۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

من از بیگانگان هرگز ننالم



مدتهاست که آجندای هر مجلس غم و شادی ما را شکایت از اوضاع نابسامان معیشتی، تنفر از بی عدالتی , اعتراض به تصامیم,فرامین و از کیسه ای خلیفه بخشیدنها حاکمین گذشته و حال، ناله از رشوت,اختلاس و زدوبندها، نقد سیاست، شکوه از فرهنگ ستیزی و هویت زدایی,تشکیل داده و هر کسی از ظن خود و با گفتار و ادبیات خاص خود بدان ها می پردازد و سری به تاسف تکان می دهد؛ ولی تلخبختانه تمام این اعتراضات و شکایات و انتقادات، در همان گفتگوی خصوصی تمام می شود و در عمل، همه این منتقدان وشاکیان و برافروختگان، جز تحمل و دم برنیاوردن و البته در خارج کشور غر زدن، چیزی دیگری انجام نمیدهند امسلمآ اینکار وجود "اتش اعتراض " در زیر خاکستر انفعال و بیتفاوتیست که در اثر بیان آن بخشی از انرژی نهفته آزاد میگردد ولی در نهایت، تغییری در انفعال جامعه به وجود نمی آورد!!!

هر چند طبیعی است که تک تک اعضای یک جامعه نمی توانند شخصاً درچنین موارد واکنش نشان داهد و یا هم دیگران را دعوت به تظاهرات یا تجمع اعتراض آمیز ولو قانونی نماید. زیرا در طول دو سده گذشته فضای اختناق چنان بر جامعه سایه افکنده بودکه هر گونه حرکت مصلحانه و آینده نگرانه حتا اجازه خطور کردن رادر ذهن افراد جامعه نداشت وعرصه نقش آفرینی سیاسی آنقدر تنگ بود که چشمانی که بسوی حاکم چپ می نگریست محکوم به خروج از حدقه بود ولو که این چشمان, چشمان فرزند و یا برادر حاکم بوده است.!

از سوی دیگر نبود زیر ساخت های اتحاد (سازمان های اجتماعی و سیاسی ملی) که بتواند برای منافع ملی و مشترک خویش، تحرکی نشان دهند باعث گردید تا این ملت به انفعال و بی تفاوتی رو آوردبنابرین به صراحت میتوان گفت که بزرگترین آسیبی که در دو سده اخیر از جانب حاکمین جبار ورژیمهای اهریمنی بر روح جمعی ملت آزاده و شریف خراسان وارد گردیده است, همین حالت انفعال و بی تفاوتیست!، که با شیوع همین پدیده (انفعال )در میان این ملت،مدنیت پرور توانسته اند تا امروز به سهولت حکمرانی کنند! پس در یک چنین شرایطی سخن از" هویت تاریخی و حق خواهی" سخنی بیهوده و به گزافه بود ویا هم میتوانست آرزوی خوب و رویائی باشد!زیرا در زندگي بشر گاهي شرايطي پيش مي‌آيد كه فرد، گروه يا جمعيتي نمي‌توانند بر سرنوشت خود تاثير ‏بگذارند و به ناچار بايد به آنچه مقدر شده است، گردن نهند.

اما گاهگاهي هم از دل شرايط سخت، فرصتي تاريخي ‏جرقه مي‌زند كه لازم است آن را شناخت و به بهره برداري از آن همت گمارد، و امروز که آن فرصت فرارسیده اگر ملت ما یکبار دیگر با تساهل و تسامح حرکت کند و نتواند حتا با اعتراضات قانونی و حقوقی حقوق طبیعی و مدنی خویشرا بدست آرد ، در گذر زمان، به چنان موجودی منفعل تبدیل خواهد شد که آرام آرام در غبار تاریخ فراموش و هیچ نشانی از خویشتن بجا نخواهد گذاشت.

البته منظور بنده از اعتراض کردن, شورش و آشوب ؛ نقض قانون و سلب آسایش شهروندان و یا هم آسیب رساندن به اموال عمومی و خصوصی نیست بلکه اعتراض و حق خواهی راههای مسالمت آمیز و موثر خود را دارد که از آن جمله می توان به انتقادات صریح رسانه ای، راه پیمایی، تجمع، تحصن و اعتصاب اشاره کرد و این امردر یک جامعه نظام مند و مدنی حق طبیعی هر شهروند میباشد.اما چه کسانی میتوانند این فرصت تاریخی را نشانی و اعتراضات قانونمند را سازماندهی کنند؟پاسخ روشن است, بدون شک روشنفکر جامعه! چون تنها و فقط روشنفکر میتواند زمینه های رشد فرهنگی ملتی رامهیا گرداند زیرا:

روشنفکری و نقد رابطه‌ای ناگسستنی دارند. یکی از ویژگیهای برجستة دوران روشنگری، نقد و سنجش میراث گذشته میباشد؛ میراثی که می‌توان آنرا"سنت" نامید. کانت به عنوان نمایندة برجستة این دوران، روشنگری را مترادف با شهامتِ گذر از کودکی و راه رفتن بر پایِ خردِ خویش می‌دانست. این خرد، خردیست سنجشگر ونقاد که می‌خواهد از بار سنگین گذشته رها و جامة جمود و تعصب و عادت وتقلید و تکرار را از تن بیاندازد، و هر چیز را صرفاً به اعتبار سنجش خردمندانه بپذیرد.بر پایه همین استدلال کسی نمیتواند در دوران معاصر هم به نعل بکوبد و هم به میخ و ادعا کند که چون" پدر و پدر کلان ما را پوهنتون کشته است لهذا ترک این سنت محالست!"

تلخبختانه سالهاست که روح جامعه ما در تسخیر شیطان قرار گرفته !! و با پخش و اشاعه فرهنگ" گوسفندیزم" جامعه مارا,عمدآ به یک جامعه بیمار و فرهنگ کش مبدل نموده اند,اما روشنفکر امروز باید از شرایط موجود استفاده اعظمی نماید و حد اقل به روشنگری و تابو شکنی بپردازد گرچه هنوز هم فرهنگ غالب بر جامعه, همان نخبه کشی است!


ضرورت اعتراض

از آنجاهیکه قدرت میل به مطلق شدن دارد و تا با قدرتی همسنگ خود برابر نشود و نوعی موازنه صورت نگیرد.هرگز سرحد و حد و مرز نمیپذیرد, لهذا همانطوریکه در قرون وسطی " قدرت اشراف " اختیارات سلطان را محدود می کرد, امروز نیز این نخبگان و هادیان یک جامعه استند که میتواند با استفاده از حق آزادی بیان در مقابل سلطان زمان بایستد و مردانه وار این پرسشها را مطرح کنند که:
در کجای دنیا با تاریخ سازی جعلی, نظام اموزشی فرزندان آن سرزمین را چنین به بازی گرفته اند؟‌؟

در مقابل تولید و نشر آثارجعلی و نادرستی که بر همه چیز سایه افکنده چرا سکوت پیشه می‌شود ؟

اگر در گذشته کسی نمیتوانست از ترس استبداد از تبدیلی نام سبزوار به شیندند اعتراض کنند آیا در شرایط فعلی ترجمه اسامی خاص چون" سرخ رود" به سره رود و "سرخ کوتل" به سره کوتل و یا هم" پلچرخی "به سرخی پله در راستای وحدت ملیست و یا هم چیزی دیگر؟؟؟

چرا اعتراضی در اینگونه موارد از جانب هیچ گروه و یا سازمان یه اصطلاح ملیگرا صورت نمیگیرد؟

چرا جلوی این اعمال را نمی‌‌گیرند؟

یعنی حقیقت را نمی‌دانند!

چرا در مقابل این همه فریب موضع‌گیری نمی‌کنند؟

اگر تا این حد ناآگاه و با واقعیت‌های جامعه بیگانه‌اند چگونه می‌خواهند داد از مبارزه و خدمت به مردم زنند؟

آیا خود, این فرهنگ منحط را اشاعه نمی‌دهند؟

هویداست که بیتفاوتی و تماشاچی بودن مامعنی اینرا میدهد که "پیش جانانه گکم کشمش و پنبدانه یکیست" اما بدانید و آگاه باشید که اهرم قضاوت درمورد آنعده از نخبگان وهاديان جامعه که برای حفظ موقعیت شغلی با چاپلوسی میخواهند واقعیات را نادیده بگیرند طوری دیگری خواهد چرخید،و در داوری تاریخ تا ابد محکوم خواهند شد..

.

هیچ نظری موجود نیست: