بزعم حافظ نشسته روی به محراب و دل ببازار باشم.
آخر تو خو ملایی بلدی اینگونه قبول نمیشه طاعات من؟ دلم میخواهد ارتباط قلبی ام را اینگونه با خالقم برقرار کنم.
در پاسخش گفتم اگر سوالت راجع به فهمم از فقه و نماز خواندن است. نه کار ات درست نیست باید آداب نماز را مطابق فقه امام اعظم به جا آری. حتا اگر برایت سخت باشد... حتا اگر راحت نباشی دستور همینطور است. هرچند بزعم من :
مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب
دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم
اما حالا با دیدن این ویدیو به این نکته فکر میکنم که این گله جماعت بزور آمده در نماز عده ای هم شاید بی وضو ، با چه رویی به درگاه خدا دعا خواهند کرد و نماز خواهند خواند.؟؟؟؟.. و این محتسبان با چه رویی اینگونه متکبرانه در حق خدا و بندگانش خدمت میکنند؟"آیا با اینکار ها هفتاد سال عبادت، یک شب به باد نمیره..؟؟؟" شاید عده ای تارک الصلوات در دلهایشان بگویند
بعد از این همه سال یکباره چگونه نماز بخوانم خدایا؟! اینگونه راحت نیستم. خدایا! اذیتم نکن با این موجوداتت ! بگذار همانطور که راحتم همرایت درد دل کنم خدا جان

رابطه شریعت ،طریقت، حقیقت از نظر مولوی

مولانا در مقدمه دفتر پنجم مثنوی ارتباط میان قانون ظاهر (شریعت) و سیر و سلوک
 معنوی عارف (طریقت) و حقیقت را (که هدف تصوف و عرفان است) به اختصار بیان می‌کند. او می‌گوید:
این، مجلد پنجم است از دفترهای مثنوی و تبیان معنوی در بیان آنکه شریعت همچو شمع است و ره می‌نماید و بی آنکه شمع به دست آوری راه، رفته نشود و چون در ره آمدی آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصود، آن حقیقت است و جهت این گفته‌اند که: «لَو ظَهَرَتِ الحَقائِقُ بَطَلَتِ الشَّرائِعُ» [=اگر حقایق آشکار گردد، شریعتها باطل می‌شوند]. همچنان که مس زر شود و یا خود از اصل، زر بود، او را نه علم کیمیا حاجت است ـ که آن شریعت است ـ و نه خود را در کیمیا مالیدن ـ که آن طریقت است، چنانکه گفته‌اند: «طَلَبُ الدَّلیلِ بَعْدَ الوُصُولِ إلى المَدْلُولِ قَبیحٌ وَ تَرْکُ الدَّلیلِ قَبْلَ الوُصولِ إلى المَدْلُولِ مَذْمُومٌ.» حاصل آنکه شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد، یا از کتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است و حقیقت زر شدن مس. کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این می‌دانیم و عمل‌کنندگان به عمل کیمیا شادند که ما چنین کارها می‌کنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم، عتقاء الله [= آزادشدگان خدا]ایم... شریعت، علم (نظری) است. طریقت، عمل است. حقیقت، 
الوصول الی الله.
تصوف، کلی‌ترین جلوه‌ی بعد باطنی اسلام است. راهی است که در آن انسانی از
 فردیت خود فرا می‌رود و به خدا می‌رسد. تصوف در چارچوب وحی اسلامی، راههایی برای رسیدن به یک زندگی پربار روحانی عرضه می‌کند. زندگی یی که در آن وجود انسان دگرگون می‌شود و به فضیلت‌های اخلاقی آراسته می‌گردد و در نهایت به دیدار پروردگار (لقاء الله) می‌انجامد. به همین دلیل است که بسیاری از صوفیان در تعریف تصوف، این فرموده‌ی پیامبر اسلام درباره‌ی فضیلت اخلاقی (احسان) را نقل می‌کنند: «خدا را باید چنان عبادت کنی که گویی او را می‌بینی. چه، اگر تو او را نبینی، همانا او تو را می‌بیند.



پیوند ها: پایگاه اصلاح
عبدالکریم سروش

هیچ نظری موجود نیست: