۱۳۹۷ اسفند ۱۰, جمعه

یک کهکشان سپاس

دوغزل از دو مجموعه
همچون روانٍ نسترنی ؛ روحٍ گلٍ یاس
چشم تو منحرف کند از آدمی حواس
مهتاب بناگوش تو انوار عشق را
مانند آذرخش همی داد انعکاس
دیدی اگر به خانه چشمم گهی به عشق
فواره های مشتعل شهر التماس
میخواندم ز هر نگه ات آیه شکست
پندارم از تلاوت تو بوده این قیاس
چون جمله شهر گشته هوا خواه تو همه
پیر و جوان فقیر و غنی در همه  کلاس
یکعده بوق ثروت خود نعره می کشید
یکعده شان و شوکت و شهرت ز اسکناس
با سایه های تیره و مبهم کشم هنوز
آن آس را قشنگتر از فکر آس و پاس
عرف و سنن به سینه من قفل بسته بود
زیر سؤال برد اساسات من حساس
دیگر نفس نمیکشم از آسمان عشق
گشتم درو به تیغ فراق و هلال داس
اما خوشم که دوش ترا دیده ام به خواب
خواهی کنم حدیث ز شهد شب اقتباس
از آذرخش مهر, که دادی بدست من
یک شهر دل تشکر و یک کهکشان سپاس
-------------------------------
آس و پاس = لات و لوت مفلس بینوا

آس = - ورق نقاشی شده برای نوعی قمار

یکتا
عسل،غزل ؛ چو در این پسته خند شبنم شد
هزار  بیت و غزل واژه  واژه همدم شد
لطیفۀ یی دو لبت اهرم نیکویی  را
به پای اسم قشنگت نوشت و محکم شد
تنید جلوۀ نورانی یت  لفافۀ راز
و لعل زر به ادب پیش روت سر خم شد
گلاب و شعر و غزل هست منحنی‌ هایت
هزار چشمه وزان انحنات  زمزم شد
چنین بگفت  ز اسرار خویش چشمانت
فروغ و عاطفه در شهر عشق توأم شد
شراب و شعر و شقایق به غنچه ات جوشد
ز وصف قامت ماهت غزل بریشم شد
کنون مصادره شد بین لطافت گلها
دو رنگ قامت ماهت قشنگ سرهم شد
تو آن نسیم  بهاری که با ترنم خود
طنین دلکش آواز پات  مرهم شد
به شعر و اشک من الهام و هم بهانه تویی
بیا ! که بی تو مرا خورد و نوش چون سم شد
رقیب ماه شب چهارده الهۀ عشق
نشان هر قدمش بوسه گاه عالم شد
یکی بخاطر تو بیستون کند  من  جان
شکر بخند که ماتم ز سینه ام کم شد
به عمق دره ی مسکوت شب قدوم شکیب
دو دیده محو نگاهی که باز دیدم شد



هیچ نظری موجود نیست: