۱۳۹۷ اردیبهشت ۹, یکشنبه

تجلیل شب برات در غزنه



 خاطراتی از  فیلک  و چهلچراغ افروزی

از  زمان  آمدند  بهر  ثنات 
جمعه و بيض و قدر و عيد برات
سنایی-  رح

ماه هشتم  سال قمري را ماه شعبان میگویند که ما آنرا در شهر غزنی ماه برات میگوئیم  و نيمه شعبان را که برابرست با شب ۱۵ ماه شعبان  در متون کهن پارسی، «شب برات» ناميده اند. از این شب در تمام کشور بطور عام و در غزنی بطور خاص تجلیل می شود. شایان ذکر است که  در سالهای کودکی و نوجوانی من تجلیل  از شب برات  در غزنی بطور گسترده تر و  شایان تری صورت میگرفت طوریکه از اول ماه برات که فیلک و چهلچراغ به بازار می آمد ما کودکان روزهایمان را با اشتیاق خیلی زیاد به دستان تاریک شب میسپردیم و با ثانیه های بی تکلف و آرام منتظر شب برات میماندیم
امشب که  مصادف است به شب برات سال ۱۴۳۹ هجری - قمری؛ همینکه تاريکی‌ دَرتنيده‌ی شب؛ آسمان ما را فرا‌گرفت  یکباره سفینه ذهنم بسوی تجلیل از شبهای برات غزنی پرواز کرد و مثل پرده ای تیاتر ؛ عذابِ گذر روزگار پر از پریشانی و پشیمانی ام را با تصویری از دهها عید و برات بی تجلیل بر من مجسم و تحميل ‌کرد. 
در تنهايی، همين فضای دلگير و تهی از حوصله؛  خواستم خاطراتم را از تجلیل این شب مقدس به رشته تحریر در آرم . خاطراتی که با خرید فیلک و چهلچراغ - روشن کردن شمع ؛ براتی بردن  و شنیدن صدای باروت که بنام توپچه ؛ فشنگ و پاچه خزک  یاد میشد گره خورده است. خاطرات آن شامی روشن و دل انگیزی که زیبائی و روشنایی اش از روشنایی روز روشنتر در اذهان باقی مانده است.
  
  
آری! تا جائیکه یادم می آید تا سال ۱۳۵۸ خورشیدی از شب برات تجلیل ویژه ای در غزنی صورت میگرفت! تقریبن یک هفته پیش از آمدن شب برات فیلک ها و چهلچراغ ها به بازار می آمدند. فیلک  از گلِ خمیر شده با  موی حیوانات بشکل و قیافه یک چهارپا بطور دستی ساخته میشد و با گلِ سفید رنگ آمیزی میگردید. برای ساختن بعضی از فیلک های فیشنی از رنگهای دیگر هم برای تزئین استفاده میکردند.  در گوش ها و یا پشت فیلک جای برای افروختن شمع و نقل دانی میساختند  و نرخ آنها از یک تا ۴ افغانی بود. اما چهل چراغ بسیار بلند و با چوب های که رویش را گل سفید میزدند بشکل مخروط چند منزله مثل گیس آراسته میشد و جای دهها شمع را داشت و فی دانه تا ۴۰ افغانی هم بفروش میرفت چهلچراغهای خاصه برای عروسان را خیلی زیبا میساختند! دقیق یادم هست یک چهل چراغ فروش در نزدیک زیارت کلاه سبز بود و یکی هم در جاده ای نزدیک به بهلول درملتون! یک ترکاری فروش پیش زیارت موی مبارک هم فیلک ؛ شمع و نقل و شیرینی گک میفروخت. 
سالها بدین فکر بودم که مردم غزنی که نه فیل دیده اند نه چوچه ای فیل چرا این مشعلدانی حیوان شکل را فیلک میگویند ؟.  پاسخ این سوال را قسمآ موقعی ماموریتم در شرکت اریانا فهمیدم طوریکه برای اجرای وظیفه در شهر امرتسر هند رفته بودم در صحن عبادتگاه (گولدن تیمپل) چراغکهای دیدم پیشرفته تر از فیلک های غزنی و ساخته شده از گچ به آن پیلهک میگفتند. حدس میزنم البته مطمئن نیستم اسم فیلک  و ساختنش از همانجا آمده باشد. چونکه روزی  میخواستم فیلک دلخواهم را از یک زن فیلک فروش دهکده ما که در پشت مسجد گدول آهنگران تازه به این کسب دست زده بود بخرم ریش سفیدی قهر آلود و غضبناکی را دیدم که خطاب به همان زن بیوه و بیچاره گفت : در قیامت همی حیوان از تو دم میطلبه!!!  داده میتانی؟؟؟؟ و ما همه هک و پک ماندیم.... اینجاست که فکر میکنم یک نسل پیش از ما بدلایل دینی؛ میانه خوبی با فیلک نداشته و هنوز ندارند.... بهر حال بیایم سر اصل موضوع یعنی خاطرات  تجلیل از شب برات! و آن اینکه در خریدن؛ سالم ماندن؛  یا شکستن فیلک و چهلچراغ و حتا در خاموش شدن شمع شگونهای نیک و بدی گرفته بودند  
مادر مرحومم موقعی افروختن شمع ها میگفت سعی کنید شمعی خاموش نشود که شاگوم(شگون) بد دارد و برای هر کدام ما یک دانه شمع می افروخت
پسر عمه ام مرحوم الحاج محمد ظاهر خان که  با ما چند سال در یک حویلی زنده گی میکرد این شب را بطور شاندارتری با مناجات و ذکر جشن میگرفت باری یک ریش سفید را بنام آغا صاحب سربند مهمان کرده بود و باری در موقع افروختن شمع ها پنجه بر تار رباب هم میزد انگار با کلام خداوندگار بلخ که میفرماید ( هیچ میدانی چه میگوید رباب؟ - از اشک چشم و از جگر های کباب) آشنا بود و باری هم بگوش خود شنیدم که پیوسته زیر لب میگفت ( شب شب برات است - قند قند نبات است)
پیش از سال ۵۸ خورشیدی در این شب مثل شب سال نو اروپا باروت بازی هم میشد چنان پتاقی پرانی بود که یا رب العالمین یکبار یادم هست خیلی خورد سال بودم ماما قادرم با توپچه دستش را درین شب افگار کرده بود. اما بعد ها دیگر سایه منحوس جنگ کار صد برات را میکرد یادم است حیدر جان صنفی عزیزم که خداوند صحت و سلامت داشته باشدش کستی را در سال ۱۳۵۹ ثبت کرده بود و در پشت کست نوشته بود فیته ای تق و توق 
جالبتراینکه این شب؛  شب بردن براتی به نوعروسان هم بود. که قاب براتی نام داشت و اینهم یک جشن دیگری بود. 

اما از سال ۱۳۶۰ وقتی که به کابل کوچیدیم دیگر از چهلچراغ و فیلک در کابل خبری نبود و گویی رسم بکلی عوض شد . معمولن همه ساله در این شب شماری از شمع ها را پدرم در پطنوسی که پر از نقل بود می افروخت و خاموشانه فرارسیدن برات را با دعا جشن میگرفتیم. حتا در پشاور پاکستان نیز یکسال این شب را با سه برادر و مادرم تجلیل کردم آنوقت پدرم و خواهرانم هنوز در کابل بودند. سپس هزار و یک لیل ونهار دیگر آمد که از وطن دور و در غرب غروب کردم و دیگر حتا تجلیل این شب از خاطرم فراموش شد و اکنون که این کلمات را مینویسم انگار عاطفه‌های انتحاری گلویم را فشار میدهند و تمام آدمهای را که دیگر در میان ما نیستند از  پیش چشمانم عبور میدهد. 
حتا دعا ها؛  نیایش ها و آرزوهای پدر و مادرم که در اینشب به درگاه خداوند صورت میگرفت را انگار که میشنوم. از  دعای پدر مرحومم که به عربی بود چیزی یادم نمانده اما نیایش مادرم که بزبان فارسی بود و آرزو های نه چندان بزرگی برای خوشبختی اولادهایش از خدا داشت نه به خودش امشب در گوشم طنین دارد. 
جالب اینکه در این شب مقدس به این نکته نیز پی بردم که مفهوم مهاجرت برای من تنها یک جا به جایی جغرافیایی نبوده بلکه درکی ناروشن از دگرگونگی های فرهنگی ای نیز بود  که به ناچار زندگیش کردم،‌ اینکه نفسی به آسودگی کشیدم یا نه  باشد سر جایش 
  
 خلاصه آنچه در بالا ذکر کردم بیشتر وجهه فرهنگی دارد و بیشتر تجلیل فرهنگی غزنویان از شب برات بود اما تحلیل این شب از نظر فرهنگی و دینی نیز حایز اهمیت فراونی است که امیدوارم دوستانم در همین فیس بوک به آن بپردازند و بنابر همین  دلایل بی مناسبت نیست اگر  تجلیل از این شب بزرگ را از منظر دینی هم اندکی به بحث گیرم 
نخست از همه اینکه بنا به روايات متعددی  برات به معنی ( برائت) است و  خداوند در اين شب «برات آزادي »از دوزخ را به بندگان خود پس از ثنا خوانی مي بخشد!  بهترين شاهد در اين مضمون، همان شعرشيرين و شورانگيز حضرت سنایی رح است که در آغاز سخن بدان اشاره کردم . حضرت سنایی رح این شب را شب( ثنا)  ذکر کرده است؛ اما حضرت لسان الغیب حافظ،  شب برات را مثل شب قدر میشمارد و هنرمندانه چنین مي سرايد
چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي 
آن «شب قدر» که اين تازه « براتم» دادند  
 مولانای بلخ نيز در« ديوان شمس» شب برات را شب قدر دانسته، مي گويد
شب «قدر» است او ،درياب او را 
امان يابي چو برخواني «براتش

يا در غزل ديگري در همان ديوان مي گويد:
آمد شعبان عمداً، از بهر «برات »ما 
تا روزي و پيروزي از بخشش رب بيند
ولی سعدي شیرین سخن علاوه بر اینکه  شب برات را شب قدر میداندو دروازه هاي هفت آسمان را در چنين شبي گشوده مي بيند. آدميان را به غنيمت شمردن آن لحظه ها هشدار مي دهد.

شبي چنين، در هفت آسمان باز 
زخويشتن نفسي اي پسر به حق پرداز
مگر زمدت عمر، آنچه مانده دريابي 
که آنچه رفت به غفلت دگر نيايد باز
چه روزهات به شب رفت در هوا و هوس 
شبي به روز کن آخر به ذکر و شکر و نماز

نکته ای خیلی جالب و قابل تذکر اینست که: بنابر اظهارات آگاهان علم واژه شناسی نام عربی این ماه (شعبان)  از واژه های (اضدادی) است. یعنی شعبان از ريشه «شعب» یا شعبه گرفته شده که هم  افتراق و شاخه و بخش معنی میدهد و هم بر فراهم آمدن و اجتماع دلالت دارد ( شعوبآ و قبائلآ) پس با این اوصاف حیرانم به سوراخ دعا که چگونه راهش را در می یابد؟ باز دعای مادر مرحومم در پشاور یادم آمد که برای نصف دیگر خانواده که در کابل مانده بود میگفت ( خدایا تا برات دیگه همه ای ما را یکجا کنی)    
از اوصافي که براي اين ماه پر فضيلت  منقول است یکی  « شعبان المعظم» دیگر «شهر الشفاعه است 
قابل یاد آوریست که : ابوريحان بيروني در کتاب «التفهيم »در اين باره چنين نوشته: «و شب پانزدهم از ماه شعبان، بزرگوار است و او را «شب برات» خوانند و همي پندارم، اين از قبيل آن است که هر که اندرو عبادت کند و نيکي به جاي آورد، بيزاري يابد از دوزخ
..............................................................
«غياث اللغات »به نقل از« بهار عجم» و« سراج اللغات» آورده که :«شب چک به معني شب برات است که در آن چراغاني و آتش بازي(= جشن و شادماني )کنند»

ليله الصک :شب برات را «ليلة الصک» نيز گفته اند. صکّ، معرب چک فارسي و مترادف با برات است، آن روز چهاردهم و در واقع شب پانزدهم شعبان است.
با تشکر از داکتر صاحب هادی سلام غزنوی که عکس چهلچراغ را برایم از غزنی فرستادند و دنبال عکس فیلک هنوز سرگردان اند
و با تشکر از دوست عزیزی دیگری که عکسی از تجلیل برات در غرب را طور تحفه برایم فرستاده است

هیچ نظری موجود نیست: