۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

یادی از مرحوم احمدشاه «ازهر فیضیار


یادی از مرحوم احمدشاه «ازهر فیضیار»
شاعر، آهنگساز و درامه نویس

گر کنی یک نظاره میزیبد میزیبد
 برتو ای ماه پاره میزیبد میزیبد
شعر ازهر که حیرت انگیز است
 گر بخوانی دوباره میزیبد میزیبد
از سروده های شادروان ازهر بجز از همین شعر که میگویند اولین آهنگ هنرمند همیشه جاودان کشور مرحوم احمد ظاهر بوده چیزی بیشتری نمیدانستم! بااینحال همیشه این سوال در ذهنم ایجاد میشد که چطور و چگونه درمیان سروده های هزاران شاعر پارسی گو، مرحوم احمدظاهر اولین آهنگش را از اشعار و سروده های ازهر انتخاب کرده است؟ آیا مرحوم "ازهر" فقط همین آهنگ را برای احمدظاهر ساخته است؟ آیا اشعار ازهر گاهی نشر گردیده است ؟ هرچند میدانستم که ازهر از ملک سناییست؛ چون محترم پروفیسور مسعود استاد دانشگاه کابل در کتاب «غزنی گنجی از آدمها» که در شرح حال اشخاص بارسوخ سالهای پسین غزنی تحریر نموده است، مختصراً به معرفی "ازهر" پرداخته است! همچنان مرحوم قانونوال الحاج غلام حضرت شهیم رییس پیشین انجمن فرهنگی حکیم سنایی در اثر معروف خود تحت عنوان "مشعلداران ملک سنایی" ، مرحوم ازهر فیضیار را با زبان شعر چنین معرفی میکند:
ز ازهر فیضیار با سخاوت
 بگویم تا نمایید خود قضاوت
ادیب و شاعر و فرزانه دلبر
 همه حرفش بود با در برابر
برای رادیو تصنیف آهنگ همی کردی به طرز ناب فرهنگ
اما؛ با تاسف که در هر دو اثر فوق الذکر حتا یک نمونه کلام از این شاعر عزیزی که میگویند اشعارش گاهی کاخ سوز و قصر شکن و گاهی هم آرام و دهکدهی است وجود ندارد. همچنان نه مطبوعات رسمی داخل کشور و نه مطبوعات بیرون مرزی یادی از این شاعر بزرگ ما نمیکردند حتا در برنامه های که در سالهای اخیر به مناسبت مرگ مرحوم احمد ظاهر از رادیوی بی بی سی پخش گردید، کوچکترین یادی از "ازهر" و نقش او به عنوان یک آهنگساز موفق صورت نمیگیرد.
اما خوشبختانه چند سال قبل در سایت فانوس که به مدیریت محترم دوکتور سیاسنگ نشر میگردید عنوان" اگر بهار بیاید" توجه ام را جلب کرد. این نوشتار به قلم محترم عمر راوی تحریر گردیده بود. وی به عنوان دوست و یار نزدیک "ازهر" کوشیده است به بسیاری زوایای تاریک زیستنامه پربار هنری و فرهنگی ازهر روشنی اندازد. من خلاصه ی آن را خدمت خواننده گان تقدیم میدارم.

« زیادترین اشعار «ازهر» را قبل از مرگش یادداشت کرده بودم اما سیاهروز هفت ثور همه آنها را از من گرفت! شعر های دشمن کوب و رهایی جو که مطبوعات آن زمان هرگز حاضر به چاپ و نشر آن نبود.
ازهر شاعری بود خروشان چون رودباران کوهستانهای کشورش و اشعارش کاخسوز و قصرشکن! اما ازهر هیچگاه اشعار اصلی و جدی خویش را چاپ نکرد. بر خلاف او در چند سال اخیر قبل از مرگش (1354 ه ش ) مطبوعات رسمی را با تصنیف ها و سروده های عامیانه و بی ضرر خویش اشباع کرده بود.
مجله ها اشعارش را نشر میکردند؛ در رادیو اشعارش قرائت میشدند و بهترین هنرمندان مانند احمدظاهر، افسانه، خانم ژیلا، هماهنگ، شمس الدین مسرور و ده ها تن دیگر مثل بیلتون، زمان شوقی و غیره از تصانیف ازهر استفاده میکردند.



آهنگ های زیرین که توسط هنرمند همیشه جاویدان کشور احمدظاهر سروده شده است از تصانیف و ساخته های ازهر است:
- اگر بهار بیاید ترانه ها خواهم خواند
- میروی از من و لبریز فغانم چکنم
-زسنگ و نیست قلب من بیا که آب میشود
- بجز تومونس دیگر دراین دیار ندارم
- دلکم ایدلکم ایدلکم مرغک تیر جفا خورده گکم
- یارک من چرا خوشباور هستی گلم رحم کن او خدا چاره ندارم
- بیوفا یارم کرده غمبارم بشنوای آشنا از دل زارم
- ای بدیده ام تاریک ماه آسمان بی تو
- مره مره مره می بده جام پیاپی بده
- خودت میدانی گل من
و شمار  زیاد دیگری که متاسفانه فعلا همه را بخاطر ندارم
"ازهر" شاعر دانشگاهی بود که به فتح دهکده ها دست یافت. او با ساختن دو تصنیف زیرین برای شمس الدین مسرور او را به اوج قله شهرت رسانید: «با پیراهن یاسمنی چادر ماشی -باز آمدی ایدلبر من مانده نباشی» و «کبوتر بام تو ام مزن به سنگم- مرو مرو ز پیش من یار قشنگم».
استاد هماهنگ نیز از دو تصنیف ازهر- «ای آرزو ای آرزو برگم بده بارم بده» و «جان من بالا بشین»- شهرت بسزا یافت.
خانم ژیلا هر چه میخواند از ازهر بود و خانم افسانه نیز با آهنگ «حال که دیوانه شدم میروی» که از ساخته های ازهر است شهرت یافت. استاد مهوش نیز از تصانیف ازهر استفاده میکرد.
مرحوم "ازهر" علاوه بر اشعار و تصانیف در عرصه ی طنز نیز دست بالایی داشت. نمایشنامه بابه فالبین که در رادیو افغانستان آن زمان شنونده گان زیادی داشت از آثار اوست.
اما «ازهر» نامراد در جوش جوانی در اثر ابتلا به مرض سرطان، دنیای فانی را وداع و جنازه اش که از طرف 

انبوهی از روشنفکران همراهی میشد به زادگاهش در شهر غزنی انتقال شد(1354 ش) روانش شاد باد!
***********************************
محترم رسول راهد دوست دوران دانشگاه ازهر، اخیرآ خاطراتش را از آشنایی با او در صفحه فیس بوکش نگاشته است که آنرا در اینجا میگذارم


اولین وآخرین دیدار با احمد شاه ازهر:امروز شنبه یازدهم ماه جولای چهل و چهارمین سالگرد به جاودانه پیوستن زنده یاد ازهر میباشد. لازم میبینم که به پاس دوستی ورفاقتش چند خاطره ی خود را با شما شریک سازم. اما قبل ار آن باید برای نسل جوان وآنهای که از وی شناخت ندارند اورا مختصر به معرفی گرفته وبه تصحیح بعضی غلط فهمی های که راجع به زندگی اش در نوشته ی بعضی ها به چشم می خورد بپردازم.
احمد شاه ازهر درششم جدی 1326 ( تا آن وقت شش جدی نام روز سیاه ونفرین شده را به خود نگرفته بود) در یک خانواده ی فرهنگی چشم به جهان گشود. زادگاهش قریه ی امیر محمد خان مربوط ولایت غزنی میباشد. پدرش عبدالحکیم مهجور نیز شاعر بود.مهجور که تنها قصیده، غزل و مثنوی را شعر مینامید اشعار ازهر را جدی نمی گرفت.
ظاهر نوری هم تبار وهم قریه اش ضمن تبصره ی نوشته بود که ازهر تا صنف چهارم در غزنی هم صنفی اش بوده است.
بعضی ها تخلصش را اظهر می‌نویسند وعده‌ای دیگر غزنوی را به آن اضافه می کنند که هردو نادرست است. گاهی چشمم به نوشته های بر می‌خورد که اورا فارغ التحصیل لیسه ی نادریه قلمداد میکنند، در حالیکه او از لیسه سنایی غزنی فارغ و بعد از سپری نمودن کانکور به فاکولته ی ادبیات پوهنتون کابل راه یافت.
اما شناخت ما به زمانی بر می گردد که من صنف یازدهم لیسه سنایی بودم واو بعد از امتحان چهار ونیم ماه شامل صنف دوازدهم شده بود .قبل از تفریح اول عبدالسلام عزیز که دوست وهمصنفی ام بود برایم گفت دروقت تفریح یک شاعر را که تازه از کابل آمده است برایتان معرفی می کنم. ما یک گروپ کتاب خوان های مکتب بودیم که در. ایام تفریح با هم میبودیم. همه‌ی ما کتاب های مادر کورکی، شکست سکوت از کارو، قرار داداجتماعی، بینوایان، میرزاده عشقی، فرخی یزدی،خرمگس و...را مطالعه کرده بودیم. دروقت تفریح به جمع ما پیوست. چنان به هم جوش خوردیم انگار که سالهاست همدیگر را می شناسیم.
بیصبرانه منتظر تفریح دوم بودیم که باز هم ازهر که آنزمان مبتلا تخلص می کرد با همان صمیمیت وتبسم ملیح اش به ما پیوست. در جریان این چند ساعت با نورمحمد فیضی هم صنفی ا ش که شاعر بود وبه جناح پرچم تعلق داشت ، در افتاده بود . دوستی ودشمنی ازهر سرحد نداشت. همان طوریکه بدون پیش شرط دروازه ی قلب خودرا برای دوستانش باز میکرد، دردفاع از تفکر وموضع گیری با هرکسی که مقابل می شد بی باک بود.
بعد از فراغت اش از لیسه سنایی برای مدتی اورا ندیدم، تظاهرات محصلین منجر به بسته شدن پوهنتون گردید. سال آخرتحصیلی اش باز هم سرنوشت مارا به هم نزدیک ساخت. اتاق من در منزل سوم wing c لیلیه ی مرکزی بود.و اوهم در همین دهلیز یک janitor room را برای زندگی کردن انتخاب کرده بودکه جای مناسب نبود. ازهر با وجودیکه نقل مجلس دوستان بود ولی تنهایی را نیز دوست میداشت.
آخرین دیدارم سال 1975 در عروسی دوست مشترک مان آقای غلام غوث عندلیب بود ،ناوقت شب یک عسکر که سواد کافی نداشت در وقت تفریح خواننده اصلی دو آهنگ خواند که یکی اش از تصنیف های ازهر بود.
او میخواند : چشم ازهر به خدا دوخته ای. جان من بالا ببین
دان ازهر به خدا دوخته ای. جان من بالا ببین
وقتی خواندنش تمام شد، برایش گفتیم شعر را درست بخوان خوشش نیامد. وقتی ازهر را شناخت پوزش خواست.بعد از ختم مراسم که نزدیک صبح بود سوار تکسی شدیم من پیشروی لیلیه پایین شدم واو طرف قلعه ی جواد رفت با اصرار زیاد پول تکسی را نیز او پرداخت. روحش شاد ویادش گرامی باد.
اگرچه ازهر تنها 31 سال زندگی کرد ولی دست آوردش فوقالعاده زیاد بود. اکثر مردم اورا از روی تصنیف هایش می‌شناسند ولی او در تمام صنایع شعری طبع آزمایی کرده است. اشعار انقلابی وغزل هایش را من خوانده بودم. شعری را که برای روز مادر سروده بود جایزه ی ادبی را از آن خود کرد.
او شاعرظریف وخوش طبع بود شوخی اش با حافظ نیز با مزه است :
تا شکم دختر همسایه را دیدم به جلو
یادم از کشته ی خویش آمد هنگام درو
من تنها با چند سروده اش این یاد نامه را به پایان می‌رسانم کسانی که خواهان تمام تصنیف هایش باشند، میتوانند نوشته های صبورالله سیاهسنگ، انجنیر شکیب حمیدی وپرتو نادری را مرور کنند.
زنده یاد احمد ظاهر : اگر بهار بیاید ترانه ها خواهم خواند
میروی ازمن ولبریز فغانم چه کنم؟
به جز تو مونس دیگر در این دیار ندارم
می زیبد می زیبد
یارک من چراخوش باور هستی گلم
شمس الدین مسرور: با پیرهن یاسمنی چادر ماشی
باید گفت که هیچ خواننده مطرح آن زمان نیست که چندین تصنیف اورا نخوانده باشد. مثل : هم آهنگ، استاد مهوش، مرحوم ژیلا، وحید صابری، خانم ناهید، خانم هنگامه، و . . . 
محترم غلام غوث عندلیب  دوست گرمابه و گلستان ازهر فیضیار خاطراتش را چنین نگاشته است
ازهر دوست صمیمی ,همراز ومؤنسم بود ,شبها وروز ها را باهمدلی وراز ونیاز باهم سپری کردیم ازشما ودوستان اجازہ میخواهم تا چهار خاطرہ از ازهر این جوان نامراد را برای دوستان قصہ کنم ..احمدشاہ ازهر زمانکہ محصل فاکولتہ ادبیات وعلوم بشری دیپارتمنت دری پوهنتون کابل بود بین سالهای,,۱۳۵۰ ۱۳۵۴خورشیدی,, ومن امر تطبیق موسیقی وعضو بورد چک اشعار در رادیو افغانستان بودم ,ازهر هرسرودہ جدیدش رابامن در میان میگذاشت وبعد ازمشورہ تصنیف وسرودہ را من باکمپوزتوران وهنرمندان می سپردم ,داکتر لطیف جلالی ریس رادیو افغانستان بود وصلاحیت عام وتام بحیث یک جورنالست ازاد دادہ بود واهنگهای جدید را بانام شاعر,کمپوزیتور ونام هنرمند بین دوسرویس خبری پشتو ودری بہ ساعت هشت الی نہ شب پخش میکردیم .بہ هر صورت ,دریکی از شب نشینیها در منزل مرحوم الحاج غلام فاروق فضلی غزنوی سابق ریس سمع شکایات ولسی جرگہ کہ شخص مبارز وروشنفکر بود وموسیقی وهنر رسامی را خیلی دوست داشت دعوتی داشت . مدعوین دران شب عبارت بودند از مرحوم استاد محمد عمر رباب نواز ,داوود غزنوی ستار نواز, طارق غزنوی تبلہ نواز ,مرحوم محمدین زاخیل ارمونیہ نواز, شمس الدین مسرور دوتار نواز واوازخوان ومیرمن قمرگل اوازخوان, ,قمرگل چادر ماشی وپرهن یاسمنی پوشیدہ بود احمدشاہ ازهر را من باخود بردہ بودم ازهر قلم وکاغذ گرفت و فلبدهہ تصنیف ,, با پرهن یاسمنی ,چادر ماشی را انشا کرد وبعد ازاجازہ مرحوم زاخیل مسرور کمپوز ساخت وبعدا خواند وهمین اهنگ دررای گیری انتخابات اهنگهای محلی حایز جایزہ اول شد . خاطرہ دوم اینکہ در کودتاہ ,,۱۳۵۲ خورشیدی,, تغییر نظام از شاهی بہ جمهوری همہ هنرمندان ترانہ جمهوری خواندند .دریکی از روز ها مرحوم احمد ظاهر بہ دفترم امد بعد از تعارف واحوال پرسی چون دوستم بود راز دل کرد وبالبخند همیشگی کہ جز کرکترش بود , اکت وصدای داوود خان را کرد وگفت عندلیب همہ هنرمندان ترانہ جمهوری خواندند ترسم ازینست کہ دیوانہ بہ پدرم داکتر ظاهر صدمہ نرساند , من کمپوز عالی نزد خود دارم اما دران قالب سرودہ وترانہ ی رانیافتم لطفا کمکم کن . من درجواب گفتم من شاعر نیستم بیا باهم برویم نزد رفیق ماو خودت احمدشاہ ازهر بہ لیلہ پوهنتون ,قرار بهمین شد هردو بہ لیلہ بهمان اطاق کہ ازهر تنها بود وباش داشت رفتیم ازهر راملاقات و احمدظاهر موضوع را روشن ساخت وهنوز چای راصرف نکردہ بودیم کہ ازهر ترانہ را مطابق کمپوز تکمیل کرد وترانہ چنین شروع میشود 
..,, شام سیہ سر رسید ,شیشہ ظلمت شکست ,مبارک,مبارک جهوری ما مبارک ...,, این ترانہ بہ صدای الماس شرق در ارشیف رادیو افغانستان موجود است . خاطرہ سوم از ازهر اینست کہ من عاشق دختری بودم و او میخواست این راز پنهان باشد .وقتی باازهر رفیق شفیق راز دل کردم او سرودہ ساخت بہ این مطلع ...سحر وباد صبا , اب روان چہ بیارم چہ نیارم بزبان ,همگی میدانند ترا مجویم ,همگی میدانند ترا می خواهم.,, این تصنیف را بہ مسرور سپردم ومسرور کمپو ز را ساخت وبہ اواز استاد مهوش ثبت وعشقم را همگانی ساخت .خاطرہ چهارم عشق نامرادی ازهر است ..او روزی بہ رادیو امد ومن در استدیوی عارف جوشان ,ستدیوی ۴۹, مصروف ثبت برنامہ سازها ورازها بودم ونطاقہ برنامہ بہ اسم نسرین بود ازهر در کنارم نشست وقلم وکاغذ خواست در حال کہ چشمانش بہ چشمان نسرین میخکوب شدہ بود این شعر را سرود .. ,,الطفاتی بمن ای کاش کنی گل نسرین بسرم پاش کنی ,, این تصنیف را شمس الدین مسرور خواند وخوب خواند ثبت ان در ارشیف رادیو افغانستان وارشیف شخصی ام موجود است بالاتر از عدد هفتاد قطعہ شعر وتصنیف ازهر را بہ هنرمندان توزیع کردہ ام کہ همہ اشعار و اهنگهای درجہ یک شمردہ میشوند .احمدشاہ ازهر نامراد بہ عمر 31سالگی ای ارزوها را باخود بخاک برد روحش شاد ویادش گرامی باد .گرپیر نود سالہ بمیرد عجب نیست این ماتم سخت است کہ گویند جوان مرد .در اخیر از پشتون جان زهدی خواهر نازنینم خواهشمندم کہ دیوان قلمی اش را هرچہ زودتر بہ چاپ برسانند. بامهر وهمدلی غوث عندلیب 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

عالی